تحولات منطقه

جنگ یمن تاکنون هزاران کشته بر جای گذاشته و میلیون‌ها یمنی را با بحران شدید گرسنگی و قحطی روبه‌رو کرده است، به گونه‌ای که سازمان ملل متحد در گزارشی، قحطی در این کشور را «بزرگ‌ترین فاجعه انسانی» نامیده است.

یمن قربانی نئولیبرالیست‌های غربی
زمان مطالعه: ۱۰ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین، جنگ یمن تاکنون هزاران کشته بر جای گذاشته و میلیون‌ها یمنی را با بحران شدید گرسنگی و قحطی روبه‌رو کرده است، به گونه‌ای که سازمان ملل متحد در گزارشی، قحطی در این کشور را «بزرگ‌ترین فاجعه انسانی» نامیده است.

قربانیانی که شمار زیادی از آن‌ها را زنان و کودکان تشکیل می‌دهند. در رابطه با دلایل و ریشه‌های بحران یمن کتاب‌ها و مقالات بسیاری به رشته تحریر درآمده است؛ از جمله کتابی تحت عنوان «ویران کردن یمن» (Destroying Yemen) که توسط «عیسی بلومی»(Isa Blumi) به رشته تحریر درآمده است. «عیسی بلومی» تاریخدان و استاد گروه مطالعات آسیایی، خاورمیانه و ترکی دانشگاه استکهلم سوئد و همچنین پژوهشگر میهمان گروه مطالعات منطقه‌ای و بینافرهنگی در دانشگاه کپنهاگ است. بلومی در کتاب خود به خوبی نشان می‌دهد چگونه ائتلاف عربی به سرکردگی عربستان نتوانسته به هیچ کدام از اهداف خود در جنگ چهار ساله یمن دست پیدا کند. بلومی در کتاب خود از فاجعه یمن با عنوان «جنگ غارتگران نظام سرمایه داری» یاد کرده است.
قدس در گفت‌وگو با بلومی ریشه‌های بحران یمن و اهداف نئولیبرالیسم غربی از ایجاد جنگ در یمن را مورد بررسی قرار داده است که در ادامه می‌خوانید.

به نظر شما ریشه بحران یمن چیست؟ ساختارهای سیاسی ناکارآمد و عدم توزیع عادلانه قدرت و منابع در سطح اجتماعی یا دخالت قدرت‌های خارجی؟

یمنی‌ها تجارب تلخی از اتخاذ سیاست‌های تنش‌زا از سوی دولتمردانشان دارند؛ سیاست‌هایی که در نهایت به مداخله اهرم‌هایی نظیر تهدید به خشونت، بی‌ثباتی و درگیری در لحظات کلیدی می‌شود؛ به خصوص در مناقشاتی که قابلیت داوری فوری توسط شخص یا دولت ثالث ندارد.

با تحمیل «دولت موقت» «عبدربه منصور هادی» (۲۰۱۴-۲۰۱۲) از سوی ایالات متحده و متحدانش به مردم یمن، منصور هادی با اختیارات اجرایی نامحدود و بدون نظارت پارلمانی که بدست آورد، یمن را وارد دوره بی‌سابقه‌ای از ادغام در اقتصاد جهانی کرد؛ این ادغام وعده تسلیم دائمی حاکمیت اقتصادی یمن را به خارج از کشور می‌داد؛ سلطه‌ای که از طریق برنامه‌های صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی بر یمن تحمیل شده بود.

از آنجا که اقدام برای تشکیل یک دولت موقت با این ویژگی‌ها نقض فاحش روش‌های سنتی مذاکره برای ایجاد تغییرات ساختاری عمده بود و جوامع مختلف یمن را تحت تأثیر قرار داد، ائتلاف بزرگی پدید آمد که انصارالله را با بسیاری دیگر در جنوب یمن پیوند داد تا دولت موقت هادی را برکنار کند و خواستار انتخابات جدید و بازگشت پارلمان قبل از هر گونه تغییرات عمده در روابط اقتصادی یمن با جهان خارج شود.

با توجه به این خواسته دموکراتیک مردم یمن، «ائتلاف» به رهبری آمریکا در صدد برآمد تا دولت «موقت» هادی را بازگرداند؛ اما ادامه این تغییرات ساختاری بسیاری از مردم یمن را وادار کرد در برابر آن مقاومت کنند. مقاومتی که پس از هفت سال جنگ علنی هنوز آثار آن باقی است؛ و این مقاومت تقاضای پرشوری در میان مردم یمن ایجاد کرده است تا جایی که امروز هیچ کشوری نمی‌تواند منافع خود را که به قیمت جان شهروندان یمن تمام می‌شود، به آن‌ها تحمیل کند.

به نظر شما تحولات یمن را باید ادامه انقلاب‌های عربی دانست یا تحت تأثیر و تداوم امواج انقلاب اسلامی در ایران؟ مقاومت یمن چه الگو و سرمشقی داشته است؟

درواقع باید بگویم در قیام مردمی یمن که با هدف سرنگونی چندین دهه حکومت فاسد و سوء استفاده‌گر دولت در سال‌های ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ شکل گرفت چندین گروه رقیب شرکت داشتند.

در بحرین و برخی محافل در یمن، به طور منظم به حزب‌الله لبنان به‌عنوان الگوی موفقیت انقلاب یمن اشاره‌هایی می‌شود و احتمالاً بتوان گفت حزب الله لبنان تأثیر فوری‌تری بر مردم یمن به نسبت انقلاب ایران در سال‌های ۱۹۷۹-۱۹۷۸ داشت. چراکه اکثر شرکت کنندگان در این تحولات اخیر حتی در سال ۱۹۷۹ به دنیا هم نیامده بودند، اما تحولات یمن و بحرین و سایر کشورهای منطقه با مقاومت اصولی در برابر اسرائیل و بی عدالتی (اقتصادی، اجتماعی-سیاسی) که باوجود تلاش‌های بازیگران اصلی منطقه‌ای و بین‌المللی مانند ایالات متحده و متحدانش در شورای همکاری خلیج فارس از سال ۲۰۰۶ صورت می‌گرفت، ارتباط مستقیم داشتند و به همین دلیل این انقلاب حمایت بخش بزرگی از جمعیت منطقه را بدست آورد.

از آنجایی که ظهور حزب‌الله در دهه ۱۹۸۰ با الهام از انقلاب اسلامی ایران صورت گرفت، می‌توان گفت به‌طور غیرمستقیم وقایع ایران برای مردم یمن به‌عنوان سرمشق و الگو عمل کرد. شاید نمونه واضح‌تر آن را در بحرین بتوانیم ببینیم.

باید بگویم آنچه در یمن از اواخر دهه ۱۹۹۰ اتفاق افتاد، بومی یمن بود، که رنگ و بوی بسیاری از همان بی‌عدالتی‌هایی که شکل دهنده انقلاب‌های مختلف در سراسر جهان بودند را داشت. باید به خاطر داشته باشیم که یمن سابقه طولانی مقاومت در برابر پروژه‌های امپریالیستی/استعماری اروپا دارد، همان‌طور که در کتابم ذکر کردم، مقاومتی که آغاز آن اغلب به قرن نوزدهم بازمی‌گردد. یمنی‌ها قبل از انقلاب ایران مقاومت را سازماندهی کرده‌اند و به اعتقاد من نسل دهه ۲۰۰۰ از این سنت‌ها الهام می‌گیرد.

علم تاریخ نگاری چگونه ریشه‌های قیام یکپارچه مدرن یمن را تحلیل می‌کند؟

در دو کتابی که نوشته‌ام استدلال می‌کنم که اگر می‌خواهیم پویایی درگیری و مقاومتی را که امروز توسط انصارالله می‌بینیم درک کنیم، باید ریشه‌های تاریخی عمیق‌تری را بررسی کنیم. یعنی ساختارهایی که عدم توازن منطقه‌ای در توزیع ثروت را ایجاد و حفظ کرده‌اند را بشناسیم؛ درواقع هدف قرار دادن مناطق خاص برای گسترش سرمایه‌داری تهاجمی، متکی به فرایندهایی است که طول عمر آن‌ها به دهه‌ها قبل می‌رسد.

با کاوش در آرشیوهای ایالات متحده، بریتانیا، ایتالیا و فرانسه، من توانستم سرمایه‌گذاری‌های عمیقی را که در ادوار مختلف در طول ۱۰۰ سال گذشته توسط این کشورهای اروپایی-آمریکایی برای برهم زدن استقلال یمن صورت گرفته بود، افشا کنم. این کشورها با استفاده از ابزارهایی که ریشه در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ دارند، ابتدا یمن شمالی و سپس در اواخر دهه ۱۹۸۰، یمن جنوبی را هم هدف استعمار اقتصادی قرار دادند.

توجه کنید یمن کشور بسیار ثروتمندی است، اما مردمان آن از لحاظ تاریخی همیشه به دلیل برآورده کردن منافع گسترده سرمایه‌داران خارجی تحت ستم بوده‌اند. در ۴۰ سال گذشته، مبارزه برای سرقت ثروت یمن با استفاده از ابزارهای مختلف در تمام حوزه‌های فعال در این کشور رسوخ کرده است؛ این پدیده داستان دیگری دارد که اینجا نمی‌توان تشریح کرد؛ داستانی بزرگ‌تر که تنها می‌توان آن را در طول تاریخ درک کرد.

گفته می‌شود از دست رفتن یمن برای سعودی‌ها حکم حبس ابد و اعدام دارد؟ عبدالعزیز پادشاه سابق عربستان یمن را یک نعمت برای عربستان توصیف کرد و بر ضرورت تضعیف این کشور تأکید کرده است.

یمنی‌ها نسبت به خاندان سعود و وهابیت و فرقه‌گرایی که از آن برای منافع سیاسی استفاده می‌کردند، بیزاری تاریخی دارند.

خاندان سعود از زمانی که با بریتانیایی‌ها و آمریکایی‌ها شریک شد، شاهد گسترش نفوذ به حجاز بوده؛ نفوذی که طی ۱۰ سال گذشته در اعماق سرزمین‌های یمن نیز مشاهده می‌شود. با توسعه آرامکو، شاهد حضور جمعیت بزرگی از مردم یمن به عنوان نیروی کار در اقتصادهای در حال مدرن شدن این مناطق غنی خلیج فارس بودیم؛ بیش از یک میلیون یمنی برای کار در صنعت نفت/گاز و همچنین به عنوان افسران پلیس، سربازان و کارگر به این منطقه مهاجرت کردند.

به دلایل ایدئولوژیک، از جمله تضمین هژمونی عربستان در بخش‌های فرهنگی، مذهبی و اجتماعی-اقتصادی منطقه)، با یمنی‌ها به‌عنوان زیردست رفتار می‌شود. دهه‌های پس از آن، که یمنی‌ها زندگی دشوار و اغلب تحقیرآمیز را در عربستان داشتند، این مسئله به پیدایش نفرت جمعی نسبت به سعودی‌ها کمک کرد - این یک واقعیت تلخ است که حداقل یک نسل از جوانان یمنی که دست‌کم با واسطه، فرزندان همان کسانی هستند که در فعالیت‌های اقتصادی شورای همکاری خلیج فارس کار می‌کردند و تحت سیستم آموزشی سعودی بزرگ می‌شدند. بدین ترتیب صدها هزار یمنی از نظر فرهنگی و ایدئولوژیک بیشتر به عربستان سعودی نزدیک شدند تا وطن مادری‌شان.

آن‌ها با همان نگرش تکفیری رایج در عربستان سعودی به کشورشان بازگشتند و باعث ایجاد برخورد فرهنگ‌ها در یمن شدند که پیامدهای وحشتناکی از دهه ۱۹۹۰ به بعد داشت.

بدتر از آن، علی عبدالله صالح، تحت فشار ایالات متحده، با این یمنی‌های تکفیری‌گرا که از زندگی در عربستان بازگشته‌اند، متحد شد و آن‌ها را در مقابل سایر یمنی‌ها قرار داد. از تشویق استعمار جنوب گرفته تا ایجاد مدارس در ضمار و شمال برای مقابله مستقیم با جوامع زیدی و... این‌ها نمونه‌هایی از اقدامات صالح بودند؛ این میراث مهاجرت به عربستان سعودی به ریاض اهرم فشاری بر جامعه یمن داد. درگیری‌های اینچنینی فرصت‌هایی را برای نفوذ بیشتر و حتی به ریاض قدرت دیکته کردن سیاست‌هایش علیه یمن را داد؛ نفوذی که پیامدهایی همچون جنگ‌های بزرگ در سال ۲۰۰۵ و جنگی که در مارس ۲۰۱۵ آغاز شد، به دنبال داشت.

در آخرین کتابتان تحت عنوان «ویران سازی یمن» نوشته‌اید: شکست عربستان سعودی در جنگ ناتمام یمن می‌تواند مانند اتحاد جماهیر شوروی این کشور را به ورطه فروپاشی برساند؟ بیشتر توضیح بدهید.

هر سه شرکت کننده منطقه‌ای در جنگ کنونی یمن دارای مسائل مالی بلندمدتی هستند که اگر قرار باشد دولت‌های تحت حاکمیت خانوادگی آن‌ها پابرجا بماند، باید این مسائل مالی خود را به سرعت حل کنند. فقط عربستان سعودی نیست که از سال ۲۰۰۸ با آسیب‌پذیری ساختاری به دلیل کمبود درآمد و مواجهه با بار سنگین بازپرداخت بدهی مواجه است. درواقع با کاهش ذخایر نفت، سرمایه گذاری‌های کلان با امید به بازگشت اندک و هزینه‌های فزاینده برای استقراض در بازار، هر سه کشور - قطر، امارات، عربستان سعودی - از سال ۲۰۰۸ چندین بار با بحران اعتباری مواجه شده‌اند.

بدون جریان آزاد «پول» این رژیم‌ها در حفظ روابط پایدار با جناح‌های مختلفی که به آن‌ها در حفظ اقتدار در کشورهایشان کمک می‌کنند، با مشکلاتی مواجه هستند. ابوظبی و خاندان سعود (و شعبه‌ای که اکنون تحت سلطه محمد بن سلمان است) برای حفظ روابط سیاسی پایدار در داخل و خارج از منطقه به پول نقد نیاز دارند.

همان‌طور که به طور خاص با ظهور بن سلمان دیدیم، خشونت علیه پسرعموها و خانواده‌های رقیب در داخل کشور، آن‌ها را مجبور به باز کردن حساب‌هایی در خارج از کشور کرد، امروز این روند به گسترش گرفتن مالیات از شهروندان سعودی منجر شده و به طور فزاینده‌ای شهروندان عربستان مجبور به پرداخت مالیات‌های سنگین هستند و از طرفی مردم را وادار می‌کنند به کارهایی تن دهند که زمانی محدود به اتباع برخی کشورهای خارجی بود؛ مثل فعالیت در برخی بخش‌های خدماتی.

طغیان دوره‌ای مقاومت در منطقه حسا که پس از سال ۲۰۱۱ با خشونت سرکوب شد (مانند بحرین) یکی از بارزترین نمونه‌های آسیب پذیری این جریان است. اینکه عربستان به شدت به دنبال افزایش درآمد (از طریق عرضه اولیه سهام در بخش نفت/گاز و اکنون داروسازی خود) بوده است، نه فقط برای تأمین هزینه‌های جنگ علیه یمن و تأمین مالی اهداف خود در لبنان،سوریه، عراق و مؤسسات فاسد در غرب نیست، بلکه برای اطمینان دادن به آن دسته افرادی در داخل کشور عربستان است که به اهداف آن‌ها پایبند مانده‌اند.

جنگ علیه یمن که پیش‌بینی می‌شد بیش از چند هفته طول نکشد، به باتلاق ویرانگر مالی برای رژیم سعودی بدل شده است که به دنبال جریان‌های درآمدی جدید، از قبیل فروش نفت بیشتر برای افزودن به ذخایر خود و پیداکردن بازارهای جدید است.

با اتکای شدید به نیروهای مزدوران و حمایت ایالات متحده برای جنگ با یمن، ما شاهد یک روند در حال ظهور در امپریالیسم اروپایی-آمریکایی هستیم. بهره‌برداری از بی ثباتی و استخراج ثروت از کنگو، لیبی، سوریه، عراق و یمن در حالی که این جوامع در جنگ هستند، برای امپریالیسم آمریکایی – اروپایی امر خوشایندی است. پیشنهادها برای تجزیه این کشورهای بزرگ به مناطق «فدرال»، همان‌طور که در سال ۲۰۱۴ برای یمن پیشنهاد شد، امکان استخراج بسیار کارآمدتر و سودآورتر ثروت از این مناطق را فراهم می‌کند.

به عنوان آخرین پرسش؛ آینده یمن را چگونه می‌بینید؟

متأسفانه، در شرایط کنونی یمن دیگر یک کشور متحد نخواهد بود. به نظرم جنگ علیه یمن توسط قدرت‌های خارجی تا زمانی که میلیون‌ها نفر در شمال غرب به مقاومت ادامه می‌دهند، ادامه خواهد یافت. این یک جنگ فرسایشی بی‌رحمانه است که در واقع در خدمت منافع مدل‌های سرمایه‌داری است که از آشفته بازاری مانند آنچه در سوریه، کنگو، سومالی، یمن امروز می‌بینیم، سود می‌برند.

امروز نفت و گاز یمن با قیمتی نازل به بازارهای جهانی سرازیر می‌شود بدون اینکه هیچ دولت واقعی در یمن نقش واسطه‌ای در فروش آن ایفا کند. سود این منبع نفت-گاز ارزان‌تر از نرخ بازار بین امارات متحده عربی، شرکت‌های نفتی اتریشی، آمریکایی و فرانسوی و افراد محلی در مأرب که امروزه توسط عربستان سعودی و یا قطر مسلح شده‌اند، توزیع می‌شود.

روند کنونی بدون دستیابی به یک «راه حل بلندمدت» که یمن را دوباره گرد هم آورد، ادامه خواهد یافت. شرایط جنگ ممکن است پایدار نباشد اما با حمایت مالی که عربستان سعودی و امارات می‌کنند ممکن است روند فرسایشی به خود بگیرد و تا زمانی که ائتلاف شمالی به رهبری انصارالله بتواند حملات پهپادی-موشکی موفقیت آمیزی که تاکنون علیه مواضع مزدوران و کشورهای حامی آن‌ها داشته را بازتولید و تکرار کند و موفق به ترساندن سرمایه گذاران در ابوظبی و بر هم زدن روابط محلی در داخل عربستان سعودی شود ؛ جنگ وحشتناکی که از زمین و هوا ادامه خواهد یافت و تحریم‌هایی که زندگی میلیون‌ها شهروند یمنی را تحت تأثیر قرار داده است، بدون رسیدن به یک راه حل بلندمدت پایانی نخواهد داشت.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.