اگر از هر کدام از اهالی جهرم سراغ مزارش را بگیری، بهجایی به اسم مقبره «آقا» آدرس میدهند. شاید قصه مجاهدتهای آقا سید عبدالحسین لاری با گذشت صد و دو سال از رحلتش در ذهن مردم کمرنگ شده باشد و نسل جدید چیزی از آن ماجراها نداند ولی شأن و جایگاه همین مقبره نشان میدهد چقدر باید در نظر مردم بزرگ باشی که مزارت، محل اجتماع مؤمنان در هر محفل و مراسم آیینی باشد. هنوز که هنوز است جهرمیها دستهروی محرمشان را به این نقطه ختم میکنند تا نشان دهند عزاداریشان چه پیوند وثیقی با تجلیل از مبارزان رهرو مکتب سیدالشهدا(ع) در هر عصر و زمان دارد.
آقا سیدعبدالحسین لاری از همین دسته مبارزان بود. کسی که به تعبیر حضرت آیتالله خامنهای توانست «اولین نمونه کوچک، ولی پرمعنا از حکومت اسلامی» را در منطقه لارستان بنا بگذارد. سالروز درگذشت این مجتهد مبارز تراز اول در 4 شوال 1342 بهانهای است تا نگاهی به حیات پربرکت و بهویژه مبارزات او علیه استعمار داشته باشیم.
داعیهدار مرجعیت و حکومت
نوهاش، آیتالله سید عبدالعلی آیتاللهی، پس از شنیدن پاسخی که جدش به سؤال یکی از علما داده بود، این بیت شعر را سرود:«چو مردان حق رهروی زنده باش/ زگهواره تا گور رزمنده باش». اما ماجرا از چه قرار بود؟ سیدعبدالعلی این ماجرا را اینطور روایت کرده است: «زمانی که در شیراز اشتغال به تحصیل داشتم مکاسب و کفایه را با عدهای از آقایان رفقا خدمت مرحوم آیتالله حاج سید نورالدین میخواندم. روزی ایشان برای تدریس به مدرسه خان آمدند و در مدرس سر در مدرسه به مناسبتی به من گفتند: جد شما۔ آقای حاج سید عبدالحسین- علاوه بر مرجعیت، داعیه سلطنت (حکومت) داشت. آقای حاج سید نورالدین سپس فرمودند: ایشان پیوسته دم از جهاد میزد، یکی از علمای شیراز از ایشان پرسید این جهاد که شما اینقدر آن را دنبال میکنید در چه شرایط و چه زمانی واجب میشود؟ مرحوم آقای حاج سید عبدالحسین در جواب فرموده بودند: الجهاد من المهد الی اللحد، یعنی جهاد از گهواره تا گور خواهد بود. سپس آقای حاج سید نورالدین گفتند: سزاوار است این جمله را با آب طلا بر سر در مملکت بنویسند».
تولد در نجف، هجرت به سرزمین اجدادی
قصه این رزمنده که اعتقاد دارد باید از گهواره تا گور، در راه خدا جهاد کرد، شب جمعه سوم ماه صفر 1264هجری قمری مطابق با 18 اسفند 1226 شمسی در عاصمه شیعه یعنی نجف اشرف شروع میشود. از آنجایی که نیاکانش دزفولی بودهاند به اعتبار همین قضیه نیز برخی او را «دزفولی» نامیدهاند.
سیدعبدالحسین با استعدادی که دارد در 22سالگی به درجه اجتهاد میرسد و از سوی استادان و مشایخ بزرگ خود مفتخر به اجازاتی میشود که خود این اجازات حاکی از مقام بلند و رتبه ارجمند علمی و عملی او دارد. نام صادرکننده صورت اجازههایی که برای او صادر کردهاند گواه همین موضوع است: میرزای شیرازی، شیخ محمد ایروانی، شیخ لطفالله مازندرانی.
22 سال پس از رسیدن به درجه اجتهاد، با درخواست اهالی لارستان مواجه میشود که پا به کشور عراق گذاشتهاند و در جستوجوی مجتهدی پرتوان و مدیر و کاردان هستند.
خواهش مردم از او وقتی ضمیمه امر میرزای شیرازی میشود، سیدعبدالحسین احساس میکند وقتش است برای نجات مردم محروم به سرزمین آبا و اجدادیاش برگردد. عبدالحسین برای بازگشت تنها یک شرط دارد: چند نفر طلبه به من داده شود که با طلبههای خودم بروم و درس را شروع کنم. همین هم میشود و او با تنی چند از شاگردانش از راه بندر لنگه وارد لار میشود و بساط علم را برپا میکند.
مهاجرتهایی به رنگ خدا
ماجرای مهاجرتهای سیدعبدالحسین با هجرتش به ایران به پایان نمیرسد. او بهواسطه مبارزاتش علیه استعمارگران بارها مجبور میشود رنج هجرت و سختی سفر را تحمل کند. غیر از دو سفر زیارتیاش به خانه خدا و بارگاه منور حضرت علی بن موسیالرضا(ع) که آنها هم با کارشکنیها و چوب لای چرخ گذاشتن حکام ظالم با دشواریها همراه بود، یکی دو بار برای شکایت از ظلم ظالمان وعمال خارج و قدرتمندان محلی از لار به شیراز سفر میکند. یک بار نیز پس از هجوم لشکر انگلیس به لارستان و بعد از اینکه خانهاش در معرض غارت و خودش در معرض قتل واقع میشود، به کوهستان و از آنجا به فیروزآباد مهاجرت کرده و در حمایت صولتالدوله خان قشقایی قرار گرفته و با قوای استعمارگر خارجی میجنگد. با شکست صولتالدوله، راهی «قیر» در نزدیکی «جهرم» میشود و در آنجاست که با خواهش مردم، رهسپار جهرم شده و تا رسیدن به اجل موعود، اقامت میکند.
غیرت دینی و مبارزه با انحراف دینی
از ماجراهای جالب پس از هجرت او به لارستان، برخورد او با مبلغان مسیحی است. وقتی خبر ورود جماعتی از مبلغان نصاری به لار را میشنود که در حال تبلیغ کتب ضاله و توزیع انجیلهای تحریف شده به صورت رایگان در میان مردم هستند، به حاکم لار امر میکند آنان را از لارستان بیرون کند. با مسامحهای که از حاکم میبیند، خودش کتابها و انجیلها را گرفته، پاره کرده و در چاه میاندازد و مبلغان را نیز اخراج میکند. همچنین حکم میکند در هیچ شهری مسلمین نباید به این مبلغان اجازه ورود بدهند. برخی ادامه این ماجرا را اینطور روایت کردهاند: «آنان (مبلغان مسیحی) چون به مملکت خود رسیدند و جریان را گزارش کردند پادشاه آنان از ایران 2هزار تومان قیمت آن کتابها را به عنوان غرامت، مطالبه کرد. صدراعظم، عینالملک را به لار فرستاد که مبلغ مزبور را مطالبه و اخذ کند. چون وارد لار شد این وجه را از حاکم، حاج علی قلی خان گراشی مطالبه کرد. حاکم جواب داد من قدرت و جرئت بر این کار ندارم، شما خودتان تواناترید، اکنون یک نفر از مأموران شما با من بیاید تا او را بر آن کسی که چنین اقدامی کرده دلالت کنم و شما از او مطالبه کنید. عین الملک قبول کرد. یک نفر را با او فرستاد. حاکم او را به درِ مسجد جمعه، آن دری که مقابل محراب بود آورد. هنگامی که آیتالله اشتغال به نماز جمعه داشت و تقریباً 10هزار نفر پشت سر آن بزرگوار نماز میکردند، گفت آن سید که در محراب نشسته را میبینی، برو و از او مطالبه کن. بدن آن مرد لرزید و فوراً به نزد عینالملک آمده و جریان را نقل کرد، لذا خود عینالملک به خدمت آیتالله آمد و عذرخواهی کرد و از لار رفت و روانه تهران شد». ( دوحه احمدیه مخطوط ص 96)
بر هر کس که لاف از مسلمانی میزند واجب فوری عینی است...
از زمانی که سیدعبدالحسین به لار مهاجرت میکند، پیوسته با دو جریان دیگر است؛ یکی جریان کفار و اجنبیان و دشمنان خارجی اسلام و دیگری ظلمه و ستمگران داخلی و معاونان و کارگزاران خارجیها. او اعتقاد راسخ داشت حکومتهای موجود که به وسیله شاهان ستمکار و عمال اجانب برقرار است همه باطل و لازمالدفع هستند و وظیفه قطعی و شرعی خود و مسلمانان است برای براندازی آن حکومتها و جایگزین کردن حکومت اسلامی و عدل الهی قیام کنند؛ هر چند به خاطر کم بودن اعوان و انصار هیچگاه نمیتواند این ایده را به سرانجام برساند. برجستهترین تلاش او برای نابودی استعمارگران را میتوان حکم جهادی دانست که همزمان با پیادهشدن نیروهای انگلیسی در بوشهر، توسط او صادر میشود: «بسمالله الرحمن الرحیم. اعلان فرمان قضا جریان حضرت سبحان و محکمات قرآن و امام زمان علیهالسلام: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا جَاهَدُوا الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» و اعلان به هر کس و هر جا از فرق مسلمین، خارج و داخل حتی بر نسوان و صبیان و سلطان و فرمانفرما و قوام و اعراب و هر کس که لاف از مسلمانی میزند واجب فوری عینی است. خصوصاً در این زمان امتحان کفر و ایمان، جهاد و دفاع این کفار حربی ابالیس انگلیس و اعوان ایشان و سد ابواب طمع و جای قرار و راه فرار هر گوشه و کنار و کوچه و بازار بدون مهلت، و انذار بعذاب النار و خزی و عار و صغار چنانچه حق سبحانه و تعالی در کلام مجید خود فرموده است: «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ» و هر کس تخلف و تقاعد از این جیش مجاهدین و از این جهاد اکبر و نهی از منکر نماید، کانه تخلف از جیش اسامه و امام عصر علیهالسلام نموده اعم از اینکه به جیش کفار ملحق بشود یا نشود مرتد و خارج از اسلام است و مال و جان او مال مسلمانان است ولو... باشد چنانچه شارع مقدس فرموده: من استحل الحرام خرج عن الاسلام، وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ(أُولَئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ) چنانکه در حق عالم بنی اسرائیل فرموده: «مَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ» إلی غیر ذلک من الآیات والبینات. به تمام سرداران اعراب اعلان دهید تا واقف به تکلیف شرعی خود شوند و غیرت عربی را از دست ندهند که اسیر کفار شوند .اقل خدام الشریعة المطهرة صحیح عبده عبد الحسین الموسوی».
نظر شما