تحولات لبنان و فلسطین

۴ مهر ۱۳۹۵ - ۰۷:۴۹
کد خبر: 459313

گزارش از شخص

سلطان سرخ

«علی پروین» ،3 مهر ماه 1325 در تهران به دنیا آمد

قدس آنلاین / مجید تربت زاده : «سلطان» بودنش به مُهر، امضا ،سفارش و حکم و ابلاغ نیست. طرفداران سالهای سال است که میلیونها امضا گذاشته اند پای شُهرت و محبوبیتش. وقتی که از 12 سالگی قید همه چیز را زده باشی و شده باشی عشقِ توپ و زمین های خاکی ،برای عشقت عرق ریخته باشی ، زمین و زخم خورده باشی ، تپه های داوودیه را یک نفس دویده باشی ، گل زده باشی و افتخار آفریده باشی ، حقت است که بی حکم و ابلاغ ، سلطان دلهای اهالی فوتبال بشوی. وقتی سالهای سال بازوبند رهبری بازیکنان را بسته باشی و نگاه صدهزار تماشاگر و 10 نفر هم تیمی به ساق پاهای تو باشد و معجزه هایی که گاه از آنها سر می زند ، حق داری اگر ادعا کنی هرگز در فوتبال دست و پایت نلرزیده است مگر روز که دروازه منچستر را باز کردی و متوجه شدی از شوق دستهایت دارد می لرزد. البته روز های پس از مقدماتی جام جهانی آمریکا ، باخت ایران و خانه نشینی ات را بی خیال می شویم. روزهایی که فکر می کنم بیرحمی فوتبال بدجوری دلت را لرزانده باشد.

سلطان سرخ

کوچه «غریبون»

سوم مهر 70 سال پیش در محله بازار تهران به دنیا آمد. توی کوچه «غریبان» و میان اهالی ، نخستین بار نانوای محله بود که نوزاد سه ماهه تپل مپلی را که از زیر چادر مادرش بیرون آمده بود دید . با چشم هایی که نمی شد گفت آبی است یا سبز. نانوا گفت: الله اکبر! این بچه خیلی خوشگله! آبجی اینو نیارش بیرون چشمش میزنن به قرآن.

مادر اما انگار خاطرش جمع بود. «علیِ» اولش را چند سال پیش از دست داده بود و این «علی» را با راز و نیاز پس از یک دختر خدا انگار دوباره به او داده و خودش هم نگهدارش بود. توی کوچه غریبان ،«علی» تنها به خاطر زیبایی و چشمهایش معروف بود و اینکه پسر بچه پر شر و شور و ناقلایی است که همدمش توپ پلاستیکی است و گاهی شبها هم آن را با خودش به رختخواب می برد. چند سال بعد به محله «دولاب» رفتند که فوتبالیست ها به خاطر زمین های خاکی فوتبالش آنجا را خوب می شناختند. آن وقت بود که «علی» فرصت و میدان پیدا کرد برای اینکه بیشتر دنبال توپ و آروزهایش بدود. بچه زبر و زرنگی بود اما علاقه به توپ و زمین های خاکی و تیم محله شان«عارف» سبب شد قید درس و مشق را بزند برای اینکه بشود «علی زاغی» !

عارف ...کیان...پرسپولیس و تیم ملی

12 ساله بود که با تیم «عارف» فوتبال جدی را شروع کرد و بعدها با آن تا قهرمانی محلات تهران هم رفت و شد «علی زاغی» و شهرتش در خیابان 17 شهریور، محلات شیوا ، غیاثی و ...پیچید. تیم «البرز» آن سالها در دسته دوم بازی می کرد و «علی» پس از پیوستن به آن با بازی های خوبی که از خودش به نمایش گذاشت به تیم دسته اولی «کیان» دعوت شد تا زیر نظر«منصور امیر آصفی» و همبازی بازیکنانی مانند «پرویز قلیچ خانی» شود. حالا «علی زاغی» را با چشمهای سبز، دریبل های تند و تیزش و گلهایی که می زد همه تهران می شناختند. مدتی را برای باشگاه «پیکان» و تیم ملی جوانان بازی کرد و دست آخر در 15 شهریور سال 1349 ابتدا برای تیم ملی  نخستین بازی اش را کرد و 12 روز بعد هم برای نخستین بار پیراهن پرسپولیس را پوشید.

مامان نصرت

«سلطان» با همه اقتدار و مهارتی که در زمین و یا روی نیمکت مربیگری داشت اما بشدت «مامانی» بود و هست. در زندگی فوتبالی و غیر فوتبالی مرد 70 ساله فوتبال ایران هنوز که هنوز است «مامان نصرت» یک فصل مهم به شمار می رود. میان هشت فرزند دیگرش «علی...علی» هیچوقت از دهانش نمی افتاد. چه آن روزهایی که «علی» با شرارتهایش هر روز حادثه درست می کرد ، از مامان نصرت کتک می خورد و چه روزهایی که در زمین مسابقه افتخار می آفرید. علی آنقدر مامانی بود که حتی وقتی «کریستال پالاس» با پیشنهاد خوبی خواست او را به خدمت بگیرد تنها به خاطر اینکه «مامان نصرت» گفت: «نه...نرو...اونجا دیوونه میشی اگه بری» قید لژیونر شدن را زد. شاید «علی» در انگلستان» بدون دیزی های »مامان نصرت» و نان سنگگ های محله شان هرگز«سلطان» نمی شد.

لنگه«پروین» دیگه نمیاد

همین حالا هم پایش بیفتد اهل کُری خواندن است. یک سال پیش به خبرنگاری گفته بود: « ببین لنگه علی پروین دیگه نمی یاد. مادر نمی زاد برای فوتبال ایران... علی پروین 12 سالش بود تو عارف بازی می کرد ، 1 به 7 . تنهایی همه رو می بردم. نه حالا فکر کنی 7 تاشون رونالدو و مسی بودن ولی 7 نفر بودن . هرکی می اومد جلوی ما ، تک به 7 هم می بردمشون!».

حالا نه اینکه همه کُری خواندهای «سلطان» برای فوتبال باشد گاهی هم از دست به خیر بودنش برای فوتبالیستها می گوید و کارهای که به قول خودش هیچکس برای آنها نکرده. البته چون دوست ندارد زیاد روی ماجرا را باز کند ما هم تنها به افتخارات ورزشی اش بسنده می کنیم تا بدانید بی دلیل«سلطان» صدایش نمی زنند:2

سلطانی که شاید واقعاً در آینده هم لنگه اش پیدا نشود.چون میان همه آنهایی که سعی کردند «علی پروین» باشند حتی پسرش محمد هم نتوانست سر سوزنی به او شبیه باشد.

 قهرمانی با باشگاه پیکان ، 15 قهرمانی با پرسپولیس( یک مورد قهرمانی در آسیا) و 6 قهرمانی با تیم ملی در سطح آسیا ، کاپیتانی و مربیگری در تیم های باشگاهی و ملی و گلزنی هایی که فرصت شمردنش را اینجا نداریم...

هیأت های مذهبی

این تنها نوع حرف زدنش نیست که سلطان آن را از سالها پیش حفظ کرده است بلکه منش ، مرام و نحوه رفتارش با شاگردان و اطرافیانش هنوز هم مثل دیروز است. فریاد ها و  البته توبیخ های مخصوص به خودش در رختکن و نگاه نافذی که گاه پشت جوانترها را می لرزاند هنوز از خاطره فوتبالدوستان سابق پاک نشده است.«سلطان» حتی حالا که در فوتبال ایران شغل و پُست رسمی و غیر رسمی ندارد همه فوتبالیست و مربیان بنام کشور را شاگرد خودش می داند حتی اگر« امیرقلعه نویی» استقلالی باشد! این همه ماجرای خُلق و خوی «پروین» نیست. تهرانی های اصیل او را به جز فوتبال، نمایشگاه اتومبیل ، خرید و فروش فرش و... با هیأت های مذهبی هم می شناسند. البته شما به طور رسمی هیأتی را پیدا نمی کنید که به نام او ثبت شده باشد اما بانی یک هیأت در خیابان پاسدران است ، یک حسینیه در لواسان دارد که ماه رمضان آنجا افطاری می دهد و هیأت محبان المهدی(عج) طرشت که دیگر انگار مال خودش است هرچند بانی آن دیکی از رفقای قدیم و ششدانگش است. به اینها اضافه کنید افراد بی سر و پناه یا معلولهای ذهنی را که اغلب اطراف «پروین» دیده می شوند و سلطان می گوید به سفارش «مامان نصرت» باید مراقب اینها باشم و جمع و جورشان کنم.

عشق سلطان

امروز کنار گود است اما این دلیل نمی شود گاهی آرزوی روزهای جوانی اش را نکند. جوان های امروز مستطیل سبز گاهی با کم کاری، بی تعصبی و ندویدن هایشان حوصله «سلطان» را سر می برند و آن وقت است که «علی زاغی» بیشتر از پیش یقین می کند که «دیگر لنگه علی پروین نخواهد آمد». اینجور مواقع است که خاطرات سالهای دور دو باره جلوی چشمهایش زنده می شود و سلطان با شیرینی آن سالها عشق و حال می کند. البته «پرسپولیس» که می آید وسط دیگر تلخ و شیرینش هم مهم نیست و «پروین» به قول خودش همیشه با اسم «پرسیولیس» عشق می کند! 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.