رضاخان با وجود کسب موفقیت ظاهری در آن کودتا، هیچوقت از زیر سایه این هراس بیرون نیامد که ممکن است روزی، چنین بلایی را بر سر خودش بیاورند. این نگاه و این ترس دائمی، موجب به هم ریختن سیستم عصبی او میشد و شک را در روان وی تشدید میکرد. به همین دلیل، درباره کوچکترین تحرکات در اطراف خود حساس بود و قدرت گرفتن افرادی را که آشکارا از توانمندیها و سوابق بیشتری نسبت به او برخوردار بودند،
بر نمیتابید و به صورت جدی، پروژه حذف آنها را کلید میزد. بسیاری بر این باورند که رضاخان این رویه را در مقابل مخالفان سرسخت خود، نظیر شهید مدرس، در پیش میگرفت. اما بررسی عملکرد او در دوران حکومتش، از ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ خورشیدی نشان میدهد بخش قابل ملاحظهای از قربانیان شک و ترس رضاخان، کسانی بودند که اتفاقاً در زمره رفقای وی قرار داشتند و در به قدرت رسیدن او، نقشی اساسی ایفا کردند. ۸۹ سال پیش، در چنین روزی، یکی از رفقای بسیار نزدیک رضاخان، قربانی شک و ترس او شد؛ عبدالحسین نَرْدینی، مشهور به سردار معزز بجنوردی و ملقب به «تیمورتاش».
تیمورتاش و اقتداری که بر باد رفت
عبدالحسین تیمورتاش وابسته به یک خانواده اشرافی دوره قاجار بود؛ پدرش، کریمداد نردینی خراسانی، حاکم سبزوار و از زمینداران قدرتمند نواحی «نردین» و «جاجرم» محسوب میشد. تیمورتاش در عشقآباد و سنپترزبورگ درس خواند و به زبان روسی و فرانسه تسلط خوبی داشت. او پس از بازگشت از روسیه، حاکم «جوین» شد و مدتی بعد، با دخالت خانوادهاش، به عنوان جوانترین نماینده، به دوره دوم مجلس شورای ملی راه پیدا کرد. براساس گزارش مهدیقلیخان هدایت، ملقب به «مخبرالسلطنه»، از نخستوزیران سالهای نخست حکومت رضاخان، تیمورتاش اصولاً علاقهای به مذهب نداشت و با نگاهی غربگرایانه، در پی حذف مذهب از جامعه ایران بود. مخبرالسلطنه، تیمورتاش را از بازیگران ماجرای لباس متحدالشکل میداند که اوایل دوره پهلوی اول، اتفاق افتاد.
او مردی بسیار قدرتمند و در عین حال بیرحم بود و توانست با جلب اعتماد رضاخان، نخستین وزیر دربار او شود. تیمورتاش در همان حال، به تشویق پهلوی اول برای حذف مخالفانش مبادرت ورزید و برخی معتقدند که جریان دستگیری و تبعید شهید مدرس، با اشاره و پیشنهاد وی انجام شد. تیمورتاش در جریان اجرای به اصطلاح برنامه تجدد رضاخانی، نقش عمدهای ایفا کرد. او همسفر محمدرضا پهلوی در سفر به سوئیس بود و پسرانش را همراه با وی، در مدرسه «لِهروزه» نامنویسی کرد.
گرفتار شدن در تورِ شک و ترس رضاخان
با این حال، طولی نکشید که افول ستاره بخت تیمورتاش آغاز شد. عبدالحسینخان نردینی که روزگاری به عنوان دست راست رضاخان شناخته میشد، حال در دایره شک و ترس رضاخان قرار گرفته بود. پهلوی اول، تیمورتاش را یک نظامی تحصیلکرده میدید که از هر جهت توانایی گرفتن جای او را دارد. انگلیسیها که از نقطه ضعف قزاقِ پیر آگاه بودند و از طرفی مشکوک بودند که تیمورتاش با شوروی سر و سرّی دارد، تصمیم گرفتند وی را با استفاده از بیماری ترس و شک رضاخان، از میان بردارند. درست زمانی که مذاکرات برای تمدید قرارداد نفتی با بریتانیا در جریان بود، در سوم دی سال۱۳۱۱، تیمورتاش به جرم جاسوسی برای روسها، بازداشت شد. از او سلب نمایندگی مجلس هم کردند؛ وی از دوره ششم تا هشتم مجلس شورای ملی، همزمان با وزارت دربار، نماینده منصوب رضاخان از نیشابور هم بود، بدون اینکه حتی یک بار در مجلس حاضر شود! گزارش دستگاه اطلاعاتی انگلیس به رضاخان، بهانه خوبی به دست او داد تا برای همیشه از شر این موجود ترسناک که زمانی با مساعدت وی قدرت را بدست گرفتهبود، راحت شود. خودِ تیمورتاش اعتقاد داشت وی قربانی دامی شده است که آیُرم، رئیس شهربانی وقت و سیدحسین تقیزاده برای او پهن کردهاند. هرچند ارتباط میان تیمورتاش و این افراد خوب نبود، اما بدون تمایل رضاخان، هیچ اقدامی نمیتوانستند علیه تیمورتاش انجام دهند. پهلوی اول، وزیر دربار خود را به اختلاس و جاسوسی متهم کرده بود، اما مدرکی برای اثبات این اتهامها نداشت؛ البته این چیز مهمی نبود، قزاق پیر وقتی اراده میکرد کسی را از بین ببرد، نیازی به سند و مدرک نداشت و صرف ادعا کفایت میکرد؛ مدارک را پس از آن میساختند! تیمورتاش این را میدانست.
او به عباسقلی گلشائیان که در آن زمان مأمور بازجویی از تیمورتاش بود (و بعدها، در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت، طرف انگلیسیها را گرفت و برای تصویب لایحه مورد نظر آنها در مجلس، همه کار کرد) گفت: «خودِ رضاشاه بهتر از هر کس میداند که من اختلاسی نکردهام و این مبلغ را دستمزد دادهام، اما چون باید نابود شوم این پروندهها را برایم درست کردهاند.»
دیدار با پزشک احمدی
اول قرار بر این بود که وزیر دربار مقتدر پهلوی اول، با سمّ مُهلک «استریکنین» نیست و نابود شود. پزشک احمدی، مأموریت داشت تیمورتاش را مسموم کند؛ اما گویا بدنِ او در برابر سم مقاومت کرد و عبدالحسینخان، باوجود زجری که کشید، نمُرد. در همان حال، از دربار دائم پیگیر وضعیت تیمورتاش میشدند و پزشک احمدی باید گزارش قتل وی را میداد. به همین دلیل، به شگرد همیشگی خودش رو آورد؛ استفاده از آمپول هوا! سحرگاه روز نهم مهر سال ۱۳۱۲، سرانجام عبدالحسین تیمورتاش با آمپول هوای پزشک احمدی از نفس افتاد تا خیال رضاخان از بابت او راحت شود.
تیمورتاش نفرِ آخر نبود
عبدالحسین تیمورتاش تنها رفیق رضاخان نبود که قربانی ترس و شک وی شد. به غیر از تیمورتاش، رضاخان بسیاری از رفقایش را به دیار عدم یا حبس و تبعید فرستاد. محمدعلی فروغی که تئوریسین تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی و اولین نخستوزیر رضاخان بود، خانهنشین شد. فیروزمیرزا نصرتالدوله، پسر فرمانفرما که نقش مهمی در به قدرت رسیدن رضاخان داشت، در سال ۱۳۱۶، هنگام تبعید در سمنان به طرز فجیعی به قتل رسید. علیاکبرخان داور، مشاور رضاخان و رئیس عدلیه او، از ترس کشته شدن به وسیله آمپول هوای پزشک احمدی، با خوردن مقدار زیادی تریاک خودکشی کرد. سردار اسعد بختیاری که از طرفداران به قدرت رسیدن رضاخان بود و مدتها حکومت ایالاتی مانند خراسان را برعهده داشت، پس از شک پهلوی اول مبنی بر تلاش سردار اسعد برای خرید سلاح، به طرز فجیعی کشته شد. برخی از این افراد، به جرم رفتارهای خصمانه فرزندان یا بستگانشان به دایره ترس و شک رضاخان وارد شدند؛ به غیر از فروغی که به خاطر اعلام جرم علیه پدرِ دامادش، محمدولی اسدی، مغضوب شد، ارباب کیخسرو شاهرخ، نماینده زرتشتیان در مجلس نیز به خاطر فعالیتهای ضدرژیم پسرش در اروپا، مظنون به بدخواهی شده و به قتل رسید. در این بین، برخی از رفقا و همکاران رضاخان، توانستند از دست او بگریزند؛ حسین دادگر ملقب به «عدلالملک» که زمانی ریاست مجلس را برعهده داشت، یکی از این افراد بود که به اروپا فرار کرد. حسین آیرم، رئیس شهربانی رضاخان که نقش مهمی در پروندهسازی علیه قربانیان پهلوی اول ایفا میکرد نیز به محض اطلاع از قرار گرفتن در دایره ترس و شک رضاخان، به بهانه درمان بیماری از کشور خارج شد و هر چه به او وعده و وعید دادند که برگردد، دُم به تله نداد.
خبرنگار: محمدحسین نیکبخت
نظر شما