اگرچه در نگاه خیلی از مردم جهان فاجعه «هولوکاست»، به عنوان یک نسلکشی هنوز راست و دروغ بودن یا شدت و ضعفش محل تردید است با این همه آلمانیها از سالها پیش تحت عناوینی اخلاقی مثل «فرهنگ یادآوری» چون خودشان را مقصر و متهم درجه اول فاجعه هولوکاست میدانستند درنتیجه مسئولیت پیشگیری از هرگونه نسلکشی در آینده را هم گردن گرفتند.
اما آیا آلمان بهخصوص در دوران صدراعظمی «آنجلامرکل» با استفاده از «فرهنگ یادآوری» واقعاً در راستای پیشگیری از نسلکشیهای مشابه عمل کرده یا اینکه با حمایت افراطی از اسرائیل به رقم خوردن نسلکشیهای گستردهتر و وحشیانهتر توسط صهیونیستها کمک کرده است؟
بیشفعال سیاسی -صهیونیستی
«هانس کودنانی» نویسنده و همکار پژوهشی ارشد در «چتم هاوس» که یک اندیشکده غیردولتی در حوزه روابط بینالملل و به عبارتی مؤسسه سلطنتی روابط بینالملل انگلستان است، در مطلبی مفصل به پرسش بالا پاسخ داده که «ترجمان» آن را منتشر کرده است. «کودنانی» رفتار سیاسی سالهای اخیر آلمانیها را نوعی بیشفعالی سیاسی- صهیونیستی میداند و معتقد است در عصرحاضر، منش و کنشهای سیاسی آلمان بیش از هر زمان دیگری مصداق «بیش صهیونیست» شدن بوده است! مثلاً او مینویسد: «طی پنج ماهِ بعد از ۷ اکتبر، مردم دنیا با وحشت شاهد بودند که آلمان از هولوکاست استفاده میکند تا انتقادها علیه جنگ اسرائیل در غزه را خاموش کند. واکنش دولت آلمان به این منازعه فرقی با واکنش ایالاتمتحده نداشت چون هر دو کشور به اسرائیل سلاح دادند و در دیوان بینالمللی دادگستری از اسرائیل در برابر آفریقای جنوبی حمایت کردند. اما آلمان در آزار و شکنجه معترضان، هنرمندان و روشنفکرانی که با مردم فلسطین ابراز همدردی و همبستگی کردهاند از آمریکا هم فراتر رفته و از همان مسئولیتی که نسلکشی نهچندان دور بر دوشش قرار داده بهنوعی برای اثبات اخلاقیبودن خود سوءاستفاده میکند».
حرف اساسی «کودنانی» این است که «فرهنگ یادآوری» از زمین تا آسمان با رفتار امروز آلمانها که از هولوکاست برای مهار انتقاد و منتقدان از صهیونیستها سوءاستفاده می کنند، تفاوت دارد. فرهنگ یادآوری شاید روزگاری یک روش به دردبخور برای رویارویی با تکرار نسلکشی و حوادث تأسفبار گذشته بود، اما عملکرد آلمانیها امروز آن را لوث و بیاثر کرده است.
حتی «سوزان نیمن» فیلسوف که پنج سال پیش کتابی نوشت و در آن از فرهنگ یادآوری آلمان بهعنوان الگویی برای آمریکا یاد کرد، حالا نظرش عوض شده و معتقد است این فرهنگ به بیراهه رفته و بیشتر شبیه
«مک کارتیسم صهیونیستی» است که البته مختص و منحصر به آلمان است!
بی خیالِ مسئولیت
این دیدگاه درباره «فرهنگ یادآوری» آلمانها، فقط مختص به پژوهشگران انگلیسی نیست، بلکه ناظران و فعالان سیاسی و همچنین بیشتر اندیشمندان این حوزه معتقدند بهویژه در ایالاتمتحده، بسیاری از کسانی که آلمان را کشوری نسبتاً مترقی میدانستند اکنون معتقدند فرهنگ یادآوری هولوکاست همواره آلمان را ملزم به پشتیبانیِ بیقیدوشرط از اسرائیل کرده است، چون آلمان این باور را که هولوکاست این کشور را دربرابر بشریت مسئول ساخته، بیخیال شده و درعوض فقط دربرابر امنیت اسرائیل احساس مسئولیت میکند!
درمورد این پسرفت و بیخیالی، بیشتر تقصیرها متوجه «آنجلا مرکل» است که در ۲۰سال گذشته همهکاره سیاست آلمان بوده است. بااینحال، در چند دهه اخیر، قدرتهای سیاسی همگرا اتحاد عجیبی میان چپ میانه آلمان و جناح راست آمریکا و اسرائیل برقرار کردهاند. امروزه آلمان توسط دولتی ائتلافی متشکل از سوسیالدموکراتها، سبزها و دموکراتهای آزاد رهبری میشود و به گفته «سوزان نیمن» به نظر میرسد مواضع و رفتار این ائتلاف درمورد اسرائیل حتی از مواضع کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل هم محافظهکارانهتر و حمایتگرانهتر است و این ماجرا دقیقاً آدم را یاد ضربالمثل کاتولیکتر از پاپ میاندازد!
وجداندرد با آلمان چه کرد؟
«کودنانی» برای اینکه بداند آلمانیها چطور از مدعیان سردمداری مبارزه با نسلکشی و نژادپرستی، به حامیان یک رژیم نسلکُش تبدیل شدهاند به گذشته هم نقب میزند تا بداند وجداندرد ناشی از هولوکاست با آلمانیها چه کرد. تا پیش از دهه۶۰، نخستین صدراعظم آلمان غربی، همه تمایلات ضدنازیسم را بهخوبی سرکوب کرده بود. بسیاری از آنها که در رژیم نازی سمتی داشتند اصلاح شده و به سمتهای پیشین خود بازگردانده شده بودند و خلاصه صاحبمنصبان خدمات کشوری، قوۀ قضائیه و دانشگاهها عمدتاً همان صاحبمنصبان دوره هیتلر بودند. پس نسل جدید دهه۶۰ احساس میکرد توسط نازیها محاصره شده است. آنها متوجه شده بودند جمهوری فدرال آلمان با وجود رفتن هیتلر کماکان حکومتی فاشیستی یا پیشافاشیستی است. در دهه ۶۰جنبش دانشجویی بهعنوان اعتراضی علیه این وضعیت شکل گرفت و کنشگران چپ و نوگرای آلمانی به مبارزه با پیشینه نازیسم برخاستند و هویت ملی خود را به مسئولیت کشورشان در قبال هولوکاست پیوند زدند. برخلاف صهیونیسم افراطیِ کوتهنظرانهای که امروزه در آلمان رواج دارد و فقط هم صهیونیستها را میبیند، افکار نسل جدید، مبنایی عمیق و جهانشمول داشت. طی دهه بعدی، برخی از چپهای آلمان غربی بهطور فزایندهای بر اسرائیل متمرکز شده و از آن انتقاد کردند و متأسفانه در ادامه حتی از مرز ضدصهیونیسم عبور کرده و به یهودیستیزی رسیدند! همین مسئله سبب شد نگرانی ظهور دوباره نژادپرستی و نسلکشی هم در آلمان شکل بگیرد و سالهای پیدرپی میان مخالفان و موافقان بحث و جدل باشد و البته حکام آلمانی به مرور توانستند واژه «منافع ملی» در این کشور را به بهانه مبارزه با یهودیستیزی و جلوگیری از احیای فاشیسم و نازیسم و نسلکشی به ماهیت و امنیت اسرائیل گره بزنند. این گره زدن منافع ملی آلمان به امنیت و بقای اسرائیل از سال ۲۰۰۸ علنی و رسمی شد. در این سال برای نخستینبار یک صدراعظم آلمانی (مرکل) در پارلمان اسرائیل سخنرانی کرد که: «همه اسلاف من از مسئولیت ویژه آلمان در قبال امنیت اسرائیل آگاه بودهاند و این مسئولیت تاریخی، بخشی از منافع ملی کشور من است!»
نظر شما