تحولات لبنان و فلسطین

وقتی آوازخوان وسائل موسیقی خود را آورد و در کنار امام جواد (ع) نشست، امام (ع) به او فرمود: ای صاحب ریش بلند خجالت بکش و تقوا داشته باش، در همان وقت وحشت سر تا پای او را فراگرفت، به خود لرزید و در همانجا دستش خشک شد و قادر به حرکت آن نبود.

معجزه‎‎ای که موجب خشک شدن دست یک آوازخوان شد

به گزارش قدس آنلاین به نقل از تسنیم ، در دوران ائمه (ع) بسیاری از مردم برای کسب منصبها یا تحکیم جایگاه به ظاهر والایشان دست به هر کاری می‎زدند، ابلیس آنقدر دنیا و متعلقاتش را در چشمان آن جاهلان، زیبا و جاودان نشان داده بود که دیگر آنان نور امام‎شان را متوجه نمی‎شدند و همین مسئله موجب شد تا به سرکردگی ابلیس به دشمنی با ائمه (ع) بپردازند که در دوران امام رضا و امام جواد (علیهما‎السلام) مأمون از هر بهانه و فرصتی برای پایین آوردن مقام و منزلت اهل‎بیت (علیهم‎السلام) استفاده می‎کردند، اما جاهل از اینکه خدا حب تمام ائمه (ع) در عالم جریان داده که با هیچ کاری ذره‎ای از آن کم نمی‎شود، آنان نمی‎دانستند که این امام عالم است که ماجرا را ولایت می کند و خودشان بازنده اول و آخر هستند.

در ادامه معجزه‎ای از امام جواد (ع) در برابر شیطنتهای دشمنان بیان شده است:

محمد بن ریان می‌‌گوید: مأمون عباسی با حیله‎های مختلف در صدد پایین آوردن مقام و منزلت امام جواد (ع) بود، امام به نتیجه دست نیافت. وقتی مأمون خواست دخترش را به عقد امام جواد (ع) در بیاورد، 200 زن زیبا آماده کرد و به آنان جامهای جواهرنشان، بلورین و طلایی داد و گفت: هرگاه امام جواد (ع) خواست وارد مجلس شود و نزد بزرگان بنشیند، به سوی او رفته، در مقابلش رقصیده و پایکوبی و خودنمایی کنید.

وقتی امام جواد (ع) وارد مجلس شدند و نزد بزرگان نشستند، آن 200 زن که نمیه عریان نیز بودند و در دستهایشان جامهای جواهرنشان، بلورین و طلایی پر از شراب داشتند، همانطور که مأمون به آنان گفته بود در مقابل امام جواد (ع) پایکوبی کردند، اما امام جواد (ع) به هبچ وجه به آنان نگاه نکرد و در آن زمان نقشۀ مأمون نقش بر آب شد.

در آن مجلس مردی آوازخوان به نام «مخارق» بود و غنا و آواز می‌‎خواند که ریش بسیار بلندی هم داشت و صاحب لحن و صوتی زیبا بود، وی نزد مأمون رفت و گفت: ای امیر! اگر می‌خواهی امام جواد (ع) را به دنیا متوجه کنی، من قادرم چنین کاری کنم، مأمون به او گفت: اگر توانستی چنین کاری کنی، به تو پاداش نفیسی خواهم داد که سالیان درازی محتاج کسی نباشی. آوازخوان وسائل طرب و موسیقی و ... خورد را آورد و در کنار امام جواد (ع) نشست و مشغول خواندن و تار و پود زدن شد.
.
در آن وقت امام جواد (ع) به او فرمودند: ای صاحب ریش بلند خجالت بکش و تقوا داشته باش، در همان وقت وحشت سر تا پای آن آوازخوان را فراگرفت، به خود لرزید و در همانجا دست او خشک شد و قادر به حرکت آن نبود و آنقدر آنگونه ماند تا به درک واصل شد.

روزی قبل از اینکه آن آوازخوان از دنیا برود، مأمون او را نزد خویش خواست، مأمون به او گفت: چرا چنین و چنان شدی؟ او گفت: وقتی امام جواد (ع) به من نگاه کرد و حرف زد، از هیبت، بزرگی و منزلتشان وحشت سر تا پایم را فراگرفت و از شدت ترس و وحشت دستم خشک شد.

(کتاب مدینةالمعاجز، ج4، ص399)

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.