تحولات منطقه

این روزهای ماه مهر، دوباره محیط مدرسه مملو از همهمه شده، اما نه به خاطر آغاز سال تحصیلی. همه فضای مدرسه از حضور زائران پیاده دهه آخر صفر مشهدالرضا(ع) شور خدمت و عطر دلدادگی در صحن و سرای امام ثامن الحجج(ع) گرفته است.

موکب دهه هشتادی‌ها در چند قدمی بهشت
زمان مطالعه: ۵ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین به نقل از آستان نیوز، چند روز از خدمت‌رسانی دانش‌آموزان دهه هشتادی دبیرستان پسرانه امام رضا(ع) در شهرستان چناران در موکب استقبال و پذیرایی از زائران پیاده می‌گذرد و حال و هوای خدمت به مهمانان امام رئوف، شکل دیگری از مدرسه و رابطه معلم و شاگردی را به نمایش گذاشته است. همراه مدیرعامل و کادر اجرایی بنیاد فرهنگی رضوی سری به این موکب دانش‌آموزی می‌زنیم و ساعتی پای بساط موکب، حرف خدمت را پیش می‌کشیم.

میزبانی از ۱۰ هزار زائر پیاده در دهمین سال خدمت
این سال‌ها گاهی حرف و حدیث‌هایی از نسل جدید دهه هشتادی و نودی به میان می‌آید، شاید چهره‌ای کمتر آشنا با مفاهیم مذهبی و انقلابی‌گری از آنها نشان داده شود، در حالی که حضور و بروز افکار و عقاید رنگارنگ اقتضای هر نسل پویا و زنده‌ای است و آنچه مسلم است شمار دهه هشتادی‌های جریان‌ساز معتقد و انقلابی بیش از سایرین است و مصادیق عینی آن را این سالها کم ندیده‌ایم.
امسال بعد از دو سال توقف آیین پیاده‌روی دهه آخر ماه صفر در مسیر مشهدالرضا(ع)، یکبار دیگر سیل کاروان‌های زائران پیاده سمت و سوی حرم و بارگاه امام هشتم گرفته و پس از ۱۰ سال سابقه خدمت‌گزاری، دوباره دبیرستان ۱۱و۱۵ امام رضا(ع) در شهرستان چناران در قامت موکب خدمت‌رسانی به خدمت ایستاده است.
آن‎‌گونه که محسن وظیفه دان، مدیر مدرسه همچون شاگردانش پر شورواشتیاق به ما می‌گوید: قرار است دانش آموزان خدمتی شبانه‌روزی و شایسته در مدت ۱۰ روز تا نهم شهریورماه ارائه کنند و میزبان ۱۰ هزار زائر زن و مرد در سه وعده صبحانه، ناهار و شام همراه اسکان و نیز ۳ هزار پذیرایی با نوشیدنی باشند.

جغرافیای دلدادگی در مدرسه
وارد محیط کلاس‌ها و مدرسه می‌شویم، از مقابل ورودی، جمع زائران در کمال کرامت پذیرش می‌شوند و تعداد اعضای کاروان و قواعد حضور به آنها منتقل می‌شود. از چهره‌های خسته و پاهای تاول زده زائران معلوم است که راه طولانی را تا حرم مقصود پیموده اند. روی برگه‌های پذیرش، مبدأ حرکت زائران، گستره عاشقی مردم کشورمان را نشان می‌دهد؛ از شیروان تا کرانه‌های خزر و خیلی دورتر از آن، تا امیدیه و کلاله اصفهان و... اما با هر کدام‌شان هم‌کلام شوید، امکان ندارد جز حرف دلدادگی و محبت به سلطان سریر ارتضا چیزی دیگری از جنس ناله و پشیمانی بشنوید.
از کودکان و نوجوانان نوباوه تا پیرزنان کمر خمیده و پیرمردهای عصا به‌دست، قدم بر می دارند و صورت‌شان از فرط آفتاب‌زدگی، سوخته اما شیرینی نیات و نقل خاطرات آنها تو را نیز هم‌پای سفرشان می‌کند. پیرزن همراه دخترش از روستایی در گلستان راه افتاده تا در مسیر با کاروانی خود را به مشهد و ایام سوگواری دهه آخر صفر برساند.
پماد و چند باند از هلال احمر گرفته و با کمک دخترش روی تاول‌های پاهایش ببندد. در همین حین به پرسش‌های دانش آموزی با نشان خادمیاری رضوی جواب می‌دهد: مادر جان ناهار خوردی یا نه؟ چند نفر همراه دارید؟ إن شاءالله شب هم در خدمت‌تان هستیم؟ ... شاید پسرک هم‌سن و سال یکی از نوه‌هایش بود که خیلی با او گرم گرفته و از احوال‌پرسی و رسیدگی‌اش با چنین عبارتی تشکر کرد: پسرم؛ عاقبت به خیر بشی. هر چه آرزو داری به این برکتی که توی سفره است، از صاحبش بگیری.

با افتخار در خدمتیم
تمایلی ندارد نامش را بگوید. یکی از پسرهای خادم الرضای سال دهمی مدرسه پشت هم برایم نام می‌برد: از جارو زدن، پهن کردن فرش، توزیع غذا، دوخت لباس تا مهیا کردن جای استراحت شبانه، هماهنگی برای درمان بیماران و برگزاری مراسم مذهبی انواع خدماتی است که با افتخار به مهمانان آقا ارائه می‌دهیم.
پسرها با هدایت علی خسروی معاون پرورشی مدرسه که روحانی است ولی تنها با چفیه‌ای سر دوشش و لباسی ساده، ته راهروی اصلی مدرسه به خط می‌شوند و در حالی که دنباله ابیات را با او همراهی می‌کنند، ظرف‌های غذا را تا کنار سفره دست به دست می‌کنند: ای صفای قلب زارم ... هر چه دارم از تو دارم ... تا قیامت ای رضا(ع) جان سر ز خاکت بر ندارم ...

اگر لایق باشم
حیاط مدرسه، مملو از غرفه های خدمت گزاری است؛ از چادرهای سپید و سرخ جمعیت هلال احمر گرفته تا ایستگاه‌های خیاطی و پیرایشگری و واکس. از امیرحسین خادم بخش واکس که دست‌هایش به رنگ زغال درآمده و بوی تند واکس مشام را می‌آزارد، پرسیدم به چه نیتی از وقت بازی و استراحت خود می‌زنی تا آلودگی کفش زائران را بگیری؟ با اطمینان جوابم را می‌دهد: آمدم اگر لایق باشم، خاک پای زائران امام رضا(ع) را بگیرم.
زائری با چهره‌ای خسته توی غرفه نشسته، چشم انتظار کفش‌هایش تا از امیرحسین تحویل بگیرد. وقتی کفش‌های نونوار شده‌اش را می‌گیرد، می‌گوید: «اجرت با خود امام رضا(ع)» از چهره امیر حسین پیداست، این دعا همان خستگی خدمت از صبح تا ظهر او با خود می‌برد.

میزبانی شبیه عراقی‌ها
از یکی از دخترانی که دو تکه از لباس‌هایش را شسته بود هم پرسیدم که خدمت‌رسانی در این مدرسه چطور بود؟ لبخندی روی صورتش می‌نشیند و جواب می‌دهد: همه چیز عالی بود. مخصوصاً برخورد بچه‌ها و بقیه بزرگترهای مدرسه محترمانه بود. هر چه بخواهیم فوری آماده می‌کنند. مثل همان تعریف‌هایی که از خدمت‌رسانی عراقی‌ها شنیدیم، اینجا به چشم خود دیدیم. یکی از لباس‌های پاره‌ام را بردند، بدوزند، حتی چادر خاکی‌ام را گرفتند و شستند!

آن زیاتی که در جبهه‌ها تعطیل‌بردار نبود!
حالا ساعتی از وقت ناهار و نماز گذشته و مدیر مدرسه را یک گوشه جهت گپ و گفتی درخصوص برپایی موکب، دقایقی هم که شده از تب و تاب می‌اندازیم. از رزمندگان دفاع مقدس است و در این روزهای گرامیداشت دوران جبهه و جهاد، نظرش را با مقایسه این بروبچه‌ها با همرزمانش می‌پرسم که با حال خوشی که معطر از خاطرات آن روزهاست، جوابم را می‌دهد: آنچه حالم را خوب می‌کند و دلم را به تدوام خدمات در کنار بچه‌ها گرم کرده، همین حال و هوای دانش آموزان در خدمت به زائران امام رضا(ع) است. درست مثل بچه رزمنده‌های آن دوران مخلص و با صفا هستند.
گریزی هم به گنجینه خاطرات خود می‌زند و تعریف می‎کند: آنچه مثل نماز جزو اصول ما بود، قرائت زیارت عاشورا بود که نه در گرمای بالای ۵۰ درجه جبهه و نه سرمای استخوان شکن زمستان، و نه حتی بعد از شنیدن خبر شهادت نزدیک‌ترین دوستان رزمنده تعطیل نمی‌شد! آن زیارت‌های عاشورا جایی در حوالی کربلا، حال و هوای سال ۶۱ هجری را به جبهه‌های سال ۶۰ شمسی می آورد.
مقدمه پیامی که در فضای مجازی برای دعوت از شاگردان و اهالی شهر چناران جهت خدمت‌رسانی می‌فرستند، نوشته شده؛ «در هنگامه‌ عاشقی، همه خادم‌الرضائیم». شعاری که این روزها در دبیرستان امام رضای واحد چناران به زیبایی به منصه ظهور نشسته است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.