در گفتوگو دکتر محمد خسروشاهی، رئیس بخش تحقیقات بیابان موسسه تحقیقات جنگلها و مراتع کشور به ابعاد گوناگون این پدیده ویرانگر پرداختیم که در این فرصت کوتاه، بخشی از آن را از نظر میگذرانید:
چند سالی است که مسایل و مشکلات حوزه منابع طبیعی و محیط زیست ملموستر شده و صحبت از بحران میشود. بحران آب، بحران ریزگرد، بیابانی شدن ایران، خشک شدن تالاب ها و دریاچه ها و سایر مسایل مشابه. وجه اشتراک این بحرانها در چیست؟
همه این موارد، مربوط به پدیده بیابانزایی میشود و بهعبارتی از شاخصها و معیارهای بیابانزایی محسوب میشوند چرا که بیابانزایی یعنی تخریب سرزمین. در گذشته بیابانزایی بعنوان تخریب خاک محسوب می شد ولی بعدها یعنی در اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل ۱۹۷۰ که در آفریقا موضوع بیابانزایی به عنوان یک معضل جهانی تایید شد از آن بعنوان تخریب سرزمین یاد شد. تخریب سرزمین مفهوم وسیعتری دارد و شامل خاک، آب، پوشش گیاهی، هوا و بهعبارتی خاک و آنچه روی خاک و زیر خاک وجود دارد، میشود. در حقیقت بیابانزایی یعنی عقوبت فشار بیش از حد بر زمین. یعنی نیستی جوامع گیاهی و جانوری، تخریب منابع آب و خاک، برهمخوردن تعادل بومسازگانها و زوال تنوع زیستی. به همه این موارد باید تبعات ناگریز و فاجعهآمیز آن در قلمرو اقتصاد، جامعه و فرهنگ را نیز اضافه کرد. حتی میتوان گفت بیابانزایی به برخی از مفاهیم امنیتی از جمله امنیت سلامت، امنیت معیشت، امنیت ملی، امنیت اجتماعی و حتی امنیت بینالمللی گره خورده است. موضوع بیابانزایی بار دیگر در کنفرانس سران ریو در سال ۱۹۹۲ مطرح گردید و پس از تلاشهای مستمر در سال ۱۹۹۴ معاهده مقابله با بیابانزایی ملل متحد تدوین شد و در ۱۵ اکتبر ۱۹۹۴ این معاهده به امضا رسید که ایران سومین کشور امضا کننده آن بود. از نظر کنوانسیون، بیابانزایی به معنی تخریب سرزمین در مناطق خشک، نیمهخشک و خشک نیمه مرطوب ناشی از عوامل مختلف از جمله تغییرات آب و هوایی و فعالیتهای انسانی است. در بین ۳۷ چالش مهم جهانی، بیابانزایی بهعنوان سومین چالش بعد ار تغییر اقلیم و آب شناخته شده است.
آیا دلیل اصلی از بین رفتن باروری خاکها و بیابانزایی در جهان و بویژه ایران، چرای بیرویه دام هاست؟
همانطور که در تعریف بیابانزایی اشاره کردم، بیابانزایی تحت تاثیر دو عامل مهم اتفاق میافتد. یک عامل تغییرات اقلیمی و عامل دیگر و مهمتر عامل انسانی است. وقتی که صحبت از عامل انسانی میشود فقط تخریب مراتع نیست، بلکه عوامل منفی زیادی است که میتواند منجر به پدیده بیابانزایی و یا تشدید این پدیده بشود. یکی از این عوامل تخریب مراتع است. تخریب مراتع میتواند بهوسیله چرای بیش از حد و بیش از ظرفیت دام و همانطور که گفتید و هم بهوسیله تبدیل مراتع به زراعت و بویژه زراعت دیم اتفاق افتد. پس تخریب مراتع یعنی از بین رفتن پوشش گیاهی. پوشش گیاهی در مناطق مرطوبتر و کوهستانی عاملی برای نفوذ آب به خاک و جلوگیری از سیلاب و فرسایش آبی است و در مناطق خشک و بیابانی عاملی برای شکستن شدت باد و جلوگیری از حرکت خاک و فرسایش بادی محسوب میشود. به این صورت نقش پوشش گیاهی در حفاظت آب و خاک نقش بیبدیلی است که متاسفانه در بسیاری از نقاط کشور مورد تخریب قرار گرفته است. بخش زیادی از تخریب پوشش گیاهی ناشی از وجود دام مازاد و چرای خارج از فصل است. آمار نشان میدهد که ظرفیت مراتع کشور گنجایش این تعداد دام را ندارد، زیرا هم اکنون تعداد دام بیش از ۲ برابر ظرفیت مراتع است. از طرفی حدود ۵۶ میلیون هکتار از مراتع کشور در رده مراتع فقیر قرار دارند. یعنی درصد پوشش این نواحی از ۵ تا ۲۵ درصد است. بهویژه آنکه این مراتع بیشتر در مناطق خشک قرار دارند و چرای دام در این نواحی یعنی خاک را به باد دادن و زمینه ظهور و بروز فرسایش بادی و گرد و خاک، که این موضوع نیز یکی از فرایندهای بیابانزایی است.
بارها شنیده شده است که حفر چاههای عمیق، مسبب بیابانزایی است. در حالیکه آبهای زیرزمینی در اعماق ۱۰۰ متری یا ۲۰۰ متری زمین است و بیابانزایی روی زمین اتفاق میافتد. نظر شما چیست؟
پیش از پاسخ به این پرسش لازم میدانم ابتدا به آماری از چاههای عمیق اشاره کنم که در سایت وزارت نیرو ارایه شده است. تعداد چاههای عمیق و نیمهعمیق در سال آبی ۹۴-۱۳۹۳ بیش از ۷۸۹۰۰۰ هزار حلقه بوده است که نصف آن ها در مناطق ممنوعه حفر شده اند. موضوع قابل تامل این است که مقدار تخلیه آب از چاههای آزاد یعنی چاههای مجاز که دارای پروانه هستند، حدود ۸ میلیارد متر مکعب است، در حالیکه میزان برداشت آب از چاههای ممنوعه یا فاقد پروانه ۴.۵ برابر بیشتر از چاههای آزاد است(تقریباً معادل ۳۷ میلیارد متر مکعب). این جای تعجب است که چرا چاههای غیر مجاز بیمحابا و بیرویه از آبهای زیرزمینی آب برداشت میکنند. مسلماً وقتی که کنترلی نباشد بدون توجه به امکانات سفره آب زیرزمینی و آبخوانها اقدام به حفر چاه عمیق میشود. به هر میزان که بخواهیم آب پمپاژ میشود. با پمپاژ بیرویه آب، علاوه بر آنکه سطح آب زیرزمینی پایین میرود، تعادل هیدرواستاتیک بین آب شور و آب شیرین بهم میخورد. آب شیرین که پمپاژ شد، آب شور زیرزمین به طرف سفره آب شیرین هجوم میآورد و در پمپاژهای بعدی به تدریج آب شور می شود. آب شور که بالا آمد در سطح زمین خاک را شور میکند. خاک که شور شد محصول کم می شود. کیفیت و کمیت محصول که پایین آمد زمین همجوار و جدید بهزیر کشت میرود و این روند ادامه مییابد تا وقتی که به خود میآییم و میبینیم که در روی زمین شورهزار و کویر درست کردهایم و در زیر زمین سطح سفره آب آنچنان افت کرده که حتی امکان کف شکنی چاه را هم از دست دادهایم. حتی گاهی اوقات آبی نمانده که پمپاژ شود. این مورد در برخی از نقاط استان البرز دیده میشود. از طرفی افزایش درجه شوری آب زیرزمینی آغازی جدی برای تخریب منابع اراضی و تشدید پدیده بیابانزایی به حساب میآید. متاسفانه اُفت شدید سطح سفرههای آب زیرزمینی و فرونشست بسیاری از دشتهای کشور هم به تدریج به یک بحران تبدیل می شود.
آیا میتوانیم بگوییم وضعیتی که دریاچه ارومیه امروز با آن مواجه شده بر اثر تغییر اقلیم بوده است؟
اگر چه بی ارتباط نیست، ولی بستن شریانهای حیاتی این دریاچه که بالغ بر سی سد و بند خاکی میشود و حفر بیش از ۸۰ هزار حلقه چاه عمیق و پمپاژ آب، کار این دریاچه را ساخته است. همانطور که در استان تهران، چاههای غیرمجاز و برداشت بیرویه از سفرههای آب زیرزمینی رتبه نخست را در بیابانزایی این استان داشته است که یکی از آثار آن فرونشست زمین در نواحی جنوبی تهران و اطراف ورامین است. پس میبینید که بخش مهمی از تشدید و تهدید پدیده بیابانزایی مستقیماً به مدیریت منابع آب سطحی و زیرزمینی بستگی دارد.
نظر شما