جنس محبوبیت حاجقاسم از جنس «محبوبه فی ارضک و سمائک» است؛ محبوبیتی که در آن جمع بین محبوبیت زمینی و آسمانی امکانپذیر شده است. به نظرم «مردمشناسی» حاجقاسم از همین جا یعنی نقطه اتصال محبوبیت زمینی و آسمانی شروع میشود. شخصیت حاجقاسم به گونهای است که همه لایههای هویت اسلامی و ایرانی را پوشش میدهد؛ هم هویت ایرانی دارد و به بوم خودش و به کرمان متعهد و مفتخر است و خود را با آن میشناساند، هم هویت دینی خودش را دارد؛ مسلمان است؛ اسلام نابی که از خمینی بزرگ گرفته است و هم هویت انقلابی دارد. جناحی نیست، نه چپ است، نه راست و فقط طرف مردم است. حاجقاسم همه این لایهها را در خود دارد و به همین دلیل با شهادتش همه گسلهای هویتی را پر کرد؛ به طوری که میتوان ادعا کرد مراسم تشییع پیکر حاجقاسم بر تمام تحلیلهای سیاسی و اجتماعی درباره ایران آینده تأثیر گذاشت و از این منظر روح تازهای به هویت دینی و ملی ایران و ایرانی دمید.
ظرفیت فرهنگی، اجتماعی حاجقاسم
نکته مهم در خصوص تشییع پیکر حاجقاسم این بود که این پدیده کاملاً مردمی و به صورت خودجوش بود. به تعبیری شهادت حاجقاسم، آحاد مردم را تسلیم محبوبیت و مظلومیت ایشان کرد و خون همه به جوش و خروش آمد. اساساً آن چیزی که مولد پدیدههای کلان فرهنگی اجتماعی است، حرکتهای خودجوش مردمی است تا طرح و برنامه نهادهای بالادستی و ساختارهای رسمی. از ابتدای انقلاب نحوه شکلگیری پدیدههای فراگیری مانند جهاد سازندگی، نهضت سوادآموزی، اردوهای راهیان نور، اعتکاف جمعی، راهپیماییها و... گواه این مدعاست. چشمه جوشنده همه این پدیدهها چیزی جز فرهنگ نبوده است.
ظرفیت فرهنگی اجتماعی نهفته در یاد و نام حاجقاسم نیز در همین راستاست. حاجقاسم نماد انسان تربیت شده عصر خمینی است و از این منظر قهرمانی است که برای ملت ایران و امت اسلام، هویتی تمدنی و تاریخی پیدا کرده است. دستگاهها و ساختارهای رسمی بایستی میدان را برای بروز و ظهور چنین ظرفیت نهفتهای آماده کنند و مانند ساختارهای نوظهور دهه۶۰ که از ظرفیت اجتماعی مردم ایران و نهادهایی مانند جهاد سازندگی و نهضت سوادآموزی سر برآوردند، باید ظرفیت عظیم اقتصادی، اجتماعی مردم زمانه حاجقاسم را فعال کنند و به میدان بیاورند.
نقش برانگیزاننده شهید در نظام اجتماعی
مسئله راهبردی در خصوص حاجقاسم عزیز این است که شهادت ایشان و اتفاقات پس از آن، صرفاً گذر از سوگ به حماسه نیست بلکه در ادامه باید ما را به تولید قدرت برساند؛ چرا که خون شهید همواره در حال تولید معناست. در منظومه فکری رهبر انقلاب رابطه میان علوم اجتماعی و شهادت جایگاه ویژهای دارد. ایشان میفرمایند: «یکی از برکات انقلاب اسلامی، بازتولید معارف اساسی اسلامی در این زمان است. خیلی از این معارف بزرگ را ما در کتابها و در ذهنها داشتیم لکن انقلاب اسلامی این معارف را مجسم کرد و تحقق عینی داد. یکی از بخشهای بسیار مهم این معارف، عبارت است از منظومه معارف مربوط به شهادت، همین چیزی که در این آیه شریفه به صراحت از آن یاد شده است: وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللهِ اَمواتًا بَل اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون * فَرِحینَ بِمآ ءاتهُمُ اللهُ مِن فَضلِه وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون. این یک معرفت است، یکی از معارف بزرگ اسلامی است؛ [یعنی] نقش برانگیزاننده و زندهکننده شهادت در نظام اجتماعی مسلِم... کما اینکه در این سالهای متمادی همین را مشاهده کردیم: هر جا شهادتی اتفاق افتاد، پشت سرِ آن، افتخار خانواده شهید بود، احساس عزت بازماندگان شهید بود، هیجان و ابتهاج معنوی و روحیه مضاعف در مردم بود و تأثیرات اجتماعی فراوان». بنابراین خون شهید میتواند نظام علوم اجتماعی و علوم انسانی ما را متحول کند.
علوم انسانی سلیمانی
مسئله مهم بعدی که مأموریت تمدنی حاجقاسم با آن منطبق است، تولید علم منطبق بر مکتب سلیمانی است. رهبر انقلاب در خصوص اهمیت علوم انسانی میفرمایند: علوم انسانی هوای تنفسی مجموعههای نخبه کشور است که هدایت جامعه را بر عهده دارند، بنابراین آلوده یا پاک بودن این هوای تنفسی بسیار تعیینکننده است. علوم انسانی علی القاعده چه در پارادایم دینی و چه در پارادایم غربی، دال مرکزیاش انسان است. پارادایمهای مختلف معمولاً انسان معمولی را مبانی تولید علم قرار نمیدهند بلکه این کار معمولاً بر مبنای انسانهای کامل صورت میگیرد. مثلاً در فلسفه مسیحی هگل، حضرت عیسی(ع) مبنای دستگاه نظریهپردازی او قرار گرفته است. حتی پس از عصر روشنگری و رنسانس که انسانی موهوم مبنای علوم انسانی غربی قرار میگیرد نشان از این دارد که علوم انسانی ذیل انسان کامل یا کسی که در مسیر کمال (هر چند با نگاه مادی خودشان) است، تولید میشود. مسئله انسان کامل برای شیعیان با توجه به نظریه ولایت اهمیت دوچندانی پیدا میکند. انسانهای کاملی که افقها را جابهجا میکنند و تولید علم نیز در پرتو آن شخصیت شکل میگیرد. در مبانی دینی، انبیا(ع) و ائمه(ع) و در سطح پایینتر، شهدای بزرگ سمبل و نماد چنین انسانهایی هستند. فرهنگی که انسانهای بزرگ و تمدنی دارد، بایستی علوم انسانی بزرگ و تأثیرگذاری هم داشته باشد و از این منظر، دانشگاهها نبایستی به تراث انسانی، اجتماعی و افتخاراتی که داریم پشت کند و در مسیر تئوریزه کردن پدیدههایی مانند حاجقاسم گام بردارد. البته بیتوجهی علوم انسانی به پدیدهای چون شهادت بایستی آسیبشناسی شود. از زاویه نگاه تمدنی باید گفت موتور محرکه پیشرفت مادی و معنوی «نظریه مقاومت» است. مجاهدان علاوه بر اینکه آخرت خود را میسازند، دنیای دیگران را نیز امنیت میبخشند و از این جنبه، پیوستگی موضوع پیشرفت و مقاومت عیان میشود. در انتها باید گفت هر چه از حاجقاسم بگوییم کم گفتیم! به قول شاعر: «یک دهان خواهم به پهنای فلک/ تا بگویم وَصفِ آن رَشکِ مَلَک».
نظر شما