آن قدر درخشان است که چشم هر بیننده خردمندی را خیره کند. مگر نه اینکه رهبر انقلاب دربارهاش گفتند: «سیدجمال کسی بود که برای اولین بار بازگشت به اسلام را مطرح کرد... کسی بود که مسئله حاکمیت را و خیزش و بعثت جدید اسلام را اولین بار در فضای عالم به وجود آورد... او مطرحکننده، به وجود آورنده و آغازگر بازگشت به حاکمیت اسلام و نظام اسلام است. این را نمیشود دستکم گرفت و سیدجمال را نمیشود با کس دیگری مقایسه کرد...».
افغانستانیِ ایرانیالاصل
برخیها هم البته در دوران معاصر، همه ویژگیها و نقاط قوت و ضعف او را رها کرده و چسبیدهاند به اینکه ثابت کنند سیدجمال ایرانیالاصل است و طبیعتاً عدهای دیگر هم تلاش دارند افغانستانی بودنش را ثابت کنند و اینکه جنازهاش را پس از فوت مشکوک در سرزمین عثمانیها، به افغانستان بردهاند. ما البته اگر در سطرهای بعد از نژاد و نسبش نوشتیم به خاطر این است که میخواهیم ثابت کنیم ایرانی یا افغانستانی بودن سیدجمال نمیتواند تغییری در جایگاه این شخصیت در تاریخ معاصر ما ایجاد کند چه اینکه سیدجمال با یا بدون در نظر گرفتن مرزبندیهای جغرافیایی و سیاسی، فرزند وطن بزرگ پارسیگویان بوده و هست. این را خودش هم به خوبی میداند و در زمان حیاتش در گفتوگو با روزنامه «پالمال» چاپ لندن میگوید: «من یک افغانی از خالصترین نژاد ایرانی هستم». سال ۱۲۱۷ خورشیدی در «اسدآباد» همدان و به قول برخیها در «اسعدآباد» افغانستان به دنیا آمد. پدرش سیدصفدر و مادرش سکینهبیگم از نوادگان امام سجاد(ع) بودند. «صفاتالله جمالی» نوه خواهر سیدجمالالدین میگوید او قطعاً در اسدآباد به دنیا آمده چون هنوز هم بسیاری از خویشاوندان او در این منطقه ساکن هستند و البته اجداد وی هم در همین منطقه زندگی میکردهاند.
برخی منابع هم دربارهاش نوشتهاند: «... سیدجمال با توجه به الزامات مبارزه سیاسی برای وحدت جهان اسلام که ایرانی و شیعی بودن میتوانست مانعی در برابر آن باشد، خود را به مجموعه جهان اسلام متعلق میدانست و سعی میکرد منسوب به جایی نباشد تا از این طریق بتواند با علمای جهان اسلام و اهل سنت تعامل داشته باشد... او خودش در یکی از نامههایش مینویسد انگلیسیها او را روسی، سنیها او را رافضی و شیعهها او را ناصبی میدانند. بعد هم اضافه میکند: نه کافر به خود میخواند و نه مسلم از خود میداند. از مسجد مطرود و از دیر مردود، حیران شدهام که به کدام آویزم و با کدام به مجادله برخیزم».
جرقه نخست
این فقط محل تولد و ملیتش نیست که مورخان و پژوهشگران دربارهاش اختلاف نظر دارند. درباره تحصیلات او و سالهای نوجوانی و جوانیاش هم حرفهای متفاوتی گفته شده است. از تحصیلات مقدماتی نزد پدر، ادامه تحصیل در حوزه علمیه قزوین بگیرید تا سفر به تهران، حضور در جلسات درسی «سیدمحمدصادق طباطبایی»، معمم شدن به دست همین استاد، حضور در بروجرد و مباحثههای علمی با علمای این شهر، سفر به عتبات عالیات و حضور در درس «شیخ انصاری» معروف، بازگشت به ایران، سفر به هندوستان، مصر و... و
باقی قضایا.
گفتهاند زمان حضور و تحصیل در نجف بود که سیدجمال به فکر «ایجاد پیوند تازهای میان دولتها و ملتهای اسلامی» افتاد و برای این منظور هم چون از پادشاهان قاجار و بقیه دل بریده و میدانست به تنها چیزی که توجه ندارند مفهوم ملت و دولت اسلامی است، متوسل به سلطان عثمانی شد. او نخست با مدحت پاشا در این باره به مکاتبه پرداخت و از او خواست توصیهنامههایی به مقامات هند، افغانستان و بلوچستان برای سفر به آن مناطق بنویسد.
جور هندوستان
برخیها هم گفتهاند سفر به هندوستان، دنیا و افکار تازهای پیش روی سیدجمال قرار داد و پس از حضور در این کشور بود که تغییرات عمدهای در روحیاتش به وجود آمد. شاید به مصداق «هرکه طاووس خواهد، جور هندوستان کشد»، سید هم در پی گمشدهاش به سرزمین ۷۲ملت سفر میکند و آنجا هم با جلوههای هزاررنگ استعمار پیر انگلیس آشنا میشود و هم با مشکلات مسلمانان و به این نتیجه میرسد که راه پیشرفت مسلمانان، رهایی و فرار از چنگال استعمار است. به همین دلیل هم مسافرت به کشورهای مختلف اسلامی و اروپایی را شروع کرد. مدت اقامت او در کشورهای مختلف معمولاً کوتاه بود و پس از مدتی به کشوری دیگر مسافرت میکرد و به ترویج عقاید خود میپرداخت.
در سفر به افغانستان با حاکم کابل، دوست محمدخان رفاقتی به هم زد و به کمک او توانست نخستین روزنامه «شمس النهار» را در این کشور منتشر کند. در سفر به «حیدرآباد» هم مجلهای را به دو زبان اردو و فارسی منتشر کرد. در مصر البته حدود هشت سال دوام آورد و به شدت هم فعال بود. به جز تشکیل حزب سیاسی، جلسات علمی را در مصر راهاندازی کرد که دانشمندان بزرگ آن زمان مثل شیخمحمد عبده، شیخ عبدالکریم سلمان، شیخ ابراهیم اللقانی، شیخ سعید زغلول و شیخ ابراهیم الهلباوی در آن حضور داشتند. در این جلسات دانشمندان غیرمسلمان هم شرکت میکردند و به نوعی شاگردی افکار و اندیشههای تقریبی او را میکردند. وقتی هم به پاریس رفت با کمک شیخ محمد عبده، نشریه «عروهالوثقی» را منتشر کرد که در دهها کشور آسیایی و آفریقایی توزیع میشد.
۸ راهکار سیدجمال
چه در سفر بود و چه در حضر، نسبت به مسائل ایران بیتوجه نبود. به محض اینکه ناصرالدین شاه امتیاز تنباکو را به انگلیسیها واگذار کرد، سیدجمال به مخالفت با آن برخاست و با اینکه از ایران تبعید شد اما دست از مخالفت برنداشت و در نامهنگاریهایش با علما از آنها میخواست از فرصت ایجاد شده برای سرنگونی شاه قاجار استفاده کرده و ناصرالدین شاه را خلع کنند.
شهید مطهری درباره اندیشه سیاسی سیدجمال میگوید: سیدجمال دردهای اصلی جامعه مسلمانان را خوب تشخیص داده و معتقد بود استبداد حکام، جهالت و بیخبری توده مسلمان، عقب ماندن از کاروان علم و تمدن، نفوذ عقاید خرافی و رواج تفرقه میان آنها سبب شده استعمار نیز به خوبی در کشورهای اسلامی نفوذ داشته باشد. او برای این دردها هشت درمان سودمند هم داشت: آگاه کردن مردم برای مبارزه با خودکامگی مستبدان، مجهز شدن به علوم و فنون جدید، بازگشت به اسلام نخستین و دور ریختن خرافات، ایمان و اعتماد به مکتب، مبارزه با استعمار خارجی اعم از استعمار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، اتحاد مسلمانان، دمیدن روح مبارزه و جهاد به کالبد نیمهجان جامعه اسلامی و مبارزه با خودباختگی در برابر غرب.
نظر شما