به گزارش قدس انلاین، تاریخ انقلاب اسلامی ایران مشحون از فراز و نشیب هایی است که تقریبا همه کشورهای جهان از آن بی نصیب نبوده اند. گروه هایی که در رژیم قبل مبارزه کرده بودند و متحمل تلفات و خساراتی نیز شده بودند بعد از حاکمیت نظام اسلامی و عدم تطابق ایدئولوژی و امیال سیاسی شان، به شیوه های گوناگون در برابر انقلاب صف آرایی نمودند که گروهک منافقین (سازمان مجاهدین خلق) یکی از آنها بود.
منافقین پس از دستگیری های سال ۱۳۵۰ توسط رژیم پهلوی و به دنبال آن عدم پذیرش ایدئولوژی اسلامی، در سال ۱۳۵۳ رسما اعلام کردند که پیرو ایدئولوژی مارکسیسم هستند. شهید هاشمی نژاد در تبیین خط مشی آنان می گوید: «اینها [منافقین]یک شناخت علمی دارندکه مبتنی است بر همان اصول دیالکتیک هگل. همان چهار اصل معروف تغییر، تضاد، تاثیر متقابل و جهش و آن وقت یک اصلی به آن اضافه می کنند به عنوان اصل هدفداری و مسئله خدا و مسائل مربوط به آن درست از همین جا سرچشمه می گیرد و یکی از نقطه های بزرگ انحرافشان همین جاست. یک ایدئولوژی التقاطی دارند و موضع گیری سیاسی هرگروهی هم ناشی از مواضع ایدئولوژیکی آنهاست. اینها هماهنگ با مارکسیست ها عمل می کنند.»
در سال ۱۳۵۷ و با پیروزی انقلاب و حاکمیت یافتن احکام و قوانین اسلام و حضور روحانیت در رأس آن، تضاد ایدئولوژیکی گروهها با انقلاب نمایان گردید و بالطبع دشمنی و تحرکات خشونت آمیزشان مقابل نظام آغاز شد. منافقین که با فقدان پشتوانه مردمی و دست نیافتن به قدرت مواجه شده بودند، شروع به جمع آوری سلاحهایی که از پادگانها و کلانتری هایی که به تصرف مردم در آمده بود کرده و آنها را به مخفیگاههای خود (خانه های تیمی) منتقل می کردند و از سویی دیگر سعی در جذب افراد داشته و با گروههای معاند نظام مثل نهضت آزادی، حزب ملی، پیکار و... اتحاد برقرار می کردند.
با آغاز ریاست جمهوری بنی صدر و بروز افکار غرب گرایانه و عدم اعتقاد وی به رهبری روحانیت برای اداره جامعه و از طرفی نزدیکی افکار منافقین با وی، باعث شد منافقین تحت حمایت مستقیم رئیس جمهور وقت قرار گیرند و در مقابل روحانیت بایستند که شهید هاشمی نژاد اینگونه از آن پرده بر میدارد: «من در نماز جمعه گذشته متن عبارات آقای بنی صدر را خواندم، در آن وقتی که در اروپا بودند نوشته بودند از رهبری سنتی یعنی مقام مرجعیت و فقاهت برای اداره مردم و رهبری مردم کاری ساخته نیست! ایشان معتقد است چون دو قرن اینان را ازعرصه مسائل سیاسی و اجتماعی برکنار کرده بودند توانایی ندارند تا بتوانند جامعه را دقیقاً رهبری کنند و از آیت الله طالقانی، رهبر انقلاب و مرحوم مدرس و مرحوم سیدجمال نام می برد و بیان می کند اینها را هم پیش از آنکه با دشمنی از پای در بیاوریم، رهبری سنتی اینها را از پای در خواهد آورد. این تحلیل غرب باوری این آقاست.»
در این زمان منافقین نیز حرکت های ضدمردمی و ضدملی خود را با تحریم انتخابات قانون اساسی و شایعه حمله به حوزه های انتخاباتی برای ترساندن مردم که به پای صندوقهای رای نروند آغاز نمودند و هم زمان با حمایتهای دولت بنی صدر توانستند تا حدی خود را بین جوانان، به خصوص کم سن و سالها مطرح کنند لذا مدارس را هدف خود قرار داده بودند که شهید هاشمی نژاد با آگاهی به نوجوانان اعلام خطر نموده و از آنان می خواهد آگاه باشند و دشمن را شناسایی کنند: «در رابطه با توطئه هایی که دشمنان انقلاب برای نوباوگان مان و نوجوانان مان و امیدهای آینده کشورمان در سر دارند، برادران و خواهران و فرزندان عزیزم که در دبیرستان ها و در راهنمایی ها و در دبستان ها هستید، دشمنان انقلاب امسال چشم به شما دوختند. آنها فکر کردند میتوانند با نفوذ پیدا کردن در بین شما نونهالان عزیز و نوجوانان برومند، شاید بتوانند پایگاهی برای خود بر علیه نظام جمهوری اسلامی به دست آورند. اطلاعات وسیعی به مقامات رسمی مملکت رسیده است و این اطلاعات را قبلا هم اعلام کردند و برملا کرده اند و گفته اند. آنها میخواهند به بهانه های مختلف و به صورتهای گوناگون شما را وادار کنند صحنه مدرسه را به صحنه تظاهرات تبدیل کنید. میخواهند شما را از پشت میز درس به خیابانها بکشند. میخواهند از وجود شما نونهالان و از وجود شما عزیزان علیه امام مان، علیه انقلابمان، علیه اسلاممان، علیه قرآن مان بهره برداری کنند؛ اما زیر پوششهای مختلف وگوناگون.»
جوّ سیاسی آشفته ای که در این زمان منافقین سردمدار آن بودند باعث شد امام خمینی در ۴ تیرماه ۱۳۵۹ به شکاف عمیق سیاسی بین مردم و نظام با منافقین اشاره کنند و به دنبال آن مقالات انتقادی روزنامه کیهان علیه منافقین، برملا شدن ارتباط آنان با سران کودتاگران نوژه وخیانت های دیگرشان روز به روز بیشتر به انزوای آنان در بین مردم دامن می زد؛ بااینحال باز حضرت امام خمینی در سخنرانی های دهم و بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۶۰ از آنان خواستند اسلحه ها را تحویل و به آغوش ملت باز گردند و راه بازگشت را برایشان گشودند. اما همنوایی منافقین با بنی صدر برای مقابله با انقلاب اسلامی همچنان ادامه یافت و ایستادگی در مقابل قوانین مجلس و قانون اساسی و از سوی دیگر کارشکنی های بنی صدر در جنگ تحمیلی علیه مردم ایران باعث شد در ۲۱ خرداد ۱۳۶۰ امام خمینی(ره) فرماندهی کل قوا را از وی بستاند. شهید هاشمی نژاد اینگونه بنی صدر را مورد خطاب و سؤال قرار می دهد: «آقای بنی صدر ما از شما سؤال میکنیم چطور شده کسانی که نه به قانون اساسی مملکت رأی دادند نه به خود شما رأی دادند اینگونه بعد از پیروزیتان با هم متحد شدید؟ قضیه چیست؟ و چه وجه مشترکی شما با هم دارید؟ و چطور شده که بلندگوهای شما رادیوی اسرائیل است، رادیوی بختیار است، صدای عراق است، صدای اسرائیل است و صدای همۀ دشمنان اسلام است.»
و در جایی دیگر به کارشکنی های بنی صدر و روابطش با منافقین اشاره نموده، می گوید: «برادران مان در شورای فرماندهی سپاه در تهران می گفتند که ما برای ملاقات آقای بنی صدر با وقت قبلی رفته بودیم، دو ساعت پشت در دفتر ایشان معطل شدیم و بعد هم گفتند که آقای بنی صدر امروز دیگر فرصت و حال ندارند. عمداً این کار را می کردند که این بچه ها را تحقیر کنند. یک روز در ملاقات، به آقای بنی صدر گله کردند و گفتند شما ما را ساعت ها پشت در معطل میکنید؛ در حالی که آقای مسعود رجوی هر وقت که بخواهد می آید اینجا و ساعت ها با شما می نشیند و خلوت و صحبت میکند. چرا؟! آقای بنی صدر می گوید علت این است که چندی قبل سفیر آلمان به ملاقات من آمد و من به سفیر آلمان گفتم چرا شما در محاصرۀ اقتصادی ما، در کنار آمریکا قرار گرفتید؟ سفیر آلمان گفت: علت این است پزشکی ما و آمریکا و دنیای غرب نشان میدهد که امام خمینی(ره) حداکثر تا سه ماه دیگر زنده نیست و بعد از امام یک حکومت آمریکایی روی کار می آید، پس با دولت بعدی سه ماه دیگر ارتباط برقرار می کنیم. آقای بنی صدر بعد به شورای فرماندهی سپاه می گویند بر همین اساس امام تا سه ماه دیگر بیشتر زنده نیست و بعد از امام، روحانیت به سه جریان تقسیم میشود و من ناچارم با مجاهدین خلق و فدائیان خلق رابطۀ صمیمانه داشته باشم. این مطلب را ایشان برای اعضای شورای نگهبان و شورای انقلاب هم گفته بود. این غرب باوری از نشانه های این جریان و این خط است.»
شرایط موجود در جامعه با مولفه های ذهنی منافقین مانند جنگ ایران و عراق و حضور نظامیان در جبهه ها، نفوذ اعضایشان در نهادها و حمایت قدرتها از آنان و از دست رفتن آخرین امیدشان در جامعه ایران یعنی عزل بنی صدر با رأی عدم کفایت وی توسط مجلس، باعث شد آنان که از ابتدای انقلاب هدف براندازی نظام را در سر می پروراندند، زمان را مناسب دانسته و در ۳۰خرداد۱۳۶۰ رسما مبارزه مسلحانه خود را علیه جمهوری اسلامی اعلام نمایند و مرگ سیاسی خودرا رقم بزنند؛ لذا در تهران و چند شهر بزرگ به خیابانها ریخته و به دستور سرانشان جنایات بی شماری را مرتکب شوند. دو روز بعد شهید هاشمی نژاد درباره این اقدام منافقین چنین سخن می گوید: «در خیابان تهران سر فرد سپاهی را گوش تا گوش بریدند. مجاهدین خلق که لعنت بر رهبرانشان، نه بر افراد عادی فریب خورده،کثیف های ناپاک، یاران آمریکا که امیدوارم به زودی زود همه رهبرانتان به دست انتقام ملت ما دچار بشوند و انتقام خون عزیزانمان را بگیرند، در گلاب پاش ها اسید ریختند، در گلاب پاش ها فلفل قاطی کردند و میریختند به صورت مردم بی گناه که تعدادی پوست سرشان، پوست صورتشان کنده شد و چشمشان نابینا شد. این جنایت را چه بکنیم؟! ناچارم با عذرخواهی بگویم با دشنه در خیابان تهران از بعضی از دختران مسلمان ازالۀ بکارت کردند. ماهیت اینها را بشناسید. ای مردم! ماهیت اینها را بشناسید. رهبران کثیف و رسوایشان مثل موش میروند در سوراخ. دم از جنگ مسلحانه میزنید؟ احمق ها چه کسی را فریب میدهید. شما اینجا جنگ توده ای می کنید، کار زیر زمینی می کنید. به خدا این جهنمی است که درآن قرار گرفتید. این بیچارگی است. این بن بست است. این آخرین خط است در جامعه ما. شما دیدید و دنیا بداند. آن ها شروع کردند. آنها آمدند توی خیابانها و آدم کشتند. باز هم ما می توانیم دست روی دست بگذاریم که جوانهای ما توی جبهه ها خون بدهند آن وقت اینها بیایند پاسدارمان، مردم مان، که باید در جبهه بجنگند توی خیابان تهران سرش را از بدن ببرند و چشمش را کور کنند.»
اما این بار نیز با حضور مردم و به دستور امام و علما در مقابل آنان ایستادند و منافقین را مجبور به عقب نشینی و خزیدن در خانه های تیمی شان نمودند، همان خا نه هایی که محل جمع آوری اسلحه ها بود برای این روز، همان مخفیگاههایی که بنی صدر بعد از عزلش از ریاست جمهوری، در آنها خزیده بود تا زمان فرار از ایران. وصف شهید در این باره شنیدنی است: «این کسی که دائم به مردم می گفت در صحنه باشید، من مقاومت میکنم، من مرد مقاومت هستم، حالا کجا در رفته؟! بیاید و روزی در دادگاه علنی محاکمه بشود تا برای ملت ایران مشخص بشود چه مصیبتی بنا بود بر سر این مملکت و ملت دربیاورد. ورشکسته گان سیاسی که در خانه های تیمی با مجاهدین خلق(منافقین) هستند، با جبهۀ ملی هستند، با ضد انقلاب هستند، با هر گروه و فرقه ای هستند و به هیچ کس جز خودشان ایمان ندارند، اینها می تواند عملشان معیار قضاوت شما باشد. این غرب باور بود، در نتیجه به این روز رسید. چطور آمریکا نمی توانست و نمی تواند ما را بشناسد؟ به همان نسبت کسانی که معیار غربی دارند نمی توانند ما را بشناسند .»
۳۰ خرداد از حافظه تاریخی ملت ایران هرگز پاک نخواهد شد؛ چرا که آغاز برهه ای تاریخی برای طرد همیشگی منافقین از سوی جامعه و ملت ایران بود. گروهکی که با معیار های غلط ذهنی پایگاه سیاسی اجتماعی و مردمی خود را برای همیشه از دست داد و مجبور به ادامه راه خود با خشونت و ترور شد.
دکتر سیده عذرا هاشمینژاد
انتهای پیام
نظر شما