دیروز می‌خواندم خانواده‌ای برای قوتی لایموت سه کلیه خود را به نوبت فروخته‌اند.

خواندم پاکبانی از فرط تنگدستی کنار جاروی بلند خود آرام خفته و هرگز بلند نشده است. دیروز خواندم سقف خانه‌هایی زیر باران و آفتاب فرو ریخته و هرگز دیگر سقف نشده‌اند. دیروز خواندم فوتبالیستی زیر قرارداد ۲۰ میلیاردی خودزده و با ۶۰ میلیارد به تیم رقیب پیوسته است. خواندم فوتبالیستی که تا دیروز لگوی باشگاه را می‌بوسیده و رگ نشان می‌داده که برای شادی هواداران می‌زند، شبانه لباس رقیب ابدی را پوشیده و به ازای قهرمانی‌هایی که برای تیم بدست آورده از هواداران طلب بخشش کرده است. دیروز کامنت هواداران بخت برگشته را در فضای مجازی می‌خواندم که به باشگاه فشار می‌آوردند ۲ میلیون دلار پول بی‌زبان را برای رضایت‌نامه تحفه‌ای به چاه بریزند.

دیروز فیلم‌هایی دیدم از جوانانی بی‌شغل که مقابل باشگاه برای رفتن فلان ستاره پوشالی اشک می‌ریختند و فریاد می‌زدند اسپانسر باشگاه چکاره است که پول خرید غوره نشده، مویز شده‌ای را نمی‌دهد؟

کلیپی از هواداری دست به دست می‌شد که زیر آفتاب تیزتیر دست‌هایش در جیب‌های خالی‌اش بود، اما دنبال قرارداد سنگین برای ستاره تیمش بود.

دیروز که شب شد ستاره‌های پوشالی و لوگوبوس‌ها و رگ‌زن‌ها بی‌خیال هواداران، رنگ قلب صفحات مجازی‌شان را عوض کرده و برای هواداران تیم جدیدشان استوری فدایتان شوم گذاشتند و آرام لای پر قو خوابیدند.

دیروز که شب شد هواداران با شکم گرسنه و چک‌های پاس نشده و دردهای بی‌درمان باز بغض در گلو سر بر فرش گذاشتند، به بازیکنان بی‌وفای در عرش لعنت فرستادند و برای تازه به دوران رسیده‌های جذب شده، طلب سلامتی و آسایش از خدا کردند.

امروز صبح اما هنوز سقف‌های ترک خورده، ترک داشتند و هوادار بخت برگشته در کارواش ماشین ستاره‌ها را می‌شست و بر دیوارهای شهر آگهی فروش کلیه‌ها بود و قیمت قوت لایموت بالاتر رفته بود. یاغی به سفر رفته بود و هوادار به جنگ صاحبخانه و صاحب مغازه. یاغی زیر آفتاب سواحل پوست برنزه می‌کرد و پوست هوادار زیر آفتاب نقره‌داغ می‌شد.

این دیروزها و این امروزها سال‌هاست که آمده‌اند و رفته‌اند و هنوز این بودن‌ها و نبودن‌ها و ماندن‌ها و رفتن‌ها، همین قصه‌های پرغصه را در دل خود دارند. ستاره‌های پوشالی و یاغی و هوادارانی با دنیایی از خوش‌خیالی و مشکل مالی، مسالمت‌آمیز چرخ روزگاران را می‌چرخانند. هواداری در همه دنیا شکل یکسانی دارد. ستاره‌ها پول می‌گیرند و هواداران با شکم گرسنه و جیب خالی و آینده‌ای نامعلوم فقط حمایت می‌کنند. در ایران البته به دلیل مشکلات اقتصادی این حمایت‌ها و جان دادن‌ها برای بازیکنانی که پولشان از بیت‌المال و از جیب دولت هزینه می‌شود، بغرنج‌تر است. چه کسی می‌تواند ادعا کند فوتبال ما با تمام ماست‌مالی‌ها الان غیردولتی است و پول خریدهای نجومی از جیب ملت بخت برگشته داده نمی‌شود؟ امباپه در حالی رکورد نقل و انتقالات را در رئال می‌شکند که پول خریدش از جیب ملت پرداخت نمی‌شود و از فرمول‌های اقتصادی در بخش خصوصی در کمتر از چند ماه تأمین می‌شود. سهام باشگاه‌ها در اروپا به سود رسیده و حتی همین خریدهای کهکشانی هم هواداران را منتفع می‌کند. اما در ایران چه؟ پول فولاد و نفت و سپرده‌های ملت در بانک‌ها پای بازیکنان بی‌کیفیتِ پرادعا دود می‌شود و دودمان هوادار به باد می‌رود. همین هست که اشک و آه و افسوس برای رفتن و نماندن یاغی‌های بی‌مایه نباید محلی از اعراب میان هواداران داشته باشد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.