قدس آنلاین/ ساحل‏ عباسی : سروان مجتبی یداللهی متولد ۳۱فروردین ۱۳۷۰ اولین شهید حرم از تکاوران ارتش جمهوری اسلامی ‌جوانی ۲۵ ساله بود که در آستانه اولین روزهای رسیدن به ۲۵ سالگی در حلب سوریه برای دفاع از آستان مقدس حضرت زینب(س) به فیض شهادت نائل ‌شد.

 ما را  مدافعان حـــرم آفریده‌انــد

حاج علی یداللهی پدر شهید مجتبی یداللهی دو پسر داشت؛ یکی شهید مجتبی که دو ماهی است خانه از وجودش خالی است و پسر دیگرش که چهار سال از شهید مجتبی کوچکتر است اما عشق به دفاع از سرزمین و حمایت از ولایت، منجر شده برادر کوچکتر در مسیری گام بگذارد که برادر بزرگتر آن را پیموده است.
حاج علی یداللهی پدر شهید، بازنشسته وزارت آموزش و پرورش است که طبع شعر و ذوق هنری هم دارد. متوجه می‌شوم دبیرادبیات بود و در مقاطع راهنمایی و دبیرستان نیز علوم اجتماعی را به دانش‌آموزان تدریس می‌کرد تا بتوانند در اجتماعی قدم بگذارند و بدانند برخی اوقات باید از جان خود بگذرند تا امنیت و آرامش دیگران را تضمین کنند.
 شهید مجتبی یداللهی اعتقاد داشت آرامش و امنیت و حفظ شرف ما در حال حاضر بستگی به ایستادگی در برابر حرامیانی دارد که فرزندان شمر و حرمله هستند، او می‌گفت‌ امثال ما باید برای دفاع از حرم برویم تا مانع ورود این حرامیان به مرزهای جمهوری اسلامی‌ ایران شویم وگرنه در صورت اندکی غفلت باید با آنها در خیابان‌های تهران و شهرستان‌ها جنگید. بنابراین مادرم اگر خانه تو داغدار شد گریه نکن و ناراحت نباش چرا که اگر یک یا چندین خانه داغدار شود بهتر از آن است که یک شهر از نامردی و تجاوز حرامیان داغدار شوند.

 در خط ولاییم، به احمد سوگند
 حاج علی یداللهی با طبع شعری که دارد حال و هوای ویژه‌ای به این مصاحبه می‌دهد.
لابه‌لای درددل‌های پدرانه‌اش و ضمن اینکه بسیار مصمم و باانگیزه است و لحظه‌ای تردید و نگرانی از شهادت فرزند اولش و حضور فرزند دومش در ارتش ندارد، برایمان شعرهایی می‌خواند که نشان از ایمان این خانواده به راه سبزی است که شهادت پیش پای آنان باز کرده است.
ما پیرو دینیم، به ایزد سوگند
در خط ولاییم، به احمد سوگند
هرگز نکشیم دست ازعاشقی‌ات
بربعثت و هجرت محمد سوگند
پدر شهید از بارزترین خصوصیات اخلاقی فرزندش این‌گونه می‌گوید: از بدو کودکی عشق، ایمان، شجاعت و غیرت در بطن وجودش موج می‌زد و نظم و‌ آراستگی خاص و قابل توجهی داشت. بعد از گذراندن دوره‌های تحصیلی دانش‌آموزی زمانی که در آستانه کنکور قرار گرفت، علاقه‌مندی خود را به حضور در ارتش جمهوری اسلامی ‌ایران و ورود به دانشکده افسری عنوان کرد، بنابراین در کنکور دانشکده افسری شرکت کرد و با توجه به خصوصیتی که درذاتش بود به ما گفت دوست دارم لباس ولایت و سربازی امام زمان(عج) را بپوشم و به عنوان یک افسر مدافع در تمامی‌ جبهه‌های عاشورایی و کربلایی با خدای خود عهد و پیمان ببندم که مدافع حرم و اسلام ناب محمدی(ص) باشم. همین خصوصیت باعث شد که فعالیت در منطقه چابهار و ایرانشهر را به عنوان یک افسر بی‌هیچ اجبار و اکراهی سپری کند تا هنگامی ‌که به صورت داوطلبانه تصمیم گرفت به عنوان مدافع حرم از حرم اهل بیت(ع) دفاع کند.‌

 تصمیم خودش را گرفته بود
پدر شهید از تصمیم قطعی فرزندش برای رفتن و دفاع از حرم سخن می‌گوید و توضیح می‌دهد: به نظر می‌رسید که مجتبی تصمیم قطعی خود را گرفته بود. یک هفته قبل عید در مسجد در کنگره بزرگداشت شهدای حرم شرکت کردیم؛ انگار بین نماز مغرب وعشا که حال روحانی بهتری به آدم دست می‌دهد بهترین فرصت بود تا مجتبی از رازی بگوید که خود تصمیم قطعی آن را روزها بود که گرفته بود. به من گفت پدر شما درباره شهدای حرم چه نظری داری؟ به او رو کردم و گفتم پسرم این‌ها در حال حاضر حافظان وطن هستند و با دادن جان خود به ناموس وطن مصونیت بخشیده‌اند بنابراین نزد خدا و امت از درجه رفیعی برخوردارند. با شنیدن چنین اظهارنظری مجتبی لبخندی زد و از تصمیمش گفت که‌ حق مطلب این است که دو روز آینده عازم سوریه برای دفاع از حرم دختر امیرالمؤمنین(ع) هستم.
با شنیدن‌ این خبر آن هم در کنگره بزرگداشت شهدای حرم کمی‌ بهت زده به او نگاه کردم، اما در چشمانش عشق به رفتن و دفاع از حرم کاملاً موج می‌زد. با رسیدن به منزل و طرح دوباره این مسأله از مادرش خواستم به او بگوید که بعد از پایان تعطیلات نوروز به سوریه برود اما انگار زمان، زمان رفتن بود و بهشتیان او را به سوی خود فرا می‌خواندند. محتبی به من و مادرش گفت نیت کرده‌ام پیش از نوروز به پابوسی خانم زینب(س) بروم، لطفاً مرا در معذوریت اطاعت از پدر و مادرم نگذارید و رضایت بدهید که نیتم شکسته نشود.  و این‌گونه بود که مجتبی یداللهی به‌ صورت داوطلبانه از تیپ65 نوهد عازم دفاع از حریم ولایت، نبوت و امامت شد. در یک ماه جهاد شجاعانه برای دفاع از حلب با اصابت چندین ترکش به دست و پایش شهد شهادت را از دست بانوی کربلا نوشید و به دیاری رفت که هر کسی سعادت رفتن به آنجا را ندارد.
پدر شهید مجتبی یداللهی اولین شهید مدافع حرم از ارتش جمهوری اسلامی ‌ایران تنها بسنده کردن به ذکر خوب بودن پسرش را کسر شأن او عنوان کرده، می‌گوید: صرف خوب بودن‌ در شأن مجتبی نیست بلکه او از هر حیث از نظر کمال، شجاعت، غیرت دینی و ولایی و ایمان و عمل بی‌نظیر بود. بنحوی که این جوان در روزهای جوانی که ذهن جوانان در هر جای دیگری می‌تواند باشد، همیشه با وضو بود و به نماز اول وقت بسیار بها می‌داد. به اذعان دوستان هم محله‌ای و بچه هیأتی‌ها و ارتشیانی که از 2هزار کیلومتر آن طرف‌تر از چابهار و ایرانشهر برای تشییع پیکر آن شهید سفر کرده به شهریار آمده بودند، می‌شد فهمید که فقط پدر و مادر و بستگان شهید مجتبی از خوب بودن او نمی‌گویند بلکه او فرمانده‌ای بود که با دلش و قلبش بر دیگران مدیریت می‌کرد بنحوی که همه زیر دستانش او را ازسویدای دل دوست داشتند.‌  حاج علی یداللهی می‌گوید: جایی که قرار باشد از حرم اهل‌بیت عصمت و طهارت دفاع شود، جوانان ولایی ایران با خون خود دفاع و پاسداری از آن حرم شریف را امضا خواهند کرد. بنابراین بهتر است اشقیای زمان بدانند که ما‌ مدافعان حرم آفریده شده‌ایم.  پدر شهید می‌گوید:
ما را شریک غیرت و غم آفریدند
 از وارثان لطف و کرم آفریدند
شمر و یزید زمان روبروی ماست
ما را مدافعان حرم آفریدند

 اشک مادر برای پسر شهیدش
دو ماه قبل از نوروز95 مادر شهید به فکر ازدواج پسر ارشدش می‌افتد، بنابراین با چند خانواده مذهبی که دختران نجیبی دارند از نزدیک آشنا می‌شود تا دست یکی را در دستان پسرش بگذارد و سنت پیامبر را انجام دهد. به شهید مجتبی می‌گوید بهتر است آماده ازدواج و ورود به زندگی مشترک شوی و او نیز این مسأله را پذیرفته و انتخاب همسر آینده‌اش را بر عهده مادرش می‌گذارد؛ به شرط بازگشت از سوریه.
به مادر می‌گوید: بین 75 تا سه ماه مأموریتم را بگذرانم، آن زمان با توجه به اینکه دیگر کامل شده‌ام و زمان مناسبی برای ازدواج است به این امر مقدس تن می‌دهم.
 شهید مجتبی معتقد بود همان‌گونه که پیامبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع) در سن25 سالگی ازدواج کرده‌اند این زمان بهترین فرصت برای تشکیل زندگی مشترک است اما خداوند برای او روزی بهتری از عشق‌های دنیوی رقم زده بود و آن روزی خوردن در محضر خودش بود تا مجتبی را به بالاترین درجه رفیع شهادت برساند.
یا رب از چشمان ما نور ولایت را مگیر‌
این توسل این تجمع این ارادت را مگیر
هستی ما بستگی دارد به عشق اهل بیت‌
هر چه می‌خواهی بگیر اما ولایت را مگیر
مادر شهید کمی ‌بغض راه گلویش را بسته است، اما همچنان با صلابت از قهرمان بودن پسرش می‌گوید و افتخار می‌کند که پسرش مرید سیدالشهدا(ع) و سرباز جان برکف امام زمان(عج) و رهبر فرزانه انقلاب اسلامی ‌بود، مادر از عشق پسرش به پرواز که می‌گوید، قطره‌ای اشک روی صورتش راه می‌افتد، می‌گوید: مجتبی عاشق خلبانی و پرواز بود، به عنوان مادرش خدا را شکر می‌کنم که عاشقانه و در خدمت به اهل بیت(ع) بال گشود و به سرزمینی پرواز کرد که هر کسی را یارای رفتن به آن‌جا نیست. مادر است دیگر، همیشه دلتنگ و نگران فرزندانش است، اما این روزها این مادر به خود این‌گونه دلداری و تسلا می‌دهد که مجتبی مأموریت است. با نماز صبح که طلوع روز را می‌بیند منتظر می‌ماند تا مجتبی از آن سوی مرزها به او زنگ بزند که: سلام مادرم چطوری؟ مادر مجتبی می‌گوید این روزها حال و روز مادرهایی را بهتر درک می‌کنم که سال‌هاست داغدار فرزندانشان هستند؛ مادرانی که فرزندانشان در ایام دفاع مقدس به فیض شهادت رسیده‌اند.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.