سیدمحمد سادات اخوی
-
عمق مظلومیت امام حسن (ع) و پاسخ به برخی شبهات در کتاب " گناه زیبایی "
سیدمحمد ساداتاخوی نویسنده کتاب «گناه زیبایی» میگوید: در حین تحقیقات درباره امام(ع) و با روبرو شدن با اتهاماتی که به ایشان زده شد، صدای خرد شدن استخوانهای روحم را شنیدم.
-
ایوان شفا
حکایت بیکفایتی و وظیفهشناسی
کتابهای مقدس، شرح کاملی از زندگی و پیامبری رسولان خدا را گفتهاند. ساکنان دوران پیامبرانِ «صاحب شریعت» خدا را نیز میشناسیم... اشتباه و درست زندگی مردم روزگار پیامبران، بر ما آشکار است. گاهی در تنهایی، آرزو میکنیم که ای کاش در روزگار پیامبرانی مانند نوح(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و دیگرانی که مشهورترند، بودیم و دستکم، آنان را بهچشم میدیدیم.
-
حکایت سرکشی و تسلیم
نیازهای معمولی، ساده تأمین نمیشوند. هرچه نیازها بیشتر و جدیتر میشوند، جنگ با سختی های دنیا بیشتر میشود. یک سر طنابِ همهچیز، دست مشکلهای دنیاست و سرِ دیگرِ آن (که باید دست ما باشد) ـ اغلب ـ گمشده و رهاشده است.
-
ایوان شفا
حکایت ناشادی و طراوت
آدمها و غمها در مسیر روزگار با هم مأنوس شدهاند. آدمها پذیرفتهاند که دلشادی دنیا، «مداوم» نیست و غمها، «گوشوارة گوشِ شادیها»یند. آدمها پذیرفتهاند که غمها و شادیها زودگذراند اما ـ انگار ـ غمهای دنیا، جای شادیهای دنیا را تنگ کردهاند. آدمها پذیرفتهاند که جمعیت قبیلة غمهای دنیا ـ انگار ـ بیشتر از شادیهاست.
-
حکایت آس و پاسی و سرمایهداری
وقتی هزینهای ناگهانی بر سر زندگیمان آوار میشود و میدانیم که با پرداخت سرمایهای ناچیز، نگرانیمان برطرف خواهد شد؛ بیدرنگ دستبهجیب میشویم... و اگر اسکناسی در جیب نداشته باشیم... یا موجودی حساب بانکیمان بهاندازه نباشد؛ درهمشکسته میشویم. این کمترین فشاری است که «آسوپاسی» به آدم وارد میکند... احساس «نداری».
-
ایوان شِفا
خواهندگی و تردید
۱ـ بهانة نبودن وقتی درها از همهسو رو به ما بسته میشوند... وقتی «کم میآوریم» و به همة درها میزنیم تا مشکلی را حل کنیم؛ تازه میفهمیم که تا چه اندازه آدمهای اطرافمان جُربُزة «دوستی» را داشتهاند. بعضی از دوستانمان «میخواهند» کاری کنند اما «نمیتوانند»... بعضی از دوستان نیز از «دسترس» خارج میشوند... غیب میشوند...
-
با تو آبادم و دور از تو، دلم ویران است
سیدمحمد سادات اخوی
-
غبار حرم، آبروی دل است
سیدمحمد سادات اخوی
-
میخواهمت، میخواهمت... از «جان شیرین»، بیشتر
سیدمحمد سادات اخوی
-
از تماشای تو در دل، حرمی ساختهام
سیدمحمد سادات اخوی
-
کاش همسایه درگاه تو میشد دل من
سیدمحمد سادات اخوی
-
آیینه در آیینهای، بگذار تا بشناسمت
سیدمحمد سادات اخوی
-
بر من بتاب ای آفتاب!
سیدمحمد سادات اخوی
-
برایم دعا کن خدایم ببخشد!
سیدمحمد سادات اخوی
-
یکدل شوم و مرا خریدار شوی
سیدمحمد سادات اخوی
-
غریبم ولی آشنای شمایم
سیدمحمد سادات اخوی
-
از دست تو میآید دلداری مشتاقان
سیدمحمد سادات اخوی
-
نسیم ماه رحمت میوزد از باغ ایوانت
سیدمحمد سادات اخوی
-
مرا هم شهروند شهر «مهر»ت کن!
سیدمحمد سادات اخوی
-
با من تبسم میکند «ایوان» سرشار حرم
سیدمحمد سادات اخوی