* داستان اول
دخترک از زمانی که خاطرش میآید از چیزی که به آن زندگی خانوادگی میگویند در ذهن نداشت، او از دوران کودکی تنها چیزی که بخاطر میآورد دعواهای مکرر پدر و مادرش بود.
تا اینکه بالاخره این دعواها پایان یافت و هر کدام راه خود را در پیش گرفتند، اما این رویه باعث شد همان اندک شکل خانواده هم به هم بریزد.
پدر معتاد بود و سایر اعضای خانواده هم دچار نوعی دیگر از این بیماری مهلک، یکی تریاک میکشید، یکی شیشه و دختری که در این میان باید خود را از تمام بلاها مصون میداشت.
او را به اولین خواستگاری که فقط و فقط باید مطابق میل آنها میبود شوهر دادند تا از دست غرغرهایش، از دست شکوهها و گلایههایش از وضع نابسامان خانواده راحت شوند و او را به خانه بخت فرستادند، خانهای که در آن هیچ بخت خوشی منتظرش نبود و باید مشکلاتی مشابه آنچه در خانواده داشت در خانه خود هم تحمل کند، دیگر تحمل و توان نداشت، مگر یک دختر چقدر میتواند در مقابل مشکلات ادامه دهد، پس با جریان زندگی همراه شد تا درد کمتری تحمل کند.
لب بر افیون گذاشت و تا چشم بر هم زد مانند سایرین او هم یک معتاد حرفهای شده بود، دیگر برایش نه خانواده مهم بود و نه زندگی و نه هیچ چیز دیگر.
تنها چیزی که از نظر او اهمیت داشت رسیدن به وقت مواد مخدر بود تا خمار نماند و بس. اما این رویه نیازمند پول بود، تا مدتی میتوانست پول موادش را بر خانواده تحمیل کند، اما وقتی خود آنها هم لنگ پول بودند چه؟
راهی خیابان شده بود و در پاساژ شلوغ میچرخید زنانی را میدید که دستههای پول را از کیفشان خارج کرده و صرف خرید لوازمی میکنند که برای او رویا بود. پس به آنها نزدیک میشد و موبایل آنها رابرای خود برمیداشت.
چند باری این کار را کرده بود، فروش موبایل میتوانست خرج چند روز موادش را تأمین کند، پس باز هم راهی خیابانهای شلوغ شهر میشد، جایی که زنها بی توجه موبایلشان را در جایی میگذارند که برای او آسانترین راه دسترسی بود.
* داستان دوم
زن جوان احساس کرد مدتی است صدای دینگ دینگ گوشیاش نمیآید، دستش را در کیفش فرو برد، مثل همیشه گوشی به دستش نخورد، دستش را در کیفش جابه جا کرد اما باز هم چیزی شبیه گوشی به دستش نخورد، یک آن ترس تمام وجودش را گرفت. بی درنگ توقف کرد و کیفش را از سرشانه برداشت و باز کرد، نه گوشیاش نبود، متوجه شده بود که در شلوغی بازار زنی خیلی به او فشار میآورد که حرکت کند، اما اصلاً گمان نمیکرد که آن زن یک دزد موبایل باشد، او در موبایل علاوه بر شماره تماس بسیاری از دوستان و فامیل کلی تصویر خصوصی داشت. تصاویری که نباید به دست کسی بیفتد.
پس خیلی سریع راهی کلانتری شد، او تنها نبود، دو زن دیگر هم قبل از او رسیده بودند و هم گزارش سرقت موبایلشان را میدادند و جالب که همه از نزدیک شدن یک زن به آنها در شلوغی و مظنون بودن به وی حرف میزدند.
مأموران خیلی زود دریافتند که تمام این سرقتها باید کار یک زن باشد، زنی که احتمالاً اکنون در فکر فروش و تبدیل آنها به پول است.
مأموران زبده کلانتری برنامه خود را ریختند و عملیات خود را برای دستگیری سارق موبایلها در قالب گشتهای نامحسوس و کنترل مراکز عرضه موبایل به اجرا گذاشتند، این عملیات ضربتی خیلی زود جوان داد و زن جوانی که هشت دستگاه گوشی موبایل برای فروش عرضه کرده بود دستگیر شد.
* داستان سوم
زن جوان اصلاً نمیپذیرفت که سارق است، میگفت گوشیها مال خودش بوده و برای فروش آورده است. میگفت جعبههایش گم شده، میگفت اصلاً همین طوری خریده، اصلاً زیر بار نمیرفت و اندک اندک داشت خود را از مأموران پلیس طلبکار هم میکرد.
او را در راهروی کلانتری به صندلی دستبند زده بودند تا افسر پرونده از راه برسد و او را مورد بازجویی علمی و فنی قرار دهد. از آن سو، زنی که چند روز قبل کلاهش را برداشته بودند و به او چکهای مسافرتی باطله را قالب کرده بودند، امروز موعد اجاره مغازهاش رسیده بود، او راهی کلانتری شد تا ببیند که بالاخره پروندهاش به کجا رسید، شنیده بود اگر پروندهای را پیگیری نکنی به جایی نمیرسد. فشار مالی زیادی به وی وارد شده بود و باید برای پیدا کردن آن دو زن کلاهبردار تلاش میکرد. همین که از پلهها بالا آمد وارد راهروی کلانتری شد چشمانش برقی زد، یکی از زنهایی که به او چک پول قلابی داده بودند، در تور پلیس گیر افتاده بود.
دوان دوان به اتاق افسر نگهبان رفت و با صدای بلند فریاد زد: خودش است، خودش است این زن یکی از همان کلاهبرداران است.
زن جوان خودش را روی صندلی جابه جا کرد، دیگر فایدهای نداشت رویه انکار را درپیش بگیرد، حالا دیگر کلاهبرداری و چک پولهای باطلهای که خرج کرده بود گریبانش را گرفت، پس لب به اعتراف گشود.
در همین راستا فرمانده انتظامی مشهد به خبرنگار ما گفت: در پی گزارش چند فقره گوشی قاپی در مشهد در مراکز تجاری و مکانهای شلوغ و پرتردد مشهد تحقیقات پلیسی آغاز شد. سرهنگ محمد بوستانی افزود: تیمهای دایره آگاهی کلانتری مصلی در این عملیات ضربتی با انجام گشت زنیهای نامحسوس زن جوانی که حرکات و رفتار مشکوکی داشت را به عنوان مظنون تحت نظر قرار دادند. وی گفت: پلیس این زن جوان را در حالی که هشت دستگاه گوشی تلفن همراه مسروقه را برای فروش با خود داشت دستگیر کرد. در بازرسی از کیف دستی این زن یک دستگاه تبلت، 5 قطعه از تجهیزات گوشیهای هوشمند، یک ساعت مچی زنانه و یک قبضه چاقوی ضامن دار نیز کشف شد. فرمانده انتظامی مشهد خاطرنشان کرد: در حالی که متهم برای انجام تحقیقات به کلانتری انتقال یافته بود یکی از شهروندان در پیگیری شکایت خود مبنی بر کلاهبرداری از او با چند قطعه تراول چک باطله به ارزش پانصد هزار تومان، هنگامی که با متهم رودر رو شد او را مورد شناسایی قرار داد و اظهار داشت: این زن به همراه فرد دیگری به فروشگاه لوازم آرایشی او مراجعه و با خرید 400 هزارتومان لوازم آرایشی و بهداشتی، تراول چکهای باطله را به او تحویل داده و حتی مبلغ 100 هزار تومان نیز الباقی مبلغ مورد نظر را از او نقدی دریافت کردهاند. سرهنگ محمد بوستانی خاطرنشان کرد: زن 25 ساله که راهی جز بیان حقیقت نمیدید با معرفی همدست فراری خود گفت: خانواده آشفته و به هم پاشیدهای دارد و به همین خاطر و اختلافات خانوادگی به مواد مخدر معتاد شده و برای تأمین هزینه های مواد افیونی دست به سرقت میزده است. تحقیق از متهم برای کشف سرقتهای انجام شده توسط او ادامه دارد. وی به شهروندانی که به مراکز خرید و تجاری مراجعه میکنند هشدار داد مراقبت بیشتری از وسایل همراه خود داشته باشند.
نظر شما