سریال «گناه فرشته» بیش از اینکه قصهای پر سر و صدا داشته باشد، حاشیههای پرسروصدایی داشت که سبب شد سر زبانها بیفتد. شهاب حسینی که نقش اول این سریال را بازی میکند پیش از این در سریال «پوست شیر» بازی تماشایی و درخشانی داشت. محصول برادران محمودی با دقت در جزئیات و میزانسن، تماشاگران پروپا قرصی پیدا کرد و روند منطقی اتفاقها طوری کنار هم قرار گرفت که وقتی گره قتل مشکوک دختر جوان باز شد قطعات پازل اتفاقها به شکل درستی کنار هم جا گرفتند.
«گناه فرشته» هم قسمت اول خود را با قصهای جنجالی آغاز کرد، ماجرای دختری که به اتهام قتل مردی در دادگاه محاکمه شد. در قسمتهای اول، ماجرا به سمتی پیش رفت که حامد تهرانی (شهاب حسینی) به خاطر انتقام شخصی، خارج از حیطه تخصصیاش پرونده قتل را قبول کرد. روند اتفاقها به شکلی پیش رفت که با وجود مدارکی علیه فرشته (متهم) نشانههایی وجود داشت که او قاتل امیر عشیری نیست ولی از نیمه دوم سریال عشق یکطرفه موکل به وکیل، جریان اصلی قصه را در گشودن گره پرونده قتل به حاشیه برد. این عشق نچسب و تصنعی از سوی فرشته و تن دادن حامد به خواسته عجیب موکلش، با آنچه از شخصیت مستحکم و باهوش او در قسمتهای اول سریال نشان داده شد در تضاد بود. شاید بگویید عشق منطق نمیخواهد اما آنچه به مخاطب نشان داده شد، آتش عشق یکطرفه از سوی موکلی متهم به قتل بود که پذیرش ناگهانی آن از سوی وکیلی که قانون را خوب میشناسد عجیب به نظر میرسید. این پذیرش آن قدر ناگهانی بود که در جهان خودبسنده سریال هم منطقی نبود.
در قسمتهای اخیر و با اعترافات فرشته مقابل نوید، گرههای داستان آن قدر پیچیده شده که باید تا قسمت پایانی منتظر ماند و دید این گرهگشایی با چه منطقی انجام میشود اما آنچه تاکنون از نظرات مخاطبان برآمده، احساس فریبخوردگی به جای غافلگیری است.
باگهای یک قصه جنایی
باگهای یک قصه جنایی
سیر اتفاقات در این سریال، خطی و ساده نیست بلکه روایتی دایرهای دارد که با فلشبکها، گرههای داستانی باز میشوند اما نویسنده آن قدر گرههای داستان را پیچیده و کور کرده است که گاهی به عنصر تصادف متوسل میشود. قصههایی که درباره شخصیتهای فرعی رخ میدهند آنچنان در سیر خط اصلی مهم هستند که مخاطب را برای دنبال کردن قصه اصلی سردرگم میکند. همین تعدد شخصیتها موجب ضعف در شخصیتپردازی و تیپسازی از آنها شده است.
عنصر غافلگیری در سریالسازی مهم است تا آنجا که مخاطب را فریب ندهد. موقعیتهای غافلگیرکننده این سریال را با «پوست شیر» مقایسه کنید، هر دو سریال درباره قتلی مشکوک هستند، در آن یکی دختری، مقتول است و در اینجا دختری متهم به قتل. نه تنها در سیر اتفاقات که برآمده از فیلمنامه است بلکه در فضاسازی هم «گناه فرشته» ضعفهای زیادی دارد. در این سریال فضای زندان، نمایشی و غیرواقعی به تصویر کشیده شده و مخاطب گمان میکند کارگردان یک بار برای اینکه فضای زندان را واقعنمایی کند، پا در این فضا نگذاشته است. آدمهایی که در زندان هستند، دلایل موجه و حتی قابل قبولی برای انجام جنایتها و خلافهایشان دارند. روابط زندانیان با هم آنچنان دوستانه و خیرخواهانه است که گویی فضای خوابگاه دخترانه به تصویر کشیده شده تا زندان زنان! سکانسهای مربوط به زندان مردان هم ضعفهای مشابهی دارد.
رابطه میان فرشته و حامد هم آن قدر مبهم و سطحی است که عشق میان آن دو، مخاطب را غافلگیر میکند اینکه اصلاً این عشق چطور شکل گرفت. تغییر شخصیت فرشته در قسمتهای اخیر بدون دادن اطلاعات بیشتری از او در قسمتهای قبلی، باورپذیر نیست. ضمن اینکه رفتار و گفتار او با سبک زندگی و محیطی خانوادگی و اجتماعی که در آن بزرگ شده همخوانی ندارد.
درباره پرونده قتل هم جزئیات درست و دقیقی به مخاطب داده نمیشود و فقط در همین حد که قاتل چپ دست بوده و چند عکس از صحنه قتل و سکانسهای بازسازی صحنه جرم هم در فلشبکها تکرار میشود بدون اینکه سرنخ جدیدی به مخاطب داده شود.
شخصیتپردازی متزلزل
درباره پرونده قتل هم جزئیات درست و دقیقی به مخاطب داده نمیشود و فقط در همین حد که قاتل چپ دست بوده و چند عکس از صحنه قتل و سکانسهای بازسازی صحنه جرم هم در فلشبکها تکرار میشود بدون اینکه سرنخ جدیدی به مخاطب داده شود.
شخصیتپردازی متزلزل
حامد عنقا با به بازی گرفتن شهاب حسینی در این سریال که نقشهای ماندگار «قباد» در «شهرزاد» و «محب» در «پوست شیر» را ایفا کرده است، سعی داشته تکههای ساخت سریالی تماشایی را کامل کند از بازیگران چهره گرفته تا یک داستان جنایی مهیج اما ضعف در شخصیتپردازی و پیچیدگی سردرگم کننده در قصه سبب شده نتیجه خلاف آنچه شود که متصور بوده است.
حامد تهرانی که در آغاز سریال وکیلی صریح، باهوش و انتقامجو است در قسمتهای پایانی، شخصیتی متزلزل و بیفکر پیدا میکند که این تغییر و تحول در سریال به درستی زمینهسازی نشده است. قضاوت سطحی و سادهلوحانه وکیلی که سابقه درخشانی در پروندههای اقتصادی دارد درباره اینکه از چهره یک دختر بفهمد او قاتل است یا نه! منطقی نیست.
شخصیتهای دیگر هم با وجود اینکه سریال به قسمتهای پایانی نزدیک میشود همچنان مبهم و ناشناختهاند. تعدد شخصیتها و تأثیری که هر کدام از آنها در روند قصه دارند، مخاطب را سردرگم میکند اما یکی از شخصیتهای مبهم و تاریک «عماد تهرانی» با بازی بهروز رضوی است. بهروز رضوی که به عنوان صداپیشه و مجری شناخته میشود تا بازیگر، بار اصلی اتفاقهای پشت پرده را به دوش میکشد اما مخاطب، اهمیت این نقش کلیدی را از بازی او دریافت نمیکند. یک سر همه اتفاقات به عماد برمیگردد اما او آدمی خونسرد با یک بازی تخت و یکنواخت است که هیچ اکت و حتی بازی زیرپوستی ندارد. انتخاب این بازیگر برای یکی از نقشهای کلیدی سریال جای سؤال است که اگر فقط صدای بازیگر این نقش برای کارگردان مهم بوده، میتوانسته از دوبله استفاده کند نه اینکه نقشی کلیدی را به یک صداپیشه با سوابق اندک بازیگری بدهد.
سوار بر موج حاشیهها
شخصیتهای دیگر هم با وجود اینکه سریال به قسمتهای پایانی نزدیک میشود همچنان مبهم و ناشناختهاند. تعدد شخصیتها و تأثیری که هر کدام از آنها در روند قصه دارند، مخاطب را سردرگم میکند اما یکی از شخصیتهای مبهم و تاریک «عماد تهرانی» با بازی بهروز رضوی است. بهروز رضوی که به عنوان صداپیشه و مجری شناخته میشود تا بازیگر، بار اصلی اتفاقهای پشت پرده را به دوش میکشد اما مخاطب، اهمیت این نقش کلیدی را از بازی او دریافت نمیکند. یک سر همه اتفاقات به عماد برمیگردد اما او آدمی خونسرد با یک بازی تخت و یکنواخت است که هیچ اکت و حتی بازی زیرپوستی ندارد. انتخاب این بازیگر برای یکی از نقشهای کلیدی سریال جای سؤال است که اگر فقط صدای بازیگر این نقش برای کارگردان مهم بوده، میتوانسته از دوبله استفاده کند نه اینکه نقشی کلیدی را به یک صداپیشه با سوابق اندک بازیگری بدهد.
سوار بر موج حاشیهها
نکته پایانی درباره «گناه فرشته» اینکه حاشیههای این سریال از متن آن پررنگتر شده است. جنجالها از همان قسمت نخست آغاز شد به طوری که روزنامه کیهان پس از پخش قسمت اول این سریال در مقالهای نوشت داستان این مجموعه درباره قتلهای زنجیرهای و کنایه به قتلهای زنجیرهای و دروغهای حاشیهای مربوط به اتوبوس ارمنستان بوده است. در قسمت سوم و در سکانسی که مهتاب وارد خانه عماد میشود تصاویری از چند قاب عکس روی دیوار بود؛ تصاویر معروفی از عکس سه نفره مرحوم لطفی، مرحوم ابتهاج و مرحوم شجریان که به طرز عجیبی، صورت عماد تهرانی با بازی بهروز رضوی روی سر شجریان گذاشته شده بود! در نماهای بعدی هم تصاویر دیگری دیده میشد که سر و صورت بهروز رضوی روی سر و صورت رضا براهنی و نادر نادرپور فتوشاپ شده بود. در قسمت پنجم، شخصیت یک روزنامهنگار باجگیر به اسم «محمود واعظ» و شباهت گریم و نام او به ماشاءالله (محمود) شمس الواعظین، صدای اعتراض عدهای از روزنامهنگاران را بلند کرد که در نهایت منجر به عذرخواهی حامد عنقا شد. این حاشیهها به همین جا ختم نشد و یافتن نشانههایی در طراحی صحنه، اتفاقهای قصه و حتی انتخاب موسیقی باز هم نام این سریال را سر زبانها انداخت. اگرچه در ابتدای هر قسمت تأکید میشود که «هر گونه شباهت به افراد و رخدادهای واقعی کاملاً تصادفی است و وقایع این داستان در سال ۱۴۰۲ اتفاق نیفتاده است» اما به نظر میرسد چندان هم تصادفی نیست.
با نزدیک شدن به قسمت پایانی این سریال به نظر میرسد عنقا در نخستین تجربه کارگردانیاش روی فیلمنامهای که میتوانست قصهای جذاب و گیرا داشته باشد، به جای تمرکز بر ساخت سریالی تماشایی و استاندارد، سوار بر موج حاشیهها شده که به اندازه کف روی آب، ماندگار است.
نظر شما