به گزارش قدس آنلاین، مردی بلندقامت، یک اصفهانی دوست داشتنی که سالهاست ساختههایش در سینمای ایران خاطرات ما را ساخته است. این تصویر و تصور همه ما از «کیومرث پوراحمد» است. او را با لحظههای شیرین و داستانهای پرکشش «قصههای مجید» میشناسیم.
او را با «بیبی چلچله» و بازی ماندگار داوود رشیدی به خاطر داریم و بازیهای تلخ و شیرینی که از خسرو شکیبایی در «خواهران غریب» و «اتوبوس شب» گرفت. برای همین خاطرات و لحظههاست که نمیتوانیم ببینیم خود او تصمیم گرفته است تصویر آن مرد بلندقامت اصفهانی را در ذهن ما خراب کند.
«پرونده باز است» هیچ چیزی به کارنامه کاری پوراحمد اضافه نکرد، برعکس خیلی به این کارنامه آسیب زد. ما او را با تواناییاش در شناخت قصه به یاد داشتیم. پوراحمد در طول سالهای کارگردانیاش چه فیلمنامههایی از خود و چه اقتباسهایی از نویسندگان دیگر مانند ژوزه مائورو ده واسکونسلوس، اریش کستنر، کیومرث مرادی کرمانی، حبیب احمدزاده و غیره را با این شناخت و توجه انتخاب کرده است؛ همه فیلمهایش داستانی پرکشش داشته و مخاطب را با خود همراه کردهاند.
علاوه بر همه اینها، پوراحمد در کشف و میدان دادن به بازیگرانی گمنام و تبدیل کردنشان به بازیگران ستاره ید طولایی دارد. نمونه خیلی روشنش مادرش زندهیاد پرویندخت یزدانیان بود که به کمک پوراحمد، حتی به دریافت دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش دوم زن از یازدهمین دوره جشنواره فیلم فجر هم نائل آمد. بازیگرانی چون الناز شاکردوست، مهدی باقربیگی، مهرداد صدیقیان، بهزاد خداویسی، مهوش افشارپناه و غیره درخشش خود را در سینمای ایران مدیون انتخابهای پوراحمد و فیلمهای او هستند.
روخوانی مقاله یا دیالوگ؟
«پرونده باز است» همه این ویژگیها و امتیازات را به باد میدهد. فیلمنامه چنان سست و بیچفت و بست است که از همان اول مشخص است از دل آن نمیتوان فیلمی با حداقل استانداردها بیرون آورد. ما با قصهای جاندار و پرکشش روبهرو نیستیم. اصل ماجرای منجر به قتل ساده و دمدستی است و در فیلمنامه هم شاهد داستانهای فرعی جاندار که سستی داستان اصلی فیلم را جبران کنند، نیستیم.
فیلمنامه گاهی زمینههایی برای این داستانهای فرعی ایجاد میکند اما خودش به دنبال آنها نمیرود مثلاً ماجرای مادر فرهاد و دلیل فرار کردنش یا مشکلاتی که پدر فرهاد میتوانست به دلیل مشکل تکلم در پیدا کردن شغل با آن روبهرو شود. روابط میان افراد با خام دستانهترین شکل ممکن طراحی شده است و از همه بدتر(تأکید میکنم بدتر!) دیالوگهای شعاری، تراشنخورده و گلدرشتی است که بر زبان شخصیتهای داستان قرار میگیرد. در بسیاری از صحنههای فیلم احساس میکنیم بازیگران در حال روخوانی یک مقاله هستند تا اجرای یک صحنه زندگی واقعی.
ضعف کارگردانی از سر و روی فیلم میبارد. تیم تولید به خود زحمت نداده چند روزی را در محیطهایی مانند زندان یا کانون اصلاح و تربیت بگذرانند یا به یک خبرگزاری سر بزنند و واقعاً شیوه کار خبرنگاران رسانهها را ببینند. اصلاً مشخص نیست درد فیلم چیست و هدف از ساخت آن چیست؟ قرار است علیه قانون قصاص فیلمی ساخته شود؟ واقعاً این فیلم مخاطبان را تحت تأثیر قرار میدهد و درباره درستی یا نادرستی یک قانون آنان را به تفکر وامیدارد؟ روند رسیدگی به پرونده و دادگاه آن قدر دمدستی و بدون حوصله ساخته شده که حتی مخاطب همراه با کارگردان هم باور نمیکند در یک پرونده رسیدگی به قتل این گونه دادگاه و روند تشکیل پرونده پیش میرود.
فاجعه بازیگری
اما از همه چیز بدتر، بازیهاست. فیلم مجموعهای از بازیگران بد و انتخابهای بد است. البته باید کمی برای پویا نجفی بازیگر نقش اول فیلم استثنا قائل شد. او نقش سنگینی دارد و تا حدود زیادی از پس آن برآمده است اما دیگر بازیگران فیلم به راستی نمیدانند از نقششان چه میخواهند و به همین دلیل بازیها هیچ کمکی به فیلم نمیکند.
پژمان بازغی و لهجهاش آن قدر بد از کار درآمده که نمیشود آن را تحمل کرد. حسین پاکدل هم انگار نخستین بار است جلو دوربین قرار گرفته است. از همه بدتر محمدرضا غفاری است که بازیاش از بازیگران تازهکار فیلم هم در سطح پایینتری قرار دارد. «پرونده باز است» ما را با پوراحمدی روبهرو میکند که همه ویژگیهای قابل احترام خود را از دست داده است. نه کارگردانی قابل است، نه فیلمنامههایش داستانی جذاب و پرکشش دارد و نه بازیگرانش ما را به آینده امیدوار میکنند.
گفته شده این فیلم آخرین فیلم کارگردان خواهد بود. امیدواریم چنین باشد؛ این حرف نه به معنای تخریب و نه توهین به پوراحمد است. اتفاقاً از سر دوست داشتن و علاقه به او و سینمای اوست. سینمایی که زمانی ما را با گذشتههای خوب و دوست داشتنی، با سنتها و با فرهنگمان مرتبط میساخت. اگر واقعاً این آخرین فیلم پوراحمد است، آرزو میکردیم آخرین فیلم پوراحمد نه یکی از این فیلمهای چند سال اخیرش بلکه فیلمی محترم مانند «اتوبوس شب» باشد و اگر واقعاً هنوز پوراحمد برای بازنشستگی تصمیم نگرفته است، کاش کسی او را در این تصمیم استوار کند تا تصویر کارگردان دوست داشتنی را در ذهن ما بیشتر از این خراب نکند.
خبرنگار: آرش شفاعی
نظر شما