وقتی در ژانویه ۲۰۰۲ جورج دبلیو بوش رئیس جمهور اسبق آمریکا با توهین به ایران و چند کشور دیگر آنها را « محور شرارت » خواند، شاید تصور نمیکرد با پافشاری ایران و برخی از همپیمانان حکومتی و مردمیاش در منطقه بر مقابله با آمریکا مفهوم جدیدی تحت عنوان « محور مقاومت » در ادبیات سیاسی دنیا ظهور کند و بتواند با ایستادگی در برابر تروریسم و به چالش کشیدن طرحهای استکباریِ آمریکا و رژیم صهیونیستی در منطقه نظیر خاورمیانه جدید یا خاورمیانه بزرگ، به کابوس اول آنها در غرب آسیا تبدیل شود.
تصور ترامپ و همفکران او از آینده سیاستهای آمریکا در منطقه پس از به شهادت رساندن حاج قاسم سلیمانی نیز از اشتباهاتی بود که نه تنها تهدید را از منافع ایالات متحده در غرب آسیا دور نکرد، بلکه حضور آمریکا در این منطقه را به چالشی بزرگ و پرهزینه برای این کشور تبدیل کرده است.
بررسی روند تحولات ضدآمریکایی منطقه به خوبی نشان دهنده این حقیقت است که راه ترسیم شده توسط حاج قاسم سلیمانی، پس از شهادت او نه تنها متوقف نشده بلکه با انگیزه بیشتر در جریان است.
گواه این ادعا را میتوان در جرئت یافتن افراد، گروهها و هستههای مقاومت اسلامی برای تقابل رودررو با آمریکا جستوجو کرد. بهطور نمونه تمایل به راندن آمریکا از منطقه فقط در جغرافیای عراق خلاصه نمیشود و در سال گذشته میلادی، افغانستان نیز شاهد جلوههایی از بروز احساسات ضدآمریکایی افغانستانیها بود که با سرنگون شدن هواپیمای حامل چند شخصیت عالیرتبه آمریکایی و فرار حقارتبار آمریکاییها از کابل در ماه سپتامبر گذشته، پایانی بر ۲۰ سال اشغال افغانستان توسط آمریکا باشد.
در یمن کشوری که هفت سال توسط عربستان سعودی و امارات و البته با حمایت آمریکا، شاهد سختترین تحریمها و محاصره هوایی، دریایی و زمینی بوده و شبانه روز مورد هجوم بمبافکنها و جنگندههای ائتلاف سعودی قرار گرفته، تنها یک قدم تا فتح شهر راهبردی مأرب توسط انصارالله و اعلان پیروزی مقاومت مردمی یمن باقی مانده است و این روندی است که در زمان حیات حاج قاسم سلیمانی با عملیاتهای «فأمکن منهم» «بنیان مرصوص» و «نصرمن الله» آغاز شد و بدون ذرهای عقبنشینی و فروکش، پس از شهادت ایشان نیز توسط علاقهمندان و سربازان مقاومت در سراسر منطقه با جدیت دنبال میشود و «فتحٌ قریب» را به ارمغان خواهد آورد.
علاوه بر استمرار خط مقاومت در نهضتهای اسلامی منطقه، حادثه شهادت حاج قاسم سلیمانی همبستگی و انسجام ملی ایرانیان را در شرایط ناگوار تحریم و مشکلات سخت معیشتی و اقتصادی به گونه ای تصاعدی افزایش داد که حتی کسانی که در داخل کشور منتقد سیاستهای نظام جمهوری اسلامی بودند، در برابر جنایت بزرگ فرودگاه بغداد، به سیل خروشان
محکوم کنندگان اقدام تروریستی آمریکا پیوستند. به معنای واقعی کلمه میتوان ادعا کرد در جریان شهادت شهید سلیمانی، سرمایه اجتماعی نظام جمهوری اسلامی بهروز رسانی شد؛ زیرا مردم ایران شهید سلیمانی را وابسته به یک جریان یا حزب یا قوم نمیدانستند. در یک جمله کوتاه می توان گفت شهید سلیمانی توانسته بود پیوند میان «جمهوریت» و «اسلامیت» نظام را بیش از گذشته مستحکم کند. حاج قاسم پس از شهادت فراتر از یک شخص و یک فرمانده بلکه به یک نماد و سمبل برای ظلمستیزی و آزادگی در میان آزادیخواهان مسلمان و غیرمسلمان تبدیل شد. علاوه بر تجدید روحیه گروههای مقاومت، برگزاری هزاران مراسم بزرگداشت مردمی برای این شهید بزرگوار از شبه قاره هند تا شرق مدیترانه و نقاط مختلف دیگر در کشورهای اسلامی آغاز دوباره ای برای ادامه خط فکری سردارمقاومت است. خطی که با حذف فیزیکی او پایان نمی یابد. تعبیر «مکتب شهید سلیمانی» ناظر بر همین الگو شدن سردار سلیمانی برای نسل حاضر و نسلهای آینده است و این چیزی است که در نظام محاسباتی ماتریالیستی و مادی قاتلان این شهید که به اشتباه تصور میکردند با ترور حاج قاسم راه کوتاهتری برای تحقق سیاستهایشان در منطقه پیش رو دارند، قابل پیشبینی نبود.
نظر شما