دکتر کیخا، پژوهش ناظر بر نیاز و مسائل کشور را راه حل تمدنساز بودن آن میداند. مشروح گفتوگو با ایشان را در ادامه میخوانید.
به عنوان پرسش نخست بفرمایید چرا عمده پژوهشهای ما تکبعدی هستند؟
از وجوه مختلفی میتوان به این مسئله پرداخت. یک علت در اقتضائات علم جدید است یعنی علوم آنقدر از نظر تعداد افزایش پیدا کردهاند که یک انسان دیگر نمیتواند در همه این زمینهها تخصص پیدا کند. از این رو بهطور موردی در شاخههای مختلف علمی تخصص پیدا میکنند و بهقول معروف جزئینگر میشوند.
به تعبیر دیگر سیر علم این طور پیشرفت داشته است؛ حتی الان در حوزههای علمیه هم چنین رویکردی در پیش گرفته شده است که میتوان از وجوه مختلف مثبت و منفی به آن نگاه کرد. اگر در گذشته حکیم و علامه داشتیم الان دیگر نمیتوانیم چنین شخصیتهایی مانند علامه حسنزاده آملی که به علامه ذوالفنون معروفاند داشته باشیم.
در کنار روند تخصصی شدن علوم، در خود علوم انسانی تفکیک بین مباحث روحی، معنوی و واقعی اتفاق افتاد که اینها متأثر از مباحث اثباتگرایی قرار گرفتند. تلاش کردند علم اجتماعی اثباتگرا داشته باشند این نیز یکی دیگر از علل است. یک علت بسیار مهم دیگر نیز این است که مباحثی مثل اخلاق، فلسفه و امور معنوی را از دایره علم خارج کردند؛ حتی برخیها پیشینه این مسئله را به ارسطو برمیگردانند و معتقدند ارسطو با تقسیمبندی بین حکمت نظری و حکمت عملی جدایی انداخت و علوم را شاخه شاخه کرد.
البته در حکمت اسلامی، مشائیون و فلاسفهای که وامدار ارسطو هستند این تفکیک را زیاد میبینید ولی این حالت در دوره صفویه میشکند،یعنی در حکمت متعالیه بالاخره این حالت تفکیک را از بین میبریم که چهره شاخصش ملاصدراست. ملاصدرا که عرفان را در کنار فلسفه نشاند، ما اوج تغییر را میبینیم.
خلأهای اصلی در مباحث پژوهشی ما چیست؟
عمدهترینش این است که اقتضای کار پژوهشی در نظر گرفته نمیشود. کار پژوهشی بهویژه در حوزه علوم انسانی، نیازمند یک فراغت است، یعنی از همه نظر فراغت داشته باشد. منظور از فراغت فقط وقت نیست یعنی پژوهشگر باید یکجور امنیت مالی داشته باشد، امکانات زندگی را در حد معقولی داشته باشد و زمان لازم را به او بدهند. کسی که فیزیک و شیمی میخواند و یا در رشتههای فنی پژوهش میکند، اگر یک آزمایشگاه خوب داشته باشد میتواند در زمان کوتاهی به نتایج مطلوبی دست پیدا کند ولی متأسفانه در حوزه پژوهش در علوم انسانی چند مشکل وجود دارد؛ از جمله اینکه تصمیمگیرندگان ما عمدتاً غیر علوم انسانیاند و با همان عینک علوم طبیعی به علوم انسانی نگاه میکنند و طبیعی است نگاه زود بازده داشته باشند.
آیا در حوزه پژوهش در علوم انسانی خیلی درگیر ظواهر کار پژوهشی نشدهایم؟
این یک نکته خیلی کوچک از این مسئله است. وقتی کتابهای مؤثر را میخوانید و میبینید به زبانهای مختلف ترجمه شده، برای نمونه وقتی مقدمهاش را نگاه میکنید، متوجه میشوید دستکم پنج سال برای آن وقت گذاشته شده است. یک بودجه پژوهشی در اختیارش بوده است، حتی اگر لازم شده به کشور موردنظر سفر و حتی مدتی زندگی کرده است و در این چند سال کتابی را نگاشته که واقعاً ارزش خواندن دارد اما این امر در ایران دیده نمیشود (بودجه و زمان و...).
با این نگاه میتوان ادعا کرد پژوهشهای ما تمدنساز نبوده است؟ برای به خدمت گرفتن این پژوهشها در مسیر تمدنسازی چه باید کرد؟
ورود تجدد و تأسیس دانشگاه در ایران بهگونهای بوده که شاید نتوانیم بگوییم تعمدی در این مسیر وجود داشته است. دانشگاههای جدید ما نسبت به غرب با تأخیر ایجاد شده است.
ما یک سنت حوزه داریم که از قدیم بوده است؛ مسئله این است سنت دانشگاه ما کاملاً مجزا از آن سنت شکل گرفته اما دانشگاهها در غرب از دل همان مراکز حوزوی، مدارس اسکولاستیکشان و مباحث جدید بهگونهای از دل الهیات قدیمشان برآمدهاند. ما در ایران بین سنت قدیم و جدید گفتوگو ایجاد نکردهایم مثلاً سنتی که آگوستین و آکوئیناس در باب قوانین بحث میکردهاند، براساس همان مباحث آمدهاند دانشگاه جدید را بنا کردهاند.
دانشگاههای ما براساس برخی نیازهای اداریمان شکل گرفتهاند مثلاً دانشکده دیپلماسی که مورد نیاز وزارت خارجه بوده با احساس نیاز به حکومتداری و کشورداری ما تأسیس نشده بلکه ما همان سنت حقوقی فرانسه را آوردهایم.
برخی تعبیر میکنند انقلاب اسلامی تا پشت درهای رشتههای علوم انسانی در دانشگاهها رسیده ولی نتوانسته به آنها ورود کند.
پیش از انقلاب عمده مباحث دانشگاهی بهصورت فنی و شکلی بود. مثلاً در حوزه اندیشه؛ پیش از انقلاب کتاب اندیشهای در حوزه علوم سیاسی نداشتیم؛ بهجز چند رساله که فروغی در باب آداب کشورداری نوشته چیزی نمیبینید؛ یا مثلاً وقتی کتب افلاطون و ارسطو و فلاسفه غرب ترجمه میشود در ایران کتابی نیست تا جایی که ظاهراً استاد مطهری به دکتر عنایت میگویند حالا که شما کتابی به نام «سیری در اندیشه سیاسی عرب» نوشتهاید چقدر خوب است در «اندیشه اسلام» هم چنین کتابی داشته باشیم، اینگونه است که احساس نیازهایی پس از انقلاب میشود. دکتر عنایت چون رساله دکترای وی– که در انگلستان دفاع کرده بودند – در باب اندیشه کشورهای عربی (اندیشه عرب) بود همان را ترجمه میکنند و «اندیشه سیاسی اسلام معاصر» را هم ایشان منتشر مینمایند.
اگر دانشگاههای ما در حوزه اندیشه اسلامی کم کاری کردهاند، الحمدلله از دل پژوهشگاههای ما محتواهای خوبی تولید شده و ما پیشرفت زیادی داشتهایم. اینکه کارهای پژوهشگاهی وارد کارهای دانشگاهی شود بحث دیگر است.
برای به خدمت گرفتن این پژوهشها در مسیر تمدنسازی چه باید کرد؟
کارهای پژوهشی باید طوری باشد که ناظر به مسائل باشد، ناظر به مشکلات موجود جامعه باشد؛ برای مثال نیاز است بخشهای مختلف پژوهش به هم مرتبط باشند یعنی بین حوزه اجرا و حوزه موضوعیابی و مسئلهیابی و همچنین حوزه پژوهش و آموزش هماهنگی وجود داشته باشد. الان هماهنگیها قطع شده است بهعنوان مثال دانشکدههای علوم سیاسی هیچ ارتباطی با مجلس و وزارتخانهها یا مثلاً با وزارت کشور ندارند.
آیا آنها نباید حل مسائلشان را از دانشگاه بخواهند؟
زمانی که بنده همراه با دانشجویان به مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی میرفتم، مطرح کردم این مسائلتان را بیاورید در دانشکدههای علوم سیاسی تعریف کنید؛ ولی قبول نمیکردند و میگفتند دانشکدهها استادمحور هستند و بر اساس پروژه اساتید کار انجام میشود و ممکن است استاد دو ترم زمان بگذارد اما شاید ما بخواهیم مسائلمان را یک ماه دیگر حل کنیم. شاید این مشکلات قابل حل باشند اما کسی بهدنبال آن نمیرود.
نقش پژوهش در ساخت هویت دینی چیست؟
نقش پژوهش در این مسئله اصلاً قابل انکار نیست اما باید از روشهای جدید در پژوهش هم بهره برده شود. بهعنوان مثال کتابهای بسیاری در بحث حجاب نوشته میشود ولی وقتی این کتابها را در کنار هم قرار میدهید میبینید محتوایشان یکی است. تغییرات خیلی کمی انجام شده است گویی مخاطب، همان مخاطب ۳۰ سال پیش است.
در بحث حجاب، بانوی امروزی بهخوبی دیده نمیشود که معلوم شود چه خواستههایی دارد، چه انتظاراتی دارد، فضای فکریاش چیست یا پرسشهای الانش درباره حجاب چیست؟ روش باید تغییر کند. این روش که همیشه یکسری روایات و مباحث خاص و استدلالهای مشخص و معین باشد همیشه کارساز نیست، این یک روش است در کنار آن شما میتوانید از انواع روشهای دیگر استفاده کنید. الان گفته میشود برای صحبت با جوانها «تفکر انتقادی» را در جامعه رشد دهید؛ در این روش، انواع مباحث اقناعسازی و گفتوگو، بحث میشود.
الان اینطور نیست که پژوهشهای اساتید در کتابخانه در حال خاک خوردن است؟
به همین علتهایی است که ذکر کردم اما حقیقتاً کاری که مطابق نیاز جامعه باشد به هیچ وجه خاک نمیخورد و در اغلب موارد مخاطب خود را پیدا میکند. با روشهای مرسومی نظیر نوشتن کتاب، کار پیش نمیرود. امروزه مهمترین «ابزار»، ابزار رسانه است یعنی آنقدری که یک قطعه فیلم کوتاه و انیمیشن تأثیرگذار است یا حتی در قالب شعر و موسیقی باشد کتاب نمیتواند تأثیرگذار باشد. به تعبیری در حوزه فرهنگی کار پژوهشی ما حتماً باید وارد حوزه هنر شود. کاری که غرب دارد الان انجام میدهد.
چطور باید از پژوهشهای کلیشهای فاصله گرفت؟
پژوهشها در محیط دربسته و کتابخانه نوشته نشوند؛ پژوهشگر باید همه افراد را ببیند، در بطن جامعه حضور پیدا کند؛ از روشهای میدانی استفاده کند؛ گفتوگو و مصاحبه انجام دهد؛ پرسشنامه تهیه کند دقیقاً همان چیزی که در جامعه میگذرد را بفهمد و با این شناخت، پژوهش انجام دهد.
در حوزه پژوهشهای تمدنی، چقدر کارهای ما انتزاعی و چقدر ناظر بر واقعیت میدانی است؟
این نگاه وجود دارد اما نگاه دیگری هم هست که ما نمیتوانیم بین آرمان و واقعیت تفکیک قائل شویم؛ اینها در ذهن ماست یعنی پژوهش آرمانی را در ذهن خود ترسیم میکنیم. ما باید واقعیات و ظرفیت جامعه را هم در نظر بگیریم. بهعنوان نمونه وقتی عکسهای امام موسی صدر در لبنان را نگاه میکنیم میبینیم ایشان در کنار خانمهای بیحجاب ایستاده و با آنها کار میکند. اینطوری نیست که بگویند اول این خانمها باحجاب شوند بعد با آنها کار کنم؛ خیر سعی میکند مشکلات اقتصادی و فرهنگی اینها را برطرف کند، اصلاً خود اینها پذیرای تغییرات میشوند؛ این پذیرا بودن خیلی مهم است. الان نگاه ما به مسائل اینگونه نیست.
اگر این اتفاق نیفتد گویی باید با خشونت مشکل را حل کرد در حالیکه وقتی ما شرایط موجود در ایران را بررسی میکنیم میبینیم بسیاری از نارضایتیها زمانی است که شرایط اقتصادی بسیار دشوار است؛ با بهبود شرایط خیلی از این مسائل خودبهخود حل میشود. بحث کارآمدی در همین شرایط مطرح میشود. وقتی شرایط اقتصادی مشکل دارد شما هرچقدر بیایید و بگویید حکومت اسلامی یک حکومت مطلوب است این حرف به معنای تضعیف حکومت اسلامی تلقی میشود.
این پژوهشهای دینی ما خیلی با مسائل عینی ما در هم تنیده است و در هر شرایطی هنر آن پژوهشگر است که ببیند چگونه باید صحبت کند. در این شرایط هم میبیند هرچه بگوید نتیجه عکس دارد؛ مردم میگویند وقتی ما در مسائل و مشکلات اولیه زندگیمان ماندهایم چرا حرف از این مسائل میزنید.
یعنی باید سکوت کرد؟
آن کسی که هنر دارد سکوت نمیکند؛ میتواند مطابق شرایط صحبت کند ولی خیلیها نمیتواننداین سختی را به خودشان بدهند.
بهعنوان سؤال آخر فروش پایاننامهها، کپیبرداری پژوهشی و خرید مدرک تحصیلی را حاصل چه میدانید؟
این موارد نشان میدهد ما در کار دانشگاهی خود داریم آدرس اشتباه میدهیم. یعنی وقتی ملاک را برای ارتقای شخص، پایاننامه قرار میدهید این اتفاقات هم میافتد، در حالی که اگر شایستگی طول تحصیل ملاک باشد شاهد این شرایط نیستیم. مثلاً میتوانیم سؤال بدهیم و بگوییم راه حل عینی پیدا کند. ما این ظرافتها را به خرج نمیدهیم و همه دنبال امور ساده هستیم، دنبال دردسر نیستیم.
نظر شما