تحولات لبنان و فلسطین

۱ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۲
کد خبر: 304233

ابوالفضل فلاحتی : سلام آقای مهربون سلام امام رضا(ع) . امام رضا من همیشه از دور به تو سلام میکنم آخر تا حالا نیومدم مشهد خونت. مامانم همیشه میگه که آقا باید ما رو بطلبه.

آقا ما را طلب کن

از مامانم شنیدم که تو جون یه آهو رو نجات دادی برای همین بهت میگن ضامن آهو، تازه خودمم توی تلویزیون دیدم که یه زنه می­گفت یا ضامن آهو بچم رو شفا بده، بعضی وقتا فکر می­کنم که چطوری حرف تمام مردم رو گوش میدی؟ واقعا خسته نمی­شی؟ یا اشتباه نمی­کنی؟ من که وقتی دوتا شعر می­خونم بعدش اشتباه می­کنم.

مامانم گفت هروقت رفتیم مشهد هرچی دلت می­خواد با آقا صحبت کن اما من نمی­دونم کی پیشت میام برای همین الان می­گم.

من یه دوست دارم که یک سال از من بزرگتر است وقتی خیلی کوچیک بود باباش مرد الانم داره با مامانش زندگی می­کنه همیشه وقتی می­خوام برم باهاش بازی کنم مامانم میگه حرفی درباره بابام بهش نزنم که ناراحت بشه. منم دلم  نمی­خواد که دوستم ناراحت بشه برای همین حرفی درباره‌ی بابام بهش نمی­زنم اما ازت می­خوام که تمام بچه­هایی که همسن و سال من هستند بابا و مامانشون پیششون باشه و اون­ها ناراحت نباشن.

بابام می­گه اگه امام زمان بیاد همه­ی مریض­ها خوب میشن یا مردم باهم دعوا نمی­کنند یا به هم حرف بد نمی­زنند همه با هم خوب میشن برای همین من امام زمان رو دوست دارم و ازت می­خوام که امام زمان هرچه زودتر بیاد به شهر ما بعد همه‌ی اون­هایی که مثل من دوست دارندبیان پیشت هرچه زودتر دعوتشون کن.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.