تحولات منطقه

حجت الاسلام و المسلمین فرخ فال به بیان خاطراتی از جبهه‌های دفاع مقدس و نقش روحانیت در دفاع مقدس پرداخت.

روحانیت در هشت سال دفاع مقدس چه نقشی داشت؟ / روایت سختی‌ها و شیرینی‌های روزهای غرور و افتخار
زمان مطالعه: ۱۱ دقیقه

۳۱ شهریور ماه آغاز هفته دفاع مقدس و یادآور هشت سال مجاهدت رزمندگان اسلام است. در آن دوران روحانیت نیز به عنوان پرچمداران انقلاب اسلامی نقش فراوانی در تشویق مردم برای حضور در جبهه‌ها داشتند. بسیاری از طلاب نیز حجره‌های خود را رها کردند و برای دفاع از اسلام و وطن و تقویت و استمرار فضای معنوی در بین رزمندگان راهی جبهه‌های جنگ شدند.

به مناسبت هفته دفاع مقدس پای صحبت‌های حجت‌الاسلام‌والمسلمین احمد فرخ فال قائم مقام مدیر حوزه‌های علمیه کشور که در دوران دفاع مقدس به عنوان طلبه و بسیجی حضور داشته است، نشستیم تا از خاطرات سال‌های غرور و افتخار به ما بگوید.

چرا جنگ تحمیلی «دفاع مقدس» نامیده شده است؟

بسم الله الرحمن الرحیم. این دفاع در مقابل هجمه ناجوانمردانه استکبار بود که به وسیله رژیم بعث عراق به ما تحمیل شده بود و به خاطر این که به مقدسات اسلام حمله شده بود دفاع مقدس نامیده شد.

پرچم‌دار و علم‌دار حرکت عظیم انقلاب اسلامی یک مرجع تقلید بود و شعارهای آن نیز شعارهای قرآنی بود و حمله‌ای که صورت گرفت برای انهدام این مقدسات بود.

روحانیت چگونه وارد جبهه‌های حق علیه باطل شد و چه ارتباطی بین روحانیت و دفاع مقدس وجود داشت؟

وقتی رژیم بعث عراق در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ با تحریکات دشمنان انقلاب خصوصاً استکبار حمله همه‌جانبه خودش را به نظام مقدس جمهوری اسلامی آغاز کرد، مردمی که تازه از زیر یوغ استکبار درآمده بودند و رژیم طاغوت را برکنار کرده بودند با یک حمله‌ای که از سوی دشمن‌ترین دشمنان ما یعنی آمریکا شکل‌گرفته بود و توسط پلیدترین رژیم‌ها که رژیم آدم‌کش بعث عراق بود مواجه شدند این امر در حالی رخ داد که مردم هنوز درگیر مباحث کردستان بودند.

مردم یکپارچه به امام(ره) لبیک گفتند و برای جلوگیری از این حملات که می‌توانست چالش جدی برای نظام نوپای جمهوری اسلامی باشد یکپارچه صف کشیدند و در این میان حوزه‌های علمیه پیش قدم بودند.

روحانیت در هشت سال دفاع مقدس چه نقشی داشت؟ / روایت سختی‌ها و شیرینی‌های روزهای غرور و افتخار

چه زمانی به جبهه اعزام شدید؟

در آن دوران حدوداً ۲۰ سال داشتم و در مدرسه فیضیه تحصیل می‌کردم. شبی که حملات هوایی رژیم بعث عراق شروع شد غوغایی در فیضیه راه افتاد. اوایل مهرماه همراه با حدود هزار نفر از طلاب بانشاط و جوان عازم تهران شدیم و در یکی از پادگان‌ها، دوره آموزش‌های نظامی را فرا گرفتیم که بسیاری از این افراد در دفاع مقدس به شهادت رسیدند.

آموزش‌ها حتی برای طلبه‌هایی که دوران رژیم طاغوت و سختی‌های مواجهه با ساواک و حبس، دستگیری و شکنجه را تجربه کرده بودند و در تنگناهای امنیتی و تبلیغی مواجه شده بودند هم واقعاً سخت بود، اما طلاب جوان این آموزش‌ها را با موفقیت پشت سر گذاشتند. بعد از گذراندن این دوره، من به همراه تعدادی دیگر طلاب در هشتم آبان ماه به گلف اهواز که مرکز آموزش‌های تخصصی و سنگین بود اعزام شدیم و بعد از چند روز راهی خطوط جبهه دارخوین شدیم.

دارخوین سه خط داشت که خط اول (خط مقدم) به نام خط‌شیر بود، خط بعد سلمانیه بود که یک مرحله عقب‌تر از جبهه مقدم بود و خط بعدی محمدیه بود. بین خطشیر تا خط سلیمانیه وسیله تردد نبود.

وقتی به دارخوین اعزام شدیم آغاز فصل سرما و باران‌های شدید اهواز بود. قبل از اینکه اعزام شویم یکی از بزرگان مطلع شدند که من و هم حجره‌ای ام که داماد مرحوم آیت‌الله شب‌زنده‌دار بود عازم جبهه هستیم، ایشان کاپشن‌هایی را برای ما تهیه کردند.

زمانی که وارد شدیم گفتند که سلاح و کلاه نظامی نداریم به شما بدهیم. ما که در مجموع پنج طلبه بودیم التماس کردیم که اسلحه افرادی که به مرخصی رفته اند را به ما بدهند. سرانجام پنج اسلحه ژ۳ را به ما دادند. در آن دوره فرماندهی نیروهای مسلح به عهده بنی صدر بود و رزمندگان به شدت در تنگنا بودند، زیرا امکانات داده نمی‌شد.

همه دغدغه ما این بود که با لباس نظامی و عمامه در خط مقدم و بین رزمندگان باشیم به همین خاطر به خط‌شیر که خط مقدم دارخوین بود، رفتیم.

با چه هدفی به خط مقدم رفتید؟ می توانستید در همان اهواز بمانید.

ما با هدف دفاع از نظام و انقلاب رفته بودیم و به طور طبیعی هدف نهایی شهادت بود. طلبه‌ها بدون علقه به مباحث دنیوی و... از حضور در آنجا عشق می‌کردند.

جبهه خط‌شیر خاک‌ریز، سنگر و... نداشت، چون زمین‌های زراعی جنوب بود. وقتی وارد می‌شدیم با سرنیزه گودالی می‌کندیم و خاک این گودال را جلوی مان می‌ریختیم تا گلوله‌ها مستقیم به ما اصابت نکند. هیچ امکاناتی در آنجا وجود نداشت و شرایط بسیار سخت و سنگین بود، اما شیرینی فراوانی برای افراد داشت این در حالی است کسانی که آنجا بودند در شبانه روز شاید یک وعده غذای گرم هم نداشتند.

برای تهیه غذا هر روز از هر ده نفر یک نفر را انتخاب می‌کردند و این فرد باید قابلمه‌ها را بر می‌داشت تا برای تهیه غذا پیاده به عقب برود. این فرد باید از گودال‌ها می‌رفت تا هدف تیربارهای مستقیم دشمن قرار نگیرد. بسیاری از مواقع وقتی با قابلمه غذا بر می‌گشتیم حملات خمپاره‌ای دشمن شروع می‌شد و روی زمین می‌افتادیم و ظرف غذا نیز ریخته می‌شد و دست خالی به خط مقدم جبهه خطشیر بر می‌گشتیم و مجبور بودیم اگر نان خشک یا کنسرو لوبیایی بود استفاده کنیم.

چرا خط مقدم خط‌شیر را انتخاب کردید؟

خط محمدیه و خط سلمانیه نام روستای آن منطقه بود، اما علت نام گذاری خط‌شیر این است که در آن منطقه هیچ ساختمانی وجود نداشت و رزمندگان شجاع به جایی می رفتند که هیچ سنگر و خاکریزی نداشت. در این رابطه لشکر امام حسین (ع) دو جلد کتاب چاپ کرده است که شاید در آنجا فلسفه بهتری برای خط شیر بیان شده باشد.

روحانیت در هشت سال دفاع مقدس چه نقشی داشت؟ / روایت سختی‌ها و شیرینی‌های روزهای غرور و افتخار

کی و چگونه مجروح شدید و به افتخار جانبازی نائل آمدید؟

۲۱ روز از حضورم در جبهه دارخوین می‌گذشت که در یک شب بارانی رژیم عراق حمله‌ی سختی را آغاز کرد و من دچار مجروحیت شدم. در این حمله گلوله به گردنم اصابت کرد و تقریباً استخوان فک پایینم کامل خرد شده بود. من را به خط محمدیه و سلمانیه بردند و محل ورود و خروج گلوله را بخیه زدند و خونریزی تقریباً متوقف شد سپس به اهواز و بعد به یکی از بیمارستان‌های تهران منتقل شدم.

در دوران مجروحیت ملبس نبودم، زیرا بعد از مجروحیت وضعیت صورتم خیلی ناهنجار شده بود. شش ماه در اهواز، تهران و اصفهان بستری بودم و بعد برای گذراندن دوران نقاهت به قم آمدم. سال ۱۳۶۱ وضعیت صورتم بهبود پیدا کرد و دوباره راهی جبهه شدم و عملیات بعدی که توانستم حضور پیدا کنم بیت المقدس بود.

بعد از مجروحیت از رفتن به جبهه منصرف نشدید؟

در دوران هشت سال دفاع مقدس هیچ جانباز، مجروح و آسیب دیده‌ای را ندیدم که پشیمان شده باشد، بلکه همه بعد از هر بار مجروحیت با علاقه، شوق و اشتیاق بیشتری به جبهه باز می‌گشتند، زیرا تصور می‌کردند از قافله شهدا عقب افتاده اند و شوقاً إلی الثواب بودند و دعا می‌کردند هرچه زودتر بهبودی حاصل شود و توانشان را به دست بیاورند تا دوباره عازم جبهه ها شوند.

دومین اعزام

در اردیبهشت ۱۳۶۱ دوباره به دالخوین اعزام شدم در آن زمان فرماندهی به عهده شهید خرازی و شهید ربانی به عنوان معاون شهید خرازی بود. بعد از این که وارد فرماندهی شدم گفتند که امشب عملیات بیت‌المقدس شروع می‌شود.

بعد از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شدم و خواستم که اسلحه بگیرم تا همراه گردان بروم. آن شب با لباس نظامی و عمامه همراه با گردان پیاده حضرت موسی بن جعفر (ع) از تیپ امام حسین (ع) راهی منطقه شدم.

خاطراتی از جبهه

در خط‌شیر برای صرف چای هیچ امکاناتی نبود. قوطی‌های کنسرو لوبیا را نگه می‌داشتیم و در آن آب می‌ریختیم و خرج‌های خمپاره‌ها را (نوارهای واشری انفجاری) را که متناسب با نیاز کم یا زیاد می‌کردند تکه‌تکه می‌کردیم و در گودال می‌گذاشتیم و آتش می‌زدیم و آب درون قوطی کنسرو را با آن جوش می‌آوردیم و چای دم می‌کردیم.

شیرین‌ترین لحظات

عملیات بیت‌المقدس در سه مرحله انجام شد و یک ماه به طول انجامید این عملیات در اردیبهشت شروع شد و رزمندگان سوم خرداد به خرمشهر رسیدند. وقتی رزمندگان به مسجد جامع خرمشهر رسیدند تعداد زیادی از دوستانشان شهید شده بودند، اما شور و حال مسجد جامع خرمشهر به گونه‌ای بود که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است و همه مشغول شستن مسجد شدند و اولین نماز جماعت را در مسجد برگزار کردند و این لحظات شیرین‌ترین لحظات عمر من در طول دفاع مقدس بود.

روحانیت در هشت سال دفاع مقدس چه نقشی داشت؟ / روایت سختی‌ها و شیرینی‌های روزهای غرور و افتخار

لحظات سخت

در عملیات فاو وقتی به منطقه رسیدم تقریباً عملیات تمام شده بود، اما منطقه یکپارچه شیمیایی شده بود به طوری که می‌گفتند حتی خرمایی که از نخل به روی زمین افتاده است هم هرگز استفاده نکنید. در عملیات فاو شرایط سخت و سنگینی وجود داشت، زیرا از طرفی عملیات بسیار سنگین بود و از سوی دیگر حفظ این منطقه برای رزمندگان بسیار مهم بود.

استقرار در جزایر مجنون بسیار سخت بود. در این عملیات رزمندگان باید در هور و آب خاکریز ایجاد می‌کردند. رزمندگان یک خط باریک خاکریزی در هور و جزایر مجنون درست کردند تا افراد در آن مستقر شوند.

این عملیات شب جمعه بود و رزمندگان به من گفتند که باید دعای کمیل برایمان بخوانی و یادم هست با هر کلمه‌ای که می‌گفتم دستی برای کشتن پشه‌ها می‌آمد و به شوخی به رزمندگان می‌گفتم شما دارید دعا می‌کنید یا پشه کشی راه انداختید.

حفظ این خطوط بسیار سنگین و سخت بود. اواخر جنگ سال یعنی سال ۱۳۶۷ بود که آمریکا و غرب به ویژه اروپایی‌ها صدام را کامل تجهیز کرده بودند تا رژیم بعث این جزایر را بگیرد و رزمندگان ما جانفشانی های فراوانی کردند که این منطقه حفظ شود. حتی گردان عاشورا تحت هیچ شرایطی حاضر به عقب‌نشینی نشد و تا آخرین نفراتش به شهادت رسیدند و بسیاری از رزمندگان در آن منطقه غرق شدند.

بعثی ها وقتی متوجه شدند که نمی‌توانند جزایر را بگیرند از گاز خردل استفاده کرد و من برای دومین بار در آنجا مجروح شدم.

حملات این منطقه بسیار سنگین بود به طوری که هواپیماهای عراقی شکار فردی می‌کردند، یعنی دنبال ماشین‌های فرماندهان نظامی و گردان ما می‌کردند و گردان‌ها را با موشک می‌زدند و در آخرین مرحله یکپارچه جزایر مجنون را با گاز خردل شیمیایی کردند. بسیاری از رزمندگان آنجا به شهادت رسیدند و بسیاری هم هنوز مبتلا هستند.

گاز خردل به گونه‌ای بود که برخی در همان جا حالت خفگی پیدا می‌کردند و به شهادت می‌رسیدند. برخی را هم که سریع به بیمارستان می‌رساندند در بیمارستان اهواز شست‌وشو داده می‌شدند، اما آثار آن گاهی تا ده‌ها سال باقی می‌ماند و برخی از این افراد به ویژه کسانی که با گاز خردل شیمیایی شدند بارها تا مرز شهادت می‌روند و بر می‌گردند.

روحانیون در جبهه ها چه فعالیت هایی داشتند؟

در دوران دفاع مقدس روحانیت هم کار تبلیغ و هم کار رزمی انجام می‌داد و فعالیت ما رزمی - تبلیغی بود. به تصاویر روحانیون در جبهه که دقت کنید برخی روحانیون لباس روحانیت بر تن دارند که این گروه وظیفه تبلیغی داشتند و عده‌ای نیز با عمامه و لباس نظامی و سلاح رزم بودند که وظیفه این گروه رزمی_تبلیغی بود که ما جز این گروه بودیم.

ما در کنار نیروهای پیاده در عملیات شرکت می‌کردیم و در جایی که نیاز بود کار تبلیغی نیز انجام می‌دادیم.

روایت شهادت شهید روزبه

گاهی در بین جنگیدن در جایی که لازم بودم شروع به روحیه دادن به رزمندگان می‌کردیم، مثلاً در عملیات بیت المقدس به نزدیکی یک ساختمان بزرگ رسیدیم که محل اجتماع فرماندهان بعثی بود. رزمندگان هلی‌کوپتری که در بالای این ساختمان پرواز می‌کرد را از داخل خرمشهر زدند و باعث شد هلیکوپتر آتش بگیرد. آتش گرفتن هلی‌کوپتر باعث شد که سربازان بعثی مأیوس شوند، چون تا آن لحظه می‌جنگیدند و فرماندهانشان فرماندهی می‌کردند.

شهید روزبه که مدیر ارشاد اسلامی اصفهان بود به من گفت که همه چیز از این ساختمان هدایت می‌شود و بسیاری از نیروهایشان از آنجا تیراندازی می‌کنند. گفتم که چه کاری باید انجام بدهیم؟

ایشان بلندگوی ماشین تبلیغاتی را گرفت و نزدیک ساختمان رفت تا من به عربی بگوییم که تسلیم شوند که در آن لحظه ما را به رگبار بستند و شهید روزبه در کنار من به شهادت رسید.

در عملیات بیت‌المقدس ما حمله کرده بودیم به همین خاطر پناهگاهی نداشتیم و وضعیت روحی خیلی سنگینی حاکم شده بود. یادم هست در مرحله اول عملیات بیت‌المقدس وقتی رسیدیم فقط ۶۰ نفر مانده بودیم. خط را از عراق گرفته بودیم؛ اما سی‌صد نفر از نیروهایمان شهید و مجروح شده بودند، همین امر سبب شده بود که روحیه افراد حتی فرمانده نیز ضعیف شود در این شرایط به کنار فرمانده رفتم و گفتم ما خط را گرفته‌ایم و این مهم است و الان باید درخواست نیرو کنیم تا بتوانیم خط را حفظ کنیم. این سخنان باعث شد که فرمانده دوباره روحیه‌اش را به دست بیاورد.

این اقدامات در صورتی ممکن بود که فرد رزمی تبلیغی باشد، زیرا اگر رزمی نبود نمی‌توانست در کنار افراد در عملیات ها حضور پیدا کند.

طلبه‌ها در نقش‌های خیلی بهتر از من حضور داشتند برای مثال شهید مصطفی ردانی در حد فرماندهی تیپ و لشکر کار می‌کرد. روحانیت در دوران دفاع مقدس بسیار سرفراز است؛ زیرا هم به عنوان تبلیغی هم رزم تبلیغی در طول تاریخ دفاع مقدس ایفای نقش کرده است.

روحانیت در هشت سال دفاع مقدس چه نقشی داشت؟ / روایت سختی‌ها و شیرینی‌های روزهای غرور و افتخار

همراهی همه جانبه حوزه علمیه در دفاع مقدس

روحانیت از مراجع عظام تا طلبه ها خودشان خود را به عنوان حافظ و امانت‌دار انقلاب از سوی شهدا می‌دانستند. روحانیت هیچگاه دفاع مقدس، رزمندگان و فرماندهان را تنها نگذاشت.

برخی مواقع جلساتی با حضور فرماندهان رده اول جنگ اعم از ارتش و سپاه برگزار می‌شد و فرماندهان به طلاب می‌گفتند که دچار بحران جدی شده ایم و می‌خواهیم به حضرت زهرا سلام‌الله علیها توسل پیدا کنیم به همین خاطر روضه‌ای برایمان بخوانید.

این‌ها نشان می‌دهد که مراجع و بزرگان و روحانیون به چه اندازه برای فرماندهان و رزمندگان قوت قلب بودند. در همه گردان‌ها وقتی یک طلبه با عمامه در کنار رزمندگان حضور داشت همه آرام می‌شدند.

نقش روحانیت در دفاع مقدس بسیار نقش مؤثری بود. رهبری جمهوری اسلامی یک مرجع تقلید بود و وقتی اعلام می‌کرد به نیرو نیاز داریم خانواده‌ها فرزندانشان را به جبهه‌ها اعزام می کردند.

روحانیت هم در پشتیبانی از امام (ره) در سال ۱۳۴۲ و هم در پیدایش انقلاب و هدایت جامعه به سمتی که امام راحل می‌خواستند نقش مهمی داشت، زیرا امام در تبعید بودند و روحانیت از طرف امام خمینی (ره) مردم را با مسیر امام آشنا می‌کرد.

نوزادانی که در سال ۱۳۴۲ در قنداق بودند به مبارزین و مدافعان انقلاب تبدیل شدند و این روحانیت بود که این افراد را از شیرخوارگی تا نوجوانی آموزش داد.

روحانیت سهم بسزایی در هدایت جامعه داشته و دارد و به لطف حق تعالی همین روحانیت با رهبری خردمند و بصیر حضرت امام خامنه ای، عَلَم این انقلاب را به امام زمان (عج) می‌دهد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.