البته جاسوسها تا پیش از اینکه لو بروند، همه چیز زندگیشان معما و داستان است اما این طور هم نیست که پس از دستگیری یا لو رفتن، همه معماهای شخصی و غیرشخصی زندگیشان حل شود.
یک نمونهاش سرلشکر ارتش شاهنشاهی «احمد مقربی» است که با وجود دستگیری و اعدام در سال ۱۳۵۶ بازهم حداقل سه معما درباره زندگی و فعالیتهایش وجود دارد که هنوز کسی پاسخ دقیقی برای آنها پیدا نکرده است.
معمای اول
یک افسر ارشد ارتش ایران دقیقاً چطور و از چه زمانی به دَم و دستگاه خوفناک «کا.گ.ب» متصل میشود؟ برای این پرسش پاسخهایی ارائه شده اما بازهم نمیشود به همه آنها اعتماد کرد. «احمد مقربی» سال ۱۳۰۰ در تهران متولد شد و هنوز نوجوان بود که پدر را از دست داد. پس از پایان تحصیلات متوسطه در وزارت راه دوره فنی راه و ساختمان را گذراند و بلافاصله برای خدمت وظیفه به دانشکده افسری معرفی شد تا یک سال بعد با درجه افسری در رسته مهندسی به دفتر ساختمان لشکر ۲ مرکز معرفی شود. مقربی دوره خدمت سربازیاش که تمام شد، با فعالیتهای مهندسیاش به آدم تقریباً معروفی تبدیل شده بود و چون زبان انگلیسی را هم خوب بلد بود اداره مستشاری ارتش به وی پیشنهاد استخدام داد در حالی که او به وزارت راه هم تعهد خدمت داده بود. در نهایت وزارت راه و اداره مستشاری با هم توافق کردند و سال ۱۳۲۶، مقربی رسماً ارتشی شد. یک سال بعد هم برای یک دوره آموزشی تکمیلی مهندسی به آمریکا اعزام شد و به جز موارد خاص مهندسی، دورههای تخصصی تخریب، فرماندهی و ستاد، سازماندهی، مدیریت و آموزش مدیران رده بالا، مدیریت لجستیک، پدافند بینالمللی و دوره مخصوص پدافند امنیت ملی آمریکا را گذراند.
هیچکدام از سوابق او در جوانی نشان نمیدهد وابستگی فکری یا ایدئولوژیک و یا علاقه خاصی به اردوگاه شرق و کمونیستها داشته باشد.از سال۱۳۳۰ به بعد است که او با «محمود نیو» آشنا میشود. معمای دوم زندگی «مقربی» همین آقای سرگرد «نیو» است. از زندگی جوانی و همچنین تحصیلاتش اطلاع چندانی در دست نیست و فقط معلوم است که تا سال۱۳۲۴ رئیس اداره باربری ارتش در آذربایجان بوده، به میل خودش و به دلایل نامعلوم از این پست استعفا کرده، یک بار به خاطر رفاقت و رفت و آمد با یکی از عوامل ترور شاه دستگیر و بازجویی شده، عضو سازمان افسری حزب توده بوده و سال۱۳۳۱ هم کلاً از ارتش اخراج شده است.
معمای اول
یک افسر ارشد ارتش ایران دقیقاً چطور و از چه زمانی به دَم و دستگاه خوفناک «کا.گ.ب» متصل میشود؟ برای این پرسش پاسخهایی ارائه شده اما بازهم نمیشود به همه آنها اعتماد کرد. «احمد مقربی» سال ۱۳۰۰ در تهران متولد شد و هنوز نوجوان بود که پدر را از دست داد. پس از پایان تحصیلات متوسطه در وزارت راه دوره فنی راه و ساختمان را گذراند و بلافاصله برای خدمت وظیفه به دانشکده افسری معرفی شد تا یک سال بعد با درجه افسری در رسته مهندسی به دفتر ساختمان لشکر ۲ مرکز معرفی شود. مقربی دوره خدمت سربازیاش که تمام شد، با فعالیتهای مهندسیاش به آدم تقریباً معروفی تبدیل شده بود و چون زبان انگلیسی را هم خوب بلد بود اداره مستشاری ارتش به وی پیشنهاد استخدام داد در حالی که او به وزارت راه هم تعهد خدمت داده بود. در نهایت وزارت راه و اداره مستشاری با هم توافق کردند و سال ۱۳۲۶، مقربی رسماً ارتشی شد. یک سال بعد هم برای یک دوره آموزشی تکمیلی مهندسی به آمریکا اعزام شد و به جز موارد خاص مهندسی، دورههای تخصصی تخریب، فرماندهی و ستاد، سازماندهی، مدیریت و آموزش مدیران رده بالا، مدیریت لجستیک، پدافند بینالمللی و دوره مخصوص پدافند امنیت ملی آمریکا را گذراند.
هیچکدام از سوابق او در جوانی نشان نمیدهد وابستگی فکری یا ایدئولوژیک و یا علاقه خاصی به اردوگاه شرق و کمونیستها داشته باشد.از سال۱۳۳۰ به بعد است که او با «محمود نیو» آشنا میشود. معمای دوم زندگی «مقربی» همین آقای سرگرد «نیو» است. از زندگی جوانی و همچنین تحصیلاتش اطلاع چندانی در دست نیست و فقط معلوم است که تا سال۱۳۲۴ رئیس اداره باربری ارتش در آذربایجان بوده، به میل خودش و به دلایل نامعلوم از این پست استعفا کرده، یک بار به خاطر رفاقت و رفت و آمد با یکی از عوامل ترور شاه دستگیر و بازجویی شده، عضو سازمان افسری حزب توده بوده و سال۱۳۳۱ هم کلاً از ارتش اخراج شده است.
وقتی هم چند سال بعد مورد سوءظن قرار میگیرد که در یک شرکت خصوصی با پوشش فعالیت برای پیدا کردن منابع آب، برای روسها جاسوسی میکند، غیبش میزند و هیچکس ردی از او پیدا نمیکند! بعدها که مأموران در محل کار و زندگی «نیو» اسنادی را پیدا میکنند که معلوم میشود «مقربی» هم با او رفت و آمد داشته و حتی مدتی به صورت قراردادی برای شرکت مذکور کار ترجمه اسناد تجاری را انجام میداده است، حدس و گمانها به این سمت میرود که شاید «نیو» عامل پیوند دادن مقربی به سازمان جاسوسی اتحاد جماهیر شوروی بوده باشد. مقربی خرداد۱۳۳۳ دستگیر و هفت ماه زندانی میشود، اما چون «نیو» گم و گور شده و هیچ سند و مدرکی در رابطه با جاسوس بودن «مقربی» پیدا نمیشود در نهایت هفت ماه بعد آزاد میشود.
«نیو» یا مستر«آلبرت»؟
بر اساس اطلاعاتی که ساواک پس از دستگیری «مقربی» از بازجوییها منتشر میکند، شروع پیوستن «مقربی» به سرویس جاسوسی شوروی، سال ۱۳۴۷ است که فردی به ظاهر آمریکایی (آلبرت) با «مقربی» تماس میگیرد و میگوید از سوی خانم «فارستنر» برایش امانتی آورده است. خانم فارستنر دوست مقربی در آمریکاست که او طی سه بار سفر به این کشور برای خودش پیدا کرده است. خلاصه اینکه در سومین یا چهارمین ملاقات، آلبرت به مقربی میگوید من آمریکایی نیستم، امانت خانم فارستنر هم دروغکی است و بهانهای است برای جذب شما... بعد هم عکسی از مقربی در کنار سرگرد «نیو» را نشان میدهد و تهدید میکند اگر با سازمان جاسوسی شوروی همکاری نکند، این تصاویر و مدارک دیگری را منتشر کرده و مقربی و سرلشکریاش را به خاک سیاه مینشاند...!
دستگیری «مقربی» با کلی از تجهیزات جاسوسی در نیمه سال ۱۳۵۶ همانقدر که برای ساواک، سیا و دیگر سازمانهای جاسوسی بلوک غرب شوقآور و ارزشمند است، چند برابرش ضربه اساسی به «ک.گ.ب» شوروی به حساب میآید. اگر بین دستگیری و اعدام مقربی در ۴ دیماه ۱۳۵۶ بیشتر از سه ماه فاصله میافتد به این دلیل است که ساواک، رکن۲ ارتش ایران و همچنین مأموران «سیا» او را کاملاً و همه جوره بازجویی و تخلیه اطلاعاتی میکنند اما خدا میداند جز تجهیزات رادیویی و... چیز دیگری هم نصیبشان میشود یا نه؟
«نیو» یا مستر«آلبرت»؟
بر اساس اطلاعاتی که ساواک پس از دستگیری «مقربی» از بازجوییها منتشر میکند، شروع پیوستن «مقربی» به سرویس جاسوسی شوروی، سال ۱۳۴۷ است که فردی به ظاهر آمریکایی (آلبرت) با «مقربی» تماس میگیرد و میگوید از سوی خانم «فارستنر» برایش امانتی آورده است. خانم فارستنر دوست مقربی در آمریکاست که او طی سه بار سفر به این کشور برای خودش پیدا کرده است. خلاصه اینکه در سومین یا چهارمین ملاقات، آلبرت به مقربی میگوید من آمریکایی نیستم، امانت خانم فارستنر هم دروغکی است و بهانهای است برای جذب شما... بعد هم عکسی از مقربی در کنار سرگرد «نیو» را نشان میدهد و تهدید میکند اگر با سازمان جاسوسی شوروی همکاری نکند، این تصاویر و مدارک دیگری را منتشر کرده و مقربی و سرلشکریاش را به خاک سیاه مینشاند...!
دستگیری «مقربی» با کلی از تجهیزات جاسوسی در نیمه سال ۱۳۵۶ همانقدر که برای ساواک، سیا و دیگر سازمانهای جاسوسی بلوک غرب شوقآور و ارزشمند است، چند برابرش ضربه اساسی به «ک.گ.ب» شوروی به حساب میآید. اگر بین دستگیری و اعدام مقربی در ۴ دیماه ۱۳۵۶ بیشتر از سه ماه فاصله میافتد به این دلیل است که ساواک، رکن۲ ارتش ایران و همچنین مأموران «سیا» او را کاملاً و همه جوره بازجویی و تخلیه اطلاعاتی میکنند اما خدا میداند جز تجهیزات رادیویی و... چیز دیگری هم نصیبشان میشود یا نه؟
از آن طرف روسها نیز دست به کار شده و در تکاپو بودند که بدانند واقعاً مهره ارزشمند و بلکه شاهماهی جاسوسهایشان، آیا با یک اتفاق ساده لو رفته یا کسی او را لو داده است؟ این تکاپو حتی تا سال ۱۳۵۸ ادامه پیدا میکند و برخی اعضای سازمان مجاهدین خلق(منافقین) در حالی که سعی دارند پرونده «مقربی» را به دست جاسوسان روس برسانند، دستگیر میشوند تا معمای سوم و اصلی «مقربی» همچنان سربسته بماند.
خبرنگار: مجید تربتزاده
نظر شما