تحولات منطقه

۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۰:۵۸
کد خبر: ۸۶۸۴۲۱

مجموعه‌ای از درس‌گفتارهای زنده‌یاد سعید تشکری درباره رمان در قالب کتابی با عنوان «طرح آهی از ماه» از سوی به‌نشر منتشر شد.

حرف‌های سعید تشکری درباره جهان رمان
زمان مطالعه: ۲ دقیقه

 انتشارات به‌نشر تازه‌ترین کتاب درباره زنده‌یاد سعید تشکری را روانه بازار نشر کرد. این اثر که قرار است برای نخستین‌بار در نمایشگاه کتاب تهران عرضه شود، با عنوان «طرح آهی از ماه» منتشر شده است. 

اثر حاضر مجموعه درس‌گفتارهای زنده‌یاد تشکری است که در کارگاه‌های مختلف داستان‌نویسی مطرح شده است. «طرح آهی از ماه» با مشارکت و همکاری چندتن از شاگردان و خانواده این نویسنده فقید تنظیم و تدوین شده است. 

مطالب مندرج در این اثر دربردارنده مباحث مطرح شده از سوی تشکری در کارگاه رمان حوزه هنری مشهد است، اما تدوین‌کنندگان کتاب گاه برای روشن‌تر شدن مطالب مطرح شده، از یادداشت‌ها و مقالات او در رسانه‌ها نیز بهره برده‌اند. 

همچنین به‌نشر هفتمین چاپ از کتاب «آبی‌ها» را نیز در دسترس علاقه‌مندان قرار داده است. به طور کلی می‌توان چند محور مشترک را در آثار تشکری جست که از جمله بارزترین آنها، ارادت به علی ابن موسی الرضا(ع)، توجه به شهر مشهد و نگاهی به سرنوشت آدم‌ها در هزارتوی تاریخ است. او در «آبی‌ها» نیز این خط را دنبال کرده و این‌بار به سراغ داستان زندگی پزشکی مسیحی در دوران هارون‌الرشید رفته است؛ پزشکی که به محضر امام هشتم(ع) نیز می‌رسد. 

زکریای رومی، شخصیت اصلی کتاب «آبی‌ها» در شهر هالینوبلس (حرّان) به دنیا آمده است و شهرش را بسیار دوست دارد، اما وقتی هارون الرشید او را احضار می‌کند، مجبور است دیر انطاکیه را ترک کند و به سمت دربار هارون برود. هارون مامورانی را برای بردن زکریا می‌فرستد اما وقتی او می‌فهمد امام رضا (ع) در مدینه است، مسیرش را دور از دید ماموران طوری تغییر می‌دهد که بتواند به دیدن امام مسلمانان برود.

سعید تشکری در این رمان روایتگر زندگی و احوال پزشکی مسیحی است که به دنبال پیشوا و الگوی کامل زمانه خود می‌گردد. او می‌خواهد خود را از حیطه قدرت راهبان برهاند و هم عشق زمینی و هم عشق آسمانی را دریابد. 

در بخش‌هایی از این کتاب می‌خوانیم: 

روزهای زیادی گذشته بود و علی‌بن‌شعیب همچنان برای یافتن همو که مولایش فرمان داده بود، اطراف مدینه را می‌گشت. حتی تا شهرهای دورتر نیز رفته بود و پیِ‌جویِ یافتن زکریا شده بود.

زکریا اما سعی کرده بود هر جایی که می‌رسد، نشانی از خود به جای نگذارد. ناشناخته به هر شهری و محله‌ای قدم گذاشته بود، اما خیلی‌ها می‌توانستند فرق میان زکریای رومی را با یک عرب به‌خوبی تشخیص دهند، هرچند لباس اعراب را پوشیده باشد و سعی کرده باشد به لهجهٔ آن‌ها صحبت کند.

علی‌بن‌شعیب باید به مدینه بازمی‌گشت و خبرهایی را که گرفته بود به گوش مولایش علی‌بن‌موسی می‌رساند. در راه کاروانی را دید که اتراق کرده بودند.

خستگی سفر و دوندگی‌های یافتن زکریا در این مدت حسابی بر او اثر کرده بود. می‌خواست که درد پاهایش را نادیده بگیرد، می‌خواست به روی خودش نیاورد که گاهی درد بی‌امانش می‌کند، می‌خواست تا نیافتن زکریای رومی همهٔ درد جسم و جانش را بی‌خیال شود، اما امان از درد که این اجازه را به او نمی‌داد. تصمیم گرفت همراه کاروانیانی که دیده بود، قدری استراحت کند. شاید که پرس‌وجو از اهالی کاروان هم از زکریا نشانی به او می‌داد. اما کسی او را از نزدیک ندید.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.