دیشب از صبح تا حالا منتظر«سید محمد رضا» بودم، چون مادرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را خواب دیدم، مرا به اسم صدا زد و فرمودند: «فرزندم محمد رضا خانه ندارد و دنبال خانه می باشد خانهات را به او بدهید.»
یکی از علمای بزرگ که از مدرسین زاهد می باشند، می گوید:
آقای گلپایگانی اجاره نشین بودند و حدود ۲۵ خانه عوض کرده بودند. بعضی از این خانه ها قضیه ای جالب دارد.
یکی از خانه ها خانه ای است که آقا در باغ پنبه در اوایل زندگی شان اجاره کرده بودند.
وقتی آقا رفته بودند در کوچه های باغ پنبه برای پیدا کردن خانه، پیرزنی که در کوچه اسم آقا را می پرسند، آقا جواب می دهند: «سید محمد رضا»
باز می پرسند از کجا هستید؟ آقا می فرمایند: «گلپایگانی»، پیر زن می گوید: آقا منزل ما در اختیار شماست.
خیلی اصرار می کنند که آقا در منزل او ساکن شود. آقا می پرسند مادر چرا اینقدر اصرار می کنی که در منزل شما ساکن باشم.
پیر زن می گوید: دیشب خوابی دیده ام، که به خاطر آن خواب از صبح تا حالا منتظر «سید محمد رضا» بودم.
دیشب مادرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را خواب دیدم، مرا به اسم صدا زد و فرمودند:
«فرزندم محمدرضا خانه ندارد و دنبال خانه می باشد؛ خانه ات را به او بدهید.»
به خاطر این خواب از صبح منتظر شما هستم.
منبع: کتاب نوری از ملکوت
نظر شما