هنر/ ایما پرند: آیا به فیلم‌هایی با محوریت زندگی سیاه‌پوست‌ها علاقه‌مند هستید؟ آیا پیگیر فیلم‌های اینچنینی هستید و تماشای سرنوشت یک سیاه‌پوست برای شما جذاب است؟ یا برایتان اهمیتی ندارد که بازیگر نقش اول یک فیلم سینمایی و یا یک مجموعه تلویزیونی چه رنگ پوستی داشته باشد؟!

سیاه‌پوستان محکوم هستند که منفی باشند

سال‌هاست که مسأله رنگین پوستان و علی‌الخصوص سیاه‌پوستان دغدغه بسیاری از مردم جهان به شمار می‌آید و هنوز هم فرهنگ درست تساوی حقوق رنگین پوست‌ها با سفیدپوست‌ها در بین اکثر ملل بویژه جامعه آمریکا جا نیفتاده است. سینما به عنوان آینه تمام‌عیار فرهنگ اقوام و ملل گوناگون، صحنه تولید جلوه‌های بصری بسیار زیادی بوده است که میلیاردها نفر در سراسر جهان شاهد آن بوده و آن را به خاطر سپرده‌اند. اما آیا این تعبیر درست است؟ آیا فقط سینما آینه نمایان فرهنگ و رسوم یک ملت است یا عکس آن نیز صادق است و مردم هر کشوری از این جعبه جادویی تأثیر می‌پذیرند و چه‌بسا فرهنگ آینده خود را بر اساس داده‌های بصری و دریافت‌های ذهنی خود می‌سازند؟

تحقیقات و تجربیات نشان می‌دهد که اکثر قریب به اتفاق مردم، بی‌آنکه خود بدانند، آنچه را از دریچه سینما و تلویزیون می‌بینند باور می‌کنند و انتظارات خویش از واقعیات زندگی را بر اساس آن تنظیم می‌کنند. هرچند این سیر به‌طور ناخودآگاه اتفاق می‌افتد اما آیا سازندگان این آثار و یا به عبارتی بهتر تعیین‌کنندگان فرهنگ آینده جهان نیز به‌صورت ناخودآگاه دست به ساخت چنین فیلم‌هایی می‌زنند؟ همه ما از کودکی تماشاگر فیلم‌ها و سریال‌هایی بودیم که بسیاری از آنها همچنان در ذهنمان نقش بسته و معیار ما برای سنجش واقعیات از غیرواقعیات را تشکیل داده است. در میان کتاب، موسیقی، گفته‌ها و شنیده‌ها و منابع دیگر، این فیلم‌ها هستند که به دلیل جذابیت بصری و نوع رسانه‌ای خود در ذهن ما نقش می‌بندند و پیش‌داوری‌های ما نسبت به اتفاقات و افراد اطرافمان را تعیین و تنظیم می‌کنند  .در تمامی ‌این منابع اطلاعاتی، ما دریافت‌کننده سیگنال ویژه‏ای هستیم که غربی‌ها آن را «استریوتایپ» می‌نامند. این واژه را در زبان فارسی می‌توان «خصلت جمعی» تعبیر کرد و یا در معنایی بسیط‌تر، به مجموعه‌ای از ویژگی‌های تعریف‌شده و مشخص نسبت داد که اعضای یک گروه را با آن می‌شناسند. بارزترین رسانه‌ای که استریوتایپ‌ها را در ذهن ما ساخته و می‌پروراند، سینما و تلویزیون است.

از طریق سینما و تلویزیون است که ما به محض دیدن چشم‌بادامی‌ها یاد هنرهای رزمی‌ و با دیدن لباس نارنجی بودایی‌ها و برهمایی‌ها یاد مدیتیشن و تمرکز می‌افتیم. همچنین، با تماشای سیاه‌پوست‌ها یاد برده‌داری، رنج، تبعیض نژادی و انواع و اقسام ظلم‌های تاریخی می‌افتیم که بر این قوم رفته است. اما آیا همه دریافت‌های ذهنی ما درست هستند؟ تحقیقات نشان می‌دهد که پدیده استریوتایپ تبعات بدی را برای مردم یک جامعه به دنبال دارد زیرا باعث می‌شود دریچه‌های فکری ما نسبت به مسایل و افراد اطرافمان با مرزهایی که «دیگران» به عنوان سازندگان فیلم‌ها و سریال‌ها و یا فراهم‌آورندگان خوراک‌های ذهنی جوامع تعیین می‌کنند، محدود شده و ما به عنوان اعضای جامعه، سایرین را با پیش‌داوری‌های بی‌مورد و بعضاً اشتباه بشناسیم و بسنجیم.

 

مشت نمونه خروار

هرچند استریوتایپ ساده‌ترین و مختصرترین نوع توصیف و انتقال فرهنگی به شمار می‌آید اما متأسفانه وسیله‌ای است بسیار مناسب برای توجیه تعصبات نژادی و غیرنژادی و قضاوت بر اساس عبارت مشهور «مشت نمونه خروار است». در این زمینه باید متذکر شد که فیلم‌های قدیمی‌ خطرناک‌تر هستند زیرا  احساسات نوستالژیک را در ما زنده می‌کنند و ما علاقه‌مندیم که آنها را با فرزندان خود به اشتراک بگذاریم؛ غافل از اینکه همین فیلم‌ها احساسات و نظرهای گوناگون را در ذهن کودکان ما شکل می‌دهند.

در نخستین دهه‌های پس از تصویب آیین‌نامه‌های حقوق شهروندی در آمریکا، اقلیت‌های نژادی مخصوصاً سیاه‌پوست‌ها شدیداً علاقه‌مند بودند که در رسانه‌های جمعی دیده شوند. حال آنکه در قرن 19 هیچ بازیگر سیاه‌پوستی حق ایفای نقش در سینما و تئاتر را نداشته است. به همین دلیل سازندگان این آثار از پدیده «بلک فیس» یا چیزی شبیه سیاه‌نمایی خودمان استفاده می‌کردند؛ به این صورت که یک بازیگر سفیدپوست را مانند یک سیاه‌پوست گریم کرده و به صحنه می‌فرستادند.اما نقش سیاه‌پوست‌ها در آثار نمایشی از زمانی مورد بحث قرار گرفت که در سال 1939 هتی مک‌دنیل نقش یک خدمتکار خانه به نام «ممی» را در «بر باد رفته» ایفا کرد؛ فیلمی که در ذات خود نژادپرستانه و ضد سیاه‌پوستان بود. در این دوران حتی نقش سیاه‌پوست‌هایی که در تبلیغات‌ بازرگانی تلویزیونی شرکت می‌کردند هم به پیشخدمت و یا کارگر سرخانه محدود می‌شد.

 

جایزه‌های سینمایی مخصوص سفیدهاست

تا ابتدای قرن 21 کمپانی‌های فیلمسازی همچنان از سرمایه‌گذاری در فیلم‌هایی با محوریت زندگی سیاه‌پوستان خودداری می‌کردند زیرا بر اساس آمار انجمن تولیدکنندگان فیلم‌های سینمایی و تلویزیونی، از هر 10 فیلمی ‌که درباره چنین موضوعاتی ساخته می‌شد، تنها 2 فیلم برای عواملش سود قابل محاسبه‌ای به همراه داشت. از سال 2011 که اکران مهم‌ترین فیلم سیاه‌پوستی با نام «پیشخدمت» با استقبال گسترده عموم مواجه شد و 2 سال پس از آن نیز جایزه اسکار بهترین فیلم به «دوازده سال بردگی» اهدا شد، این روند کمی ‌دستخوش تغییر شد و کمپانی‌های تولید فیلم به ساخت فیلم‌هایی با مضمون سیاه‌پوستان روی آوردند. اما آشکار است که این استقبال تنها به دلیل منافع مادی و مالی بوده است و نه به علت تجدید نظر در بینش تاریخی نسبت به رنگین‌پوست‌ها.

منتقدین سینمایی در این زمینه ابزار تأسف می‌کنند که سیاه‌پوست‌ها در میان برندگان جشنواره‌های بزرگ و بین‌المللی سینمایی همانند اسکار جایگاهی ندارند. بردن جایزه اسکار توسط اکتاویا اسپنسر به عنوان بهترین بازیگر نقش مکمل زن در «پیشخدمت» از معدود اتفاقات سینمای‌ هالیوود بوده است، زیرا اکثریت قریب به اتفاق داوران این جشنواره‌ها را «پیرمردهای متعصب سفیدپوست» تشکیل می‌دهند!

 

سیاه‌ها منفی هستند

می‌توان گفت که در کل نقش‌های نمایشی، سیاه‌پوست‌ها به چند دسته محدود تقسیم می‌شوند: نقش منفی در مقابل یک سفیدپوست ایفاگر نقش مثبت، یک فرد ابله، یک ورزشکار قلچماق و زورگو، مردهایی با خصوصیات جنسی بیمارگونه و آزاردهنده، پدرانی که خانواده خود را رها می‌کنند، گروه‌های قاچاق مواد مخدر، آدمکش‌ها و... . این امر بدین دلیل است که حتی فیلم‌هایی که با محوریت زندگی سیاه‌پوست‌ها ساخته می‌شود، از دریچه نگاه یک سفیدپوست ساخته و پرداخته شده و پایه آن بر جهان‌بینی سفیدپوستی بنا شده است.

حتی در واقعیت زندگی جوامع اروپایی و در داستان‌هایی که افراد ثروتمند برای کودکان خود تعریف می‌کنند، سیاه‌پوست‌ها در نقش مردمانی بیچاره و ژنده‌پوش ظاهر می‌شوند که معلوم نیست متعلق به کدام سرزمین هستند و از کجا آمده‌اند. در حقیقت آنها نقشی همانند «زامبی» دارند؛ افرادی بی‌خانمان و مزاحم و بی‌هدف که در جهان، اضافی هستند.جمیل پادن در «دیکودد ساینس» می‌نویسد: در سال 2001 دنزل واشنگتن سیاه‌پوست برای ایفای نقش یک پلیس جایزه اسکار را از آن خود کرد که تا اینجای ماجرا خیلی هم نکته مثبتی است. اما مسأله اینجاست که این جایزه برای ایفای نقش یک پلیس فاسد به واشنگتن اهدا شده است!. ظاهراً در جشنواره‌های سینمایی غرب تنها به سیاه‌پوستانی جایزه داده می‌شود که نقش‌های منفی را به بهترین شکل ایفا نمایند!

مطالعات نشان می‌دهند که طی 40 سال گذشته 52 درصد از نقش‌های پلیسی که توسط سیاه‌پوستان ایفا شده است، یا منفی بوده‌اند یا کمدی! حال آنکه این رقم برای پلیس‌های سفیدپوست بین 3 تا 17 درصد است. دکتر فرنکلین ویلسون می‌نویسد: نمایش چنین فیلم‌هایی باعث می‌شود مخاطبین باور کنند که در زندگی واقعی، یک سیاه‌پوست برای ایفای نقشی جدی مانند پلیس مناسب نیست و حتی برای پلیس‌های سیاه‌پوستی که می‌بینند، ارزشی قایل نمی‌شوند.

 این بدان معنی است که به دلیل نمایش سیاه‌پوست‌ها در موقعیت‌های شغلی سخیف و سطح پایین در رسانه‌های تصویری، توقعات اجتماع نیز بدین گونه تنظیم می‌شود که سیاه‌پوست‌ها صرفاً برای این نوع مشاغل مناسب هستند.

این تصاویر تک‌بعدی از فهم عمیق مخاطب نسبت به واقعیت‌های زندگی رنگین‌پوستان جلوگیری می‌کند، به تعصبات آنان دامن می‌زند و باعث آزار سیاه‌پوست‌ها در جوامع کوچک‌تری مانند مدارس و دانشگاه‌ها می‌شود. نتیجه آنکه، آنها از جامعه طرد می‌شوند و مسیر زندگیشان به سمت بیکاری، فقر و نهایتاً ارتکاب جرایم و خلاف کشیده می‏شود. اما تنها مخاطبین تحصیل‌کرده فیلم‌ها هستند که متوجه این تبعیض نژادیِ زیرپوستی می‌گردند.

 

دوری از حقایق

نلسون جرج در «نیویورک تایمز» می‌نویسد: سیاه‌پوست‌ها در سینما یا زیادی خوبند یا زیادی بد و یا اصلاً نامریی هستند! این بدان معنی است که عموماً در سینمای ‌هالیوود هیچ نقشی که قابل الگوگیری باشد به آنها داده نمی‌شود زیرا نقش‌هایی که بیش از اندازه خوب‌اند و بیشتر جنبه آرمانی و غیرواقعی دارند و تکلیف نقش‌های منفی و نامریی هم که مشخص است. با نگاهی به فیلم‌های سیاه‌پوستی سال‌های اخیر مانند «جانگوی آزاد‌شده» و «لینکلن» که نامزدی اسکار را در کارنامه خود دارند، باید از خود پرسید که آیا داستان این فیلم‌ها حقایق زندگی سیاه‌پوست‌ها را بیان می‌کنند؟ یا باز هم سیاه‌پوست‌ها به عنوان وسیله‌ای برای القای مضامین سفیدپوستی مورد استفاده قرار گرفته‌اند؟ به نظر می‌آید تنها چاره این مشکل، سپردن ریش و قیچی به دست خود سیاه‌پوست‌ها باشد و باید نشست و تماشا کرد که اگر قرار باشد آنها خود دست به تولید محتوای فیلم‌های سینمایی و سریال‌های تلویزیونی بزنند، چه می‌سازند؟

 

 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.