در این نشست، دکتر محمدحسین رجبی دوانی، پژوهشگر تاریخ اسلام و استاد دانشگاه تهران به مقایسه ویژگیهای شخصیتی سردار سلیمانی با برخی از اصحاب خاص و برجسته امیرالمؤمنین حضرت علی(ع ) پرداخت که در ادامه میخوانید.
ایمان و اخلاص به سبک «سلیمانی»
ویژگیهای برجسته شخصیتی، اعتقادی و رفتاری شهید سلیمانی بسیار است. بنده در این فرصت به چند نمونه از این ویژگیها اشاره و بعد مصادیقش را در اصحاب حضرت امیرالمؤمنین(ع ) ذکر میکنم.
نخستین ویژگی شهید سلیمانی «ایمان و اخلاص» او است. میبینیم این ویژگی مورد ستایش رهبری هم قرار گرفته و کاملاً قابل مقایسه با بزرگانی مانند عمار، میثم تمار، مالکاشتر و حجربن عدی است.
اگر زندگینامه و شرح احوالات حاج قاسم را بخوانیم متوجه میشویم دقیقاً همچون این بزرگوارانی که مثال زدیم از ایمان و اخلاص بسیار بالایی برخوردار بودهاند که همین مسئله رمز اصلی سعادتمندی او و امثال او است.
اعتقاد و باور به صاحب ولایت در زمان خود
دومین ویژگی، «شناخت و معرفت و یقین به ولایت» است. اعتقاد سردار سلیمانی به ولایت و صاحب ولایت در زمان خود، در اوج بود. گذشته از اخلاص و معرفت فراوان به ساحت اهل بیت(ع)، نسبت به ولی زمان هم در اوج اعتقاد و باور بود.
دقت کنیم که حاج قاسم سه بار قسم جلاله میخورد: «والله! والله! والله! از مهمترین شئون عاقبت بخیری، رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد»؛ این عین کلام حاج قاسم است. مرد بزرگی مثل ایشان که میداند قسم جلاله چه مسئولیتی دارد به این شکل و آن هم سه بار قسم جلاله میخورد.
چند سال پیش در ارتباط با خیانتی که برخی سیاسیون، در اوج فتنهانگیزی علیه نظام و ولایت داشتند، به رهبر انقلاب پیشنهاد دادند مثل امام(ره) که جام زهر را در جریان قطعنامه ۵۹۸ پذیرفت، جام زهر را بنوشند. این ماجرا برای حاج قاسم که شناخت و معرفت و یقین کامل به ولایت داشت به هیچ وجه قابل تحمل نبود. بنابراین در همان موقع اینگونه واکنش نشان داد: «برخیها در کشور برداشت غلط میکنند و این گونه، بر زبان جاری میکنند که چون امام(ره) در ماجرای قطعنامه و آتشبس جام زهر را نوشید، امامِ امروز هم باید این کار را انجام دهد... این چه غفلت بزرگی است و این چه قیاسی است؟ این جام زهر، جان اسلام، ایران و تشیع را میگیرد»؛ این مرد بزرگ، چنین نگاه و نظر بلندی داشت.
ما «مالکاشتر» را هم در جنگ صفین میبینیم. وقتی افرادی مثل اشعث بن قیس بر حضرت امیر(ع) سخت گرفتند که باید جنگ را متوقف کنی و پیشنهاد صلح دشمن را بپذیری، تنها «مالک» است که با صلابت و عظمت میایستد و از حضرت امیر(ع) دفاع میکند. نام نیک مالک هم برای چنین مواردی در تاریخ ثبت میشود.
همین طور «عمار» در آغاز جنگ صفین. در نقلهای تاریخی آمده برخی نیروهای حضرت امیر(ع) به تردید افتادند که آیا ما میتوانیم با اینها بجنگیم؛ اینها هم مثل ما قرآن دارند، رو به قبله نماز میخوانند، یک نفر آمد و گفت:«من به تردید افتادم»؛ حضرت امیر(ع) فرمودند: «برو نزد عمار و از عمار سؤال کن». عمار با اوج اعتقاد به ولایت، به او گفت: «این پرچمی که دست حضرت علی(ع) است در بدر دست پیغمبراکرم(ص) بوده و ما همراه او بودهایم و آن پرچمی که دست معاویه است؛ این هم دست مشرکان در بدر بود و اصحاب ابیسفیان و مشرکان زیر آن گرد آمده بودند؛ معاویه، امروز هم در مقابل ولایت امیرالمؤمنین(ع) ایستاده است، همچون مشرکانی است که روبهروی پیامبر اکرم(ص) ایستاده بودند... من دوست داشتم این لشکر ۱۲۰هزار نفری دشمن، تبدیل به یک تن میشد و من با یک ضربه شمشیر او را به هلاکت میرساندم».
شهادت به دست شقیترین اشقیا
شهید حاج قاسم سلیمانی شوق شهادت داشت، واقعاً دنبال این بود که پایان کارش شهادت باشد. ما این ویژگی را علاوه بر عمار در «میثم تمار» هم ملاحظه میکنیم. میثم در همان سال شهادتش از مکه به مدینه آمد و نزد امسلمه رفت. امسلمه به وی گفت: «من از رسول خدا شنیدم که سفارشت را به امیرالمؤمنین(ع) میکرد». میثم که متوجه میشود امام(ع) بیرون مدینه است به او میگوید: «سلام مرا به امام(ع) برسانید... ظاهراً باید در قیامت در کنار حوض کوثر در پیشگاه خدا او را زیارت کنم». امسلمه عطری به میثم میدهد و میثم آن را به محاسن خود میزند و میگوید: «مولایم به من خبر داده این محاسن از خون من رنگین خواهد شد». امسلمه گفت مولای تو کیست؟ میثم گفت: مولای من امیرالمؤمنین علی(ع) است و امسلمه گریست و گفت: «به خدا سوگند او مولای ما و همه پرهیزگاران است». میثم به کوفه آمد. در واقع به محل قتلگاه خود آمد - چون امیرالمؤمنین(ع) نخلی را که قرار بود بر آن به دار آویخته شود به میثم نشان داده بود. میثم هم مرتب میرفت پای این نخل نماز میخواند- همانجا هم به دست شقیترین روزگار (ابنزیاد) به طرز فجیعی کشته شد و به آرزویش یعنی شهادت رسید.
جالب است حاج قاسم سلیمانی هم به دست شقیترین افراد به شهادت میرسد. این کلام رهبر معظم انقلاب است که درباره شهادت حاج قاسم میفرماید: «ما شهید زیاد دادیم؛ اما شهیدی که به دست خبیثترین انسانهای عالم یعنی خود آمریکاییها به شهادت برسد؛ چنین شهیدی غیر از حاج قاسم سراغ ندارم».
مجاهدانه و به شوق شهادت زیستن
حاج قاسم همیشه آماده جنگ و جهاد بود؛ در تمام سالهای دفاع مقدس جنگید و وقتی جنگ پایان یافت تازه کار او آغاز شد. در سنگر فرماندهی سپاه جنوب شرق کشور وظیفه خود را بهخوبی انجام داد و بعد در جایگاه فرماندهی نیروی قدس سپاه انقلاب اسلامی، مأموریتهای خارج از کشورش آغاز شد. به تعبیر رهبر معظم انقلاب: «او همه عمر خود را در جهاد سپری کرد» و من فکر میکنم از این حیث «عمار» را میتوان با او مقایسه کرد، حتی مالکاشتر با تمام عظمتش، عمدتاً در جهادهای زمان امیرالمؤمنین علی(ع) جلوه کرده است یعنی در صفین و پیش از آن در جمل بوده است. البته او در زمان فتوحات پیش از حضرت امیر(ع) حاضر بوده است. اما عمار از زمانی که اسلام در مکه پدید آمد و دشمنان علیه پیامبر برخاستند؛ در تمام جنگهای پیامبر حضور داشت و بعد هم در جنگهای حضرت امیر(ع) و درنهایت در جنگ صفین به شرف شهادت نائل آمد.
این شوق شهادت حاج قاسم هم تاحدی قابل قیاس با «حجربن عدی» است. «حجربن عدی» تاحدی در راه شهادت شوق داشت که حضرت خطاب به او گفته بود: «یا حجر، خدا شهادت را بر تو حرام نکرده است... که من گواهی میدهم تو از مردان شهادت هستی».
ابراز علاقه و محبت شدید به مولا
دوستی و علاقه متقابلی که بین حاج قاسم و رهبری وجود داشت میان هیچ کس دیگر ندیدم. وقتی رهبر انقلاب با او مواجه میشدند آغوش برایش میگشودند و وقتی کنار رهبری نشسته است؛ رهبری سر او را میبوسند، شاید معظمله این حالت را حتی نسبت به فرزندان خود نیز نداشته باشند و این وضعیت متقابل را در حاج قاسم هم ندیدیم که وقتی نزد رهبری میآید؛ چنان به وجد میآید که قابل وصف نیست. این وضعیت با «میثم تمار» قابل قیاس است. ما این ابراز علاقهها از سوی حضرت امیر(ع) را فقط درباره میثم میبینیم. در نقل صریح است که حضرت و میثم سخت یکدیگر را دوست داشتند.
البته از «قنبر» هم نباید غافل شویم؛ ما او را به عنوان غلام حضرت امیر(ع) میشناسیم در حالی که او از اصحاب برجسته و بسیارنزدیک به امام علی(ع) بود. در کلام امام صادق(ع) درباره «عشق قنبر» به حضرت علی(ع) حکایت شده شبها بدون اینکه حضرت امیر(ع) بداند پشت سر ایشان راه میرفت و با سلاح همراه خود حرکت میکرد که مبادا خطری متوجه امام علی(ع) باشد. در جنگ و صلح همراه علی(ع) بوده اما ما جز برای میثم تمار ابراز عشق و علاقه حضرت امیر(ع) را نمیبینیم.
«حارث همدانی» را هم داریم که عشق
امیرالمؤمنین (ع)، او را بیتاب میکند، خواب را از او میرباید، سراغ حضرت امیر(ع) میرود که حضرت میفرماید: چه چیزی تو را این موقع شب به نزد من کشانده است؛ پاسخ میدهد: «حب شما من را بیتاب کرده است، ترسیدم تا صبح زنده نمانم، خواستم یکبار دیگر شما را زیارت کنم».
از دست دادن «حاج قاسم» برای رهبری، همچون از دست دادن «عمار» و «مالک» و «ابن تیحان» و «خزیمه بن ثابت ذوالشهادتین» بود.
حضرت میفرماید: «أین عمار، أین ذوالشهادتین و...» و بعد در نبود آنها میگرید و شما شاهد بودید رهبری در فراق حاج قاسم، در تشییعش در نماز بر او گریستند و درمواقع مختلف از او تجلیل کردند.
یقین دارم انشاءالله هنگام ظهور همان گونه که در روایات ما آمده است « مالک اشتر بازمیگردد»، حاج قاسم سلیمانی هم بازخواهدگشت.
نظر شما