تحولات منطقه

روبرویش حداقل صد نفر را می‌بیند. کسانی که مشغول بالا رفتن از یکدیگر برای پرتاب سنگ، بطری و هر چیز دیگری به سمتش هستند. صورت‌هایشان از خشم پر شده و دندان‌هایشان را روی هم فشار می‌دهند تا هرچقدر می‌توانند محکم‌تر چیزهای در دست خود را به او بزنند.

پایان امپراتوری یحیی با حمله «بروتوس‌»های آزادی
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

چرا اینگونه شد؟ تا همین دو ساعت پیش همه چیز برای جشن گرفتن با همین آدم‌ها آماده بود. قبل از شروع بازی همین‌ها داشتند برای تشویق او یقه جر می‌دادند و «امپراتور امپراتور» خطابش می‌کردند.

و دیشب واژه امپراتور چقدر شبیه به معنای واقعی آن بود. وقتی صحبت از امپراتور می‌کنیم، چه کسی معروف‌تر از ژولیوس سزار امپراتور روم به ذهنمان می‌آید؟

کسی که هر روز بر قدرت خود اضافه می‌کرد و دیگر برای خود رقیبی نمی‌دید. اما ناگهان توسط نزدیک‌ترین سناتورهای روم، کسانی که طرفداران و دوستان قسم خورده‌اش بودند در همان ساختمان سنا دستگیر شد. آن‌ها به او گفتند که قرار است در همانجا او را بکشند.

آن‌ها یک به یک شروع به خنجر زدن کردند و ژولیوس سزار دستان خود را به نشانه قبول این سرنوشت باز کرد. او، تیزی تیغ‌های آن‌ها را با کمال میل پذیرا می‌شد اما تنها باری که جمله‌ای را به زبان آورد زمانی بود که بهترین دوستش یعنی بروتوس به او خنجر زد. ژولیوس  تنها گفت: «و تو هم بروتوس؟» و به مرگ سلام کرد.

دیشب استادیوم آزادی همان محفل روم بود.

یحیی گل محمدی در جلوی سکوها دستانش را به نشانه پذیرفتن ضربات پیاپی بهترین طرفدارانش باز کرد. برای او تمامی آن تماشاگران بروتوس بودند. یحیی می‌دانست که امپراتوری فقط روزهای خوب ندارد و پایان آن قطعاً با چنین داستانی همراه است. جواب سوال اینکه او لیاقت سنگ‌هایی که به بدنش می‌خورد را دارد یا نه را نمی‌توان گفت؛ جواب این سوال فقط در همان نقطه بین نگاه‌های او و طرفدارانش در همان ثانیه‌های وحشتناک به تاریخ پیوست.

یحیی مثل ژولیوس سزار نمُرد، اما امپراتوری او در همان مکانی که به قدرت رسیده بود به پایان رسید.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.