تحولات لبنان و فلسطین

دوست صمیمی و تصمیم ساز علی کریمی به بازگویی دوران بازیگری علی کریمی پرداخت و از دروغی پرده برداشت که برای حضور این بازیکن در بایرین مونیخ به او گفته بود. وی همچنین دلیل جلوگیری از حضور کریمی در تیم اتلتیکو مادرید را هم اعلام کرد.

به کریمی برای حضور در بایرن دروغ گفتیم/ نگذاشتم علی به اتلتیکو مادرید برود چون...

به گزارش قدس آنلاین، حرفهایش برگهای ارزشمندی از تاریخ را ورق می زند.برگ هایی که هر کدام حکایت های زیادی را در خودش نهفته دارد. نام ابوالفضل جلالی که می آید ناخود آگاه همه یاد علی کریمی می افتندو می گویند:«دوست،مدیر برنامه و ...علی کریمی را می گویید؟»اما خودش چنین چیزی را قبول ندارد:«هیچ چیز رسمی نبوده است.نه اینجنت بودم و نه برای علی کاری کرده ام.فقط عشق به فوتبال بوده و عشق.»

جلالی از خبرنگاران قدیمی است.از آن خاک خورده ها.همان هایی که روزنامه نگاری ایران در بخشی از تاریخ مدیون شان است.او کسی است که توانست با پسر سرد فوتبال ایران ارتباط عاطفی برقرار کند و حتی اگر خودش هم بگوید"نه"اما باید گفت که نقش زیادی در پیشرفت جادوگر فوتبال ایران داشته است.شاید اگرجلالی آن زمان مانع از رفتن او به اتلتیکو مادرید نمی شد حالا زمانه برایش طور دیگری رقم خورده بود و حالا جادوهایش در خاطره ها نقش نبسته بود. مشروح گفتگوی وی با خبر آنلاین در زیر می آید:

می خواهیم از نقش شما در این 35 سال گذشته بپرسیم و البته خاطراتی که از برخی از فوتبالیست ها از حشمت مهاجرانی و علی پروین و ناصر حجازی گرفته تا این اواخر علی کریمی و حتی رامین رضاییان را بشنویم. البته که هیچ گاه هم نقش رسمی نداشتید.
من هیچوقت رسمی نبودم. برای علی کریمی هم رسما نه ایجنت بودم و نه کاری کردم.

ولی نقش پدرانه ای داشتید.
این یک بحث معنوی است.

یک سری قول و قرار بین تان بود. هر چیزی را با شما هماهنگ می کرد.
بسیاری حق هم دارند. چون این جاهایی که می روم دیده ام که هیچ کسی سرش را نمی خاراند مگر اینکه کمیسیونش را بگیرد. و اگر کسی مفت و مجانی دنبال کاری برود همه را مشکوک می کند. ولی در گذشته ها که پول خیلی نقش نداشت یک سری عاشق فوتبال بودند که حتی وقتی همسرشان زایمان داشت، او را ول می کردند و به استادیوم می رفتند یا شاید سر تمرین تیم حاضر می شدند. این یک عشقی است که واقعا چیزی کمتر از اعتیاد ندارد. منتهی این اعتیاد بالا و پایین ندارد. یکی به سیگار معتاد است و دیگری به مواد دیگری مثل شیشه و هروئین.

گفتید سیگار یکی از سوال های سختمان را همین ابتدا بپرسیم.
بله. به آن هم می رسیم.

می دانید که چه چیزی را می خواهیم بپرسیم؟
بله. من یکی از معتادها و عاشقان فوتبالی بودیم این اعتیاد از تنمان بیرون نمی رفت. زمانی که کار هم می کردیم بیشتر به خاطر این بود که به این عشق برسیم و درون خودمان را که در تلاطم مسائل فوتبالی است تسکین دهیم.

حالا واقعا آن اولین سیگار بود؟
من با آقای حجازی برای جام میلز به  هندوستان رفته بودیم که گم شدیم! هیچ آدرس و کارتی هم از هتل نداشتیم. نمی دانستیم کجا باید برویم. من خودم تا به حال لب به سیگار نزدم. این هم ادعا نیست با یک آزمایش مشخص می شود. من به عنوان خبرنگار رفته بودم و یکی از نزدیکترین و صمیمی ترین دوستان حجازی بودم و حتی یک زمانی هم خانه ای بودیم. آن روز هم همینطور که برای خرید رفته بودیم گم شدیم و به جای اینکه به شرق بخواهیم برویم به سمت غرب رفتیم و بیشتر گم شدیم. یک ساعتی گفته بودند همه بازیکن ها بیایند و برای همین ساعت هم حجازی خیلی مضطرب بود و استرس داشت. ما هم گم شده بودیم و همینطور که می گشتیم یک موتوری پیدا شد و ما را سوار کرد. حجازی هم زبانش خیلی خوب بود و خوب صحبت می کرد. ما همینطور که می گشتیم از این هتل به آن هتل می رفتیم خیلی سردمان شده بود. یک شخصی آمد از این سیگارها که چند برگ را به هم می چسباندند به حجازی داد. حجازی هم از سرما این را کشید و بعد گفت گیج شدم و... از همانجا بالاخره ما به یک هتل دیگری رسیدیم، آن هتل به یک سازمان ورزشی زنگ زد و پرسید تیم تاج کجا هستند و خلاصه هتل را برای ما پیدا کرد. تا چند سال بعد هم من ندیده بودم حجازی سیگار بکشد. بعدا در بنگلادش تحت فشارهای روحی روانی طرف سیگار رفته. این که دیگر چیزی نیست که شخصی بخواهد شخص دیگری را به سیگار آلوده کند. من خودم با این بازیکن ها یا هنرمندان به خاطر سیگار یا هر اعتیاد دیگری و فقط به خاطر خودشان خیلی جنگیدم که به سراغ اینها نروند یا اگر رفتند برای ترک این اعتیاد کمک شان کردیم. حالا بعضی از دوستان خبرنگار می خواستند هیجانی به موضوع بدهند یا یک چیزی را به چیز دیگری بچسبانند که اصلا به هم نمی چسبد، با چسب های قلابی این را به من چسباندند که من حجازی را سیگاری کردم. در هر حال خدا رحمتش کند و روحش شاد، اصلا چنین چیزی نبود.

رابطه خوب شما با فوتبالیست ها آنجا شکل گرفت و شما از اولین خبرنگارهایی بودید که وارد بدنه اجرایی تشکیلات فوتبال هم شدید. با حشمت خان چطور آشنا شدید؟ ایشان آدم سختگیری است چطور توانستید در آن تیم نقش کلیدی پیدا کنید؟
اتفاقا خیلی هم آدم سخت گیری نیست. مهربان است و بیشتر کارها را با یک حالت مصلحت آمیزی رفع و رجوع می کند. ما در آن موقع به فدراسیون فوتبال خیلی نزدیک شده بودیم، کمیته تیم های ملی را در کنار کمیته های مختلفی که بود تشکیل دادم و برای اولین بار -شاید قبلا هم بوده من نمی دانستم- یک پرونده ای برای هر بازیکن از نوجوان تا بزرگسال تهیه کرده بودم. آن زمان هم مسابقات جوانان و بزرگسالان بین المللی داشتیم که از هر قاره ای یک تیم دعوت می کردیم، تیم هایی از برزیل، آرژانتین، انگلیس، سعودی و ... می آمدند و قهرمان بازی های جوانان داخل کشور، در این تورنمنت ها شرکت می کرد. بازیکن های بزرگ آن زمان مثل قاسم پور و حسن نظری و بشکار و خیلی از بازیکن های دیگر از این جریان مسابقات جوانان و نوجوانان انتخاب می شدند.

این برای سال 53 یا 54 است؟
52.

شما آن زمان به طور رسمی در کمیته تیم های ملی سمت داشتید؟
در کمیته تیم های ملی یک آقایی به نام صدقیانی بود که ایشان اسما سرپرست بود ولی همه کارها را ما و یک گروه جوان های دیگری که بودیم انجام می دادیم. اردوهای تیم ملی در همین دهکده المپیک برگزار می شد.

حشمت مهاجرانی آن زمان مربی تیم ملی جوانان بود.
بله. در ژاپن یک دوره ای با دتمار کرامر دیده بود. آن زمان هم من در فدراسیون بودم و هم در روزنامه دنیای ورزش و هم روزنامه رستاخیز که آقای لارودی و تفنگساز و دری سردبیرش بودند. خلاصه از صبح تا شب در زمینه فوتبال کار می کردیم.

آقای دری آن زمان کیهان نبودند؟
نه. این رستاخیز که درست شده بود اگر از خودم تعریف نباشد، آمده بودند خوب های کیهان ورزشی و دنیای ورزش و جاهای دیگر را جمع کرده بودند. مثل دکتراسدالهی و دکتر الهی که سرمقاله نویس هایش بودند و ما هم در حاشیه خبرهای مردم پسند می گذاشتیم. اینها در ابتدا برای ما می گفتند شما مثلا دو ستون جا دارید، اما شب که من می آمدم خبرهایی می آوردم که مثلا یک باره همه خبرهای یک صفحه کنار گذاشته می شد و خبرهای من کار می شد.

شنیدیم آن زمان حقوق شما خیلی بالا بوده. مثلا می گویند آقای لارودی 5 هزارتومان می گرفته، سرمربی پاس مهدی اسداللهی بوده 2 هزارتومان می گرفته.
کاملا درست است. در آن زمان واقعا خبرنگار یک ارج و قرب و شخصیت خیلی والایی در مملکت داشت. اولا که هیچ وقت خبرنگار با تیم به جایی نمی رفت. هر جا که تیم می خواست برود، خبرنگار با بلیط بیزینس کلاس، هتل رزرو شده از طرف موسسه اش می رفت. من آرژانتین که رفته بودم هم خبرنگار دنیای ورزش بودم و هم روزنامه رستاخیز و هم مجله جوانان و برای هر کدام از اینها هم باید یک انشای متفاوتی می داشتم. مثلا مجله جوانان یک مجله هنری اجتماعی بود و با روزنامه های دیگر بهم نمی خورد. البته این طور هم نبود که به هر کسی 5 هزار تومان بدهند. چند نفر بودند که تیم ملی مطبوعات بودند. روزنامه رستاخیز برای اینکه آن زمان می خواست تیراژ بیاورد این تیم قوی ورزشی را درست کرده بود که در شهر معروف بود که می گفتند روزنامه رستاخیز را از صفحات آخر باز می کنند. خیلی ها اصلا صفحات اول را نمی بینند. اگر شما دیده باشید واقعا صفحات ورزشی خیلی قوی ای داشت. از دکتر الهی که خودش تربیت کننده خبرنگارها بود. این روزنامه وقتی می خواست یک تیتر را بزند، پنج شش نفر جمع می شدند هر کس یک تیتر می داد و آقای دری از بین اینها جمله سازی می کرد و تیتر اصلی را درمی آورد. الان متاسفانه می بینم تیترهایی صفحه اول بزرگ زده شده که در گذشته ما اصلا این ها را قابل چاپ کردن نمی دانستیم. مثلا در تمرین یکی به دیگری گفته فلانی خوش گذشت! این شده تیتر صفحه اول. یا مثلا فلان چهره درباره یک چهره دیگر حرف زده. اینها آن زمان اصلا فاقد ارزش خبری بود. البته شما هم خیلی تقصیری ندارید. برخلاف گذشته دهها روزنامه فعال هر کدام 12 صفحه هست و باید سریع پر شود و ذائقه مردم هم تغییر کرده و همین ها را می خواهند.

خود شما هم آن دوره پاپاراتزی داشتید. مخصوصا در جوانان.
طرف یا خبر باید خیلی مهم بود تا کار می کردیم. ما تا سندی نداشتیم، خبری را چاپ نمی کردیم. بدترین چیز برای یک خبرنگار در گذشته این بود که خبرش تکذیب شود. الان خبر را می زنند بعد همان زمان تکذیب می شود، مهم هم نیست. احتمال دارد از صد تا خبر دو تا درست دربیاید ولی ریشه و اساس درست و حسابی ندارد. مثلا یک بار آقای حیدر اهری در یکی از تیم های اصفهان بازی می کرد، رضایت نامه اش را گرفته بود می خواست به تاج بیاید. یک قراردادی بسته بود بعد پشیمان شده بود، با حسابدار باشگاه دعوایش شده بود و قرارداد را از او گرفته بود و در دهانش گذاشته بود. حسابدار باشگاه تاج این را به من گفت. من هم تیتر زدم که دیشب بازیکنی قراردادش را خورد. این هم عصبانی و ناراحت رفت پیش آقای دری و گفت مگر من بزغاله ام که کاغذ بخورم! آقای دری هم ایشان را آرام کرد و من را صدا کرد. من هم گفتم حسابدار باشگاه تاج این خبر را به من داد. این هم گفت من که قرارداد را نخوردم من آن را تف کردم. ما هم تیتر زدیم توضیح بازیکن: قراردادم را نخوردم تف کردم. چون از اصل یک چیزی بود می شد این را نوشت. ما دروغ هم می نوشتیم خیلی زیاد،اما چیزی که به نفع ومصالح طرف بود. حشمت مهاجرانی اکثر اوقات مصاحبه نمی کرد،من خودم سوال وجواب را می نوشتم.

این رفاقت از کجا شکل گرفته بود؟
از جایی شکل می گیرد که شما به نفع و مصلحت یک بازیکن یا یک مربی یک چیزی می نویسی طرف به شما احساس علاقه می کند.

این یک مقدار از رسالت روزنامه نگاری دور است.
اگر مثلا شما روز گذشته در اردو دیده باشید که ....

مثلا فلان بازیکن با حالت غیر طبیعی سر تمرین آمده، اگر این را ننویسی اتفاق خوبی است یا بد؟
فرم داریم تا فرم. اگر شما یک خبری را که قحطی و گرفتاری و خبر منفی است بازتاب بدهی، یک واکنش هایی در پی دارد، این را زیر پتو بخوابانید هم یک واکنش دیگر دارد. به همین جهت هم در گذشته بازیکنی بوده که از اردو فرار کرده و رفته کار اشتباهی کرده ولی همانجا خبر را ننوشتیم و یا شاید بتوان اسمش را ماستمالی گذاشت، ماستمالی کردیم. البته طرف تنبیه شده. نه اینکه تنبیه نشده باشد، فقط خبرش درز نکرده.

قبل از بازی های آسیایی تهران آقای روشن را از تیم خط زدند ولی اوفارل او را برگرداند. برخورد شما با این ماجرا چه بود؟
زمانی که آقای اوفارل بود من دخالتی در تیم نداشتم. از زمانی که آقای مهاجرانی آمده بود من بودم. ولی همانطور که گفتم طرف تنبیه می شد ولی آبرویش نمی رفت. به همین جهت هم این قدر که الان بازیکن ها راحت هستند آن زمان نبودند. ما بازیکن را تحت کنترل داشتیم.

واکنش خود شما به اتفاقات اردوی ماردرپلاتا چه بود و اصلا چه شد که این خبر به تهران رسید؟
در آرژانتین؟ کدام خبر؟

ماجرای دو بازیکن جوانی که برگشتند.
کسی برنگشت. در گذشته وقتی بازی ها تمام می شد به بازیکن ها 48 ساعت مرخصی می دادند.گردش آزاد. کسی هم کنترل نمی کرد. می گفتند اینها آزادند بروند ولی ساعت فلان در اردو باشند. یک بار که قرار بود به طرف ایران حرکت کنند، دو سه تا از بازیکن ها دیر کرده بودند. همانجا هم تنبیه شدند.

در اردوی قبل از جام جهانی اتفاقاتی افتاد که دو بازیکن محروم شدند.
نه اینطور نبود یا من در جریانش نیستم

مهاجرانی درباره شما مواردی را می گوید که البته چون یک مقدار غلو می کند نمی دانیم چقدرش درست است.
البته من در مورد ایشان غلو نمی کنم.

او درباره شما خاطره ای تعریف می کند و می گوید سال 1980 مشاور فدراسیون عربستان بوده، آن زمان زاگالو و پریرا آمده بودند در فوتبال آسیا تیم بگیرند. منیجرشان به فدراسیون عربستان معرفی شان می کند، شما و آقای مهاجرانی هم می روید. آقای مهاجرانی می گوید پریرا چیزی نمی گوید شما می روید پای تخته و تکنیک های جدید فوتبال را توضیح دادید و جوری گفتید که رئیس فدراسیون عربستان گفته بیخیال پریرا، قرارداد ابوالفضل را ببندید.
البته من بگویم این ها یک تکه هایی هست که در مسیر کارها پیش می آید و بیشتر هم حالت شوخی دارد. ولی من در دوبی کمک آقای مهاجرانی بودم. یعنی دستیار مربی بودم. من و آقای گارنیک محرابیان. به ما گفتند شما برنامه خودتان را بدهید. من 120 صفحه نوشتم این را به عربی ترجمه کردیم و گفتیم این برنامه ماست. گفتیم بازی های جوانان و نوجوانان هم می خواهیم. در آن زمان برای اینکه می خواستیم نشان بدهیم مهاجرانی کی هست و چی هست، باید نشان می دادیم که برای رفتن به جام جهانی از چه موانعی گذشته. گفتیم تیم های جوانان و نوجوانان می خواهیم. حتی آقای مهاجرانی رفت از تیم والیبال یک بازیکن گرفت. من مربی تیم ب جوانان و آقای گارنیک هم مربی الف جوانان شد. ما از سوئد و یوگسلاوی و انگلیس و ... تیم آورده بودیم. تیم ب هم که من مربی اش بودم برای سیاهی لشکر شرکت کرده بودیم.

من دیدم ما که تاکتیکی نداریم، فقط باید از فاکتور غیرت و داغ کردن شربت فداکاری استفاده کنیم. در این مقوله با بازیکنان صحبت کردیم. بازی ها را یکی یکی بردیم تا در آخر ما به تایلند خوردیم و تیم الف هم به عربستان. به ما گفتند شما تا اینجا خوب آمدید، بعد از این کاری کنید که تیم الف برنده شود. بعد که رئیس فدراسیون و آقای مهاجرانی از رختکن بیرون رفتند من گفتم ما تیم ب هستیم، آنها الف. امروز باید تک تک بازیکنان ما نشان دهند که از تیم الف بهتر هستند. بازیکن های ما با حالت انتحاری به سر و سینه آنها رفتند. همان اول بازی یک بازیکن آنها مصدوم شد. نیمه اول هم صفر صفر تمام شد. آقای مهاجرانی از آن بالا گفت چه می کنید؟ گفتم بازی است دیگر. ما اگر می بردیم به تایلند می خوردیم و اینها هم می ترسیدند که ما از تایلند بخوریم و یک تیم دیگر اول شود. خلاصه در این کشمکش ها تا دقیقه 77 بازی مساوی بود. بازی جوانان هم 80 دقیقه بود. گلر ما هم سوپرستاره بود همه توپ ها را می گرفت. در نهایت هم در یک تک به تک گلر ما به بازیکن حریف خورد و داور پنالتی گرفت و ما یک هیچ باختیم. روز بعدش آقای جلال طالبی و چند مربی دیگر که آنجا بودند می گفتند این جلالی مثل این است که یک دکتری لباس پزشکی بپوشد و بیاید عمل کند. این که مربی نبوده. من گفتم ما در کار مطبوعات که هستیم بازی تماشا می کنیم، عیب و ایراد مربی ها را می گیریم، صبح مربی می خواند و می فهمد چه عیب هایی داشته. بالاخره یک چیزهایی بلدیم. اگر در این سالها نانوایی کار می کردیم الان شاطر بودیم. آن خاطره هم که آقای مهاجرانی گفته صحبت تاکتیکی بوده و من توضیح دادم که بازی های ما به این صورت است والا کلش یک شوخی است.

پس از این نقش شما خیلی کمرنگ می شود تا دهه 80. جایی که پدیده علی کریمی به وجود می آید. کسی که خیلی بااستعداد است اما خیلی با فوتبال حال نمی کند و خیلی در راه درست نیست. بعد شما در کنارش قرار می گیرید. اولا ارتباط گرفتن با علی کریمی از همان ابتدا خیلی سخت بوده. ناصر حجازی در استقلال خیلی صریح می گوید بازیکن بااستعدادی است ولی من بااخلاقش نمی توانم کنار بیایم. شما چطور توانستید به او نزدیک شوید.
زمانی که انقلاب شد ما با آقای مهاجرانی به امارات رفتیم. ایشان مربی تیم ملی امارات بود. بعد از سه سال آقای مهاجرانی از این تیم رفت. ما می خواستیم به ایران برگردیم اما یک اتفاقاتی افتاد که سر از کار فرش درآوردیم. امانتدار چند نفر شدیم و بعد از یک مدت فرش فروش شدیم. ولی این اعتیاد فوتبال در تن و روان من بود. مغازه فرش فروشی من پاتوق فوتبال بود. هر تیمی که می آمد برایشان هدیه می گرفتیم. کفش نداشت، کفش می خریدیم. البته هیچ کس نمی آید خوبی ها را بگوید و همه دنبال بدی ها هستند و فقط می گویند دلال ها خوردند و بردند و ... در حالی که هر کسی که آنجا آمده ما پول را از کار دیگری در آوردیم در راه فوتبال که عشقمان بود خرج کردیم. این است که این عشق با ما بود. من هم یکی از سرگرمی هایم این است که یک چهره را پیدا کنم این استعداد داشته باشد و احتیاج به کمک داشته باشد. در گذشته برای دهها نفر این کار را کرده ام. مثلا حسن نظری را از آبادان آوردم تهران بعد به تیم جوانان، نوجوانان بردم. تیم تاج مربی اش رایکوف بود این را قبول نکرد. خسروانی رئیس باشگاه تاج گفت من می دانم اگر ما این را قبول نکنیم، هر جا برود ستاره است چون تو هر کس را آوردی ستاره بوده. من نه استقلالی بودم و نه پرسپولیسی فقط بازیکن برایم مهم بود و اینکه بازی به او برسد. بعد از انقلاب هر چه نگاه می کردم چهره ای که ممتاز و مرغوب باشد نمی دیدم.

حتی ناصر محمدخانی؟
او که از بازیکنان قبل از انقلاب بود. مثلا همین آقای درخشان را آنقدر من بردم و آوردم. به تیم نوجوانان او را بردم. آن زمان شصت نفر انتخاب می کردند بعد کم می کردند. درخشان هم جز لیست بود. مربی او را خط زد. من دوباره اسمش را اضافه کردم. مثلا چهل نفر را چهل و یک نفر کردم. خلاصه مرحله به مرحله آمد و شد درخشان. زمانی هم که به پرسپولیس آمد او را در ترکیب نمی گذاشتند. آنقدر می رفتم و می آمدم تا مثلا در بعضی بازی های شهرستان ها به او 20 دقیقه بازی می دادند. البته این را هم بگویم که من هیچ کسی را فوتبالیست نکردم. من اگر بتوانم خودم یک پسر دارم خیلی هم به فوتبال علاقمند است ولی فاقد استعداد لازم است. بازیکن باید خودش استعداد داشته باشد. علی کریمی خودش استعداد داشت. خیلی جاها گفتند جلالی علی کریمی را فوتبالیست یا ستاره کرد، گفتم نه. اینطور نبود

اولین بار چه زمانی علی کریمی را دیدید؟
با آقای شاهرودی و دوستانشان به دوبی آمده بودند. یک جا ما برای گل کوچیک رفته بودیم. البته این را هم باید توضیح بدهم که من خودم فوتبالیست بودم و در تیم گارد و بانک ملی و ... بازی می کردم ولی آنقدر که به فکر ساختن زمینه برای دیگران بودم به فوتبال خودم فکر نمی کردم. در محلات تیر دروازه بیاور، زمین صاف کن، برف پارو کن و ... پشت بام خانه مان  داشت پایین می آمد ولی اول به دنبال این بودیم که با حلبی زمین را از برف خالی کنیم و فوتبال بازی کنیم. علی کریمی هم آن روز آمد با ما گل کوچیک بازی کرد. یک حرکتی زد توپ را از بغل من رد کرد و رفت زد توی دروازه که من گفتم اصلا نه قبل از انقلاب و نه بعد از انقلاب فوتبالیستی به این صورت نداشتیم.

هر کاری می کردم با او رابطه بگیرم، نمی توانستم. آن زمان محروم بود. آمدم یک ساک کاپشن و کفش و ... خریدم به آقای فنایی دادم گفتم به ایران می روید این را به علی کریمی برسانید. گفت اصلا نمی شود پیدایش کرد. تا بالاخره خودم به ایران آمدم و به هر شکلی بود با او ارتباط برقرار کردم. یک روز سر تمرین رفتم، آقای پروین گفت حاج آقا عابدینی گفته این را از تیم بیرون بگذار. همه رفتند قرارداد امضا کردند این امضا نکرده. مقابل امجدیه دیدم همین کاویانپور و رهبری فرد و سه نفر دیگر که علی کریمی هم آنجا بود، می خواستند قرارداد 5 ساله ببندند. من کریمی را کنار کشیدم و گفتم امضا نکن. عابدینی عصبانی شده بود که این را بیرون بگذارید و تا امضا نکرده حق تمرین ندارد. من با علی کریمی به دفتر آقای عابدینی رفتیم. به او گفتم می روی بالا، هر چی گفت هیچ چیز نگو و قرارداد هم امضا نکن. این رفت و آمد گفت خیلی هم تحویل گرفتند. یک پولی هم داده بودند ولی یک نامه به او داده بودند و امضا گرفته بودند  که اختیار این بازیکن با باشگاه پرسپولیس و آقای عابدینی است. بعد از آن هم با آقای مانوسی فر به اسپانیا رفته بود. هیچ اطلاعی هم به من نداده بودند. البته من تمام قلب و دلم این بود که این بازیکن به یک تیمی برود که موفق شود. خلاصه علی کریمی در اسپانیا می گوید این قرارداد را برای جلالی بفرستید. حسن علی کریمی این بود که حرف گوش کن بود. یعنی اگر شما می رفتید، 50 تا واسطه دیگر هم می رفت، 20 وانت الماس به این می دادند می گفت ببینید فلان کس چه می گوید. آنها می گویند اتلتیکو مادرید، دیگر نمی خواهد کسی قرارداد را ببیند ولی او قبول نکرده بود.

یک قرارداد برای من فرستادند ده بیست صفحه بود و همه اش هم اسپانیایی. در دوبی گشتیم مترجم پیدا کردیم و ترجمه اش کردیم. بعد دیدیم قراردادی که اینها نوشته اند این است که کریمی باید 5 سال در اتلتیکو مادرید بازی کند و 75 درصد پول هم به پرسپولیس داده شود. 25 درصد هم علی کریمی در 5 سال فقط حقوق ماهیانه بگیرد. من هم به او گفتم به نفعت نیست امضا نکن. امضا نکرد و آمد، آقای عابدینی هم عصبانی شد و در مصاحبه های مختلف گفت دلال ها نمی گذارند و سرمایه پرسپولیس را مصادره کردند و ... یک بار هم او را به ایتالیا بردند باز هم امضا نکرد. بعد از مدتی هم آقای عابدینی یک نامه برای فدراسیون فرستاده بود که چون این بازیکن یک سال محروم بوده و پرسپولیس کلیه حق و حقوقش را داده باید یک سال بیشتر در پرسپولیس بماند. من هم بسیار تلاش می کردم که این قرارداد تمام شود ما او را به خارج ببریم. در همین اوضاع این نامه را فرستاده بودند، رئیس فدراسیون هم آقای صفایی فراهانی بودند. خلاصه من رفتم به چند کارشناس از جمله آقای لارودی گفتم تا به حال چنین اتفاقی نیفتاده. در هیچ جای آیین نامه نقل و انتقالات چنین چیزی نیامده. به آقای صفایی فراهانی رفتم گفتم. ایشان هم گفت در آیین نامه نیامده. یک نامه خودم تهیه کردم که استناد به آیین نامه نقل و انتقالات چون در هیچ جا چنین بندی نداریم که بازیکن در صورت محرومیت به قراردادش اضافه می شود، این کار انجام نمی شود و باید در اجلاس بعدی درباره اش تصمیم گیری شود. این بازیکن آزاد است. آقای عابدینی بعدا من را صدا کردند که بیا برویم صحبت کنیم این بازیکن در پرسپولیس بماند. ایشان نمی دانست آن نامه را من نوشتم. در همین شلوغی آقای عابدینی برکنار شد و آقای انصاری فرد آمد و آن دعواهای معروف اتفاق افتاد. در آخر به دوره علی پروین خورد و یک نامه آمد که علی پروین از طرف آقای فائقی همه کاره تیم است. پروین هم گفت من فقط یک خواهش دارم که سه ماه دیگر این بازیکن را نگه داریم بازی های آسیایی بازی کند، بعد آزاد است. بعد از بازی های آسیایی ما به امارات رفتیم که آنجا هم هیچ تیمی او را قبول نمی کرد تا اینکه در تیم ملی یکی دو بازی کرد و گل کرد، بعد همه باشگاهها به دنبالش آمدند. ما هم با ترفندی باشگاهها را به رقابت انداختیم و این باعث شد علی کریمی با بالاتریم رقم قرارداد بازیکن خارجی در آن زمان که چیزی حدود 600 هزاردلار بود قرارداد بست. من هم پولش را برداشتم آوردم در ولنجک برایش یک ویلا خریدم. حتی او نپرسید پول من چه شد. قرارداد بعدی اش هم یک میلیون دلار بود. بعد بایرن مونیخ ایشان را خواستند، حاضر نمی شد برود. من با کلی خواهش و داستان سرایی او را فرستادم.

شما یک بار گفته بودید علی کریمی عاشق فوتبال نیست و از آن لذت نمی برد.
وقتی کسی عاشق شهرت نباشد، نمی تواند عاشق فوتبال باشد. علی کریمی هم به شهرت و به فوتبال هیچ علاقه ای ندارد. مثل خواننده ای که صدا دارد ولی به خوانندگی علاقه ندارد. علی کریمی تازه الان یک مقدار به فوتبال علاقمند شده. اگر او پشتکار و سماجت بعضی از فوتبالیست ها را داشت...

مثل؟
علی دایی، هاشمیان و ... علی دایی به واقع با پشتکار سختی ها را تحمل می کند. اگر این را داشت باور کنید یکی از ده پانزده بازیکن برجسته جهان می شد. شما کوالیته بازی کریمی را نگاه کنید حرکت هایی می کند که فقط از یک فوتبالیست درجه یک برمی آید.

زمانی که بازیکن سال آسیا شد خیلی تلاش کردید کروات بزند.
واقعا نمی آمد. اصلا می گفت مراسم نمی آیم. مثلا بایرن مونیخ را با یک دروغ هایی بردیم که مثلا ده میلیون یورو می دهند تو می توانی خانواده ات را نجات بدهی و ... کل قرارداد سه میلیون یورو بود ولی در آن آمده بود که اگر ایشان آقای گل شود یا قهرمان جام باشگاهها شود یا برای هر بازی که در زمین باشد این رقم به قراردادش اضافه می شود. خوشبختانه تعداد بازی اش زیاد بود و پولی که از این بند قراردادش گرفت از کل قراردادش بیشتر بود. وقتی هم که ما با آقای فاضلی برای امضای قراردادش رفتیم او خودش برای معاینه پا رفته بود. 50 صفحه قرارداد بود. من گفتم اگر نوشته باشد علی کریمی را ما در بایرن مونیخ اعدام می کنیم من امضا می کنم. اما در نهایت آن عدم پشتکار و علاقه و چیزی که باید داشته باشد کمرنگ بود، از طرف دیگر یک بدشانسی که در بازی هامبورگ برایش اتفاق افتاد، باعث شد به نتیجه دلخواه نرسد. بازی با هامبورگ کل زمین یخ و برف بود. یک نفر هم یک تکل روی پای علی کریمی رفت و ساق پایش خرد شد. شش ماه پایش در گچ و آتل بود. شما ببینید بایرن مونیخ چه ارزشی برایش قائل بود که حتی وقتی هنوز در بیمارستان بود، قرارداد سال دوم را با او بستند. آن اوایل سر تمرینات تیم دویست سیصد نفر فقط برای دیدن علی کریمی می آمدند. چون در تمرین کارهایی می کرد که اینها ندیده بودند. در بازی دچار یک دوگانگی عجیب می شد. می گفتم همین دریبل را بزن، می گفت من توپ را که می گیرم مثلا لوسیو دفاع وسطمان می رود، بازیکن کناری می رود و... هر طرف نگاه می کنم یک نفر با سرعت حرکت می کند، آنجا تمام تلاشم این است که توپ را به یک نفر برسانم. اگر کریمی سال دوم فرصت بازی پیدا می کرد تازه فهمیده بود باید چه کند. با این حال هم 25 بازی همان ابتدا در زمین بود. اگر بازیکنی، مربی، رئیس فدراسیونی و .... وجود دارد که بگوید یک دلار به جلالی بابت این رفت و آمدهایش دادیم به من بگویید. حتی خود علی کریمی.

همه درباره نقش شما همین را می گویند. مثلا می گویند اگر کنار مجاهد خذیراوی هم یک نفر مثل شما حضور داشت سرنوشتش به این صورت نمی شد.
من کنار مجاهد هم رفتم. اما متاسفانه مربی ها و مدیرعامل های ما همه دنبال پهلوان زنده هستند. برای مثال بازیکنی مثل آرش افشین اتفاقات زنجیره ای این بازیکن را از تاب و توان انداخته. مصدومیت، سربازی، ناسازگاری با مربی و... این بازیکن به دوبی آمد، من دیدم تک و تنها دارد تلاش می کند خودش را برساند و واقعا هم خودش را رساند. علاقه هم داشت که به استقلال برود. در عین شایستگی این کنار دارد می سوزد. یا بازیکن دیگری به اسم شفیعی داشتیم. به همه مربی ها التماس کردم که این را بیاورید دوباره بازسازی اش کنید. همه دنبال این هستند که ببینند کدام بازیکن الان دو تا گل زده برای به دست آوردنش مسابقه بدهند. در حالی که همین آرش افشین کسی است که می تواند یک باره یک تیم را دگرگون کند. من این حرف را به قطبی گفتم او را به تیم آورد.

جواب هم داد.
همان اولین بازی گل زد، منتهی استرس زیادی داشت و اخراج شد. الان کسی به داد نمی رسد.

خیلی دنیای بچه ها عوض شده. ارتباط گرفتن با آنها خیلی سخت تر شده. در این نسل کسانی مثل مهدی طارمی یا رامین رضاییان که شما اول فصل ...
من زمانی که او در ترکیه بود خیلی با او صحبت می کردم که صبوری کند و طاقت داشته باشد. حرفی نزند که برایش بد شود.

الان در این بچه های جوان کدامشان استعداد دارند.
همین رامین رضاییان یا آرش افشین که همانطور که گفتم هنوز تمام نشده. هنوز در تیم استقلال از تمام بازیکن های تیم من او را بهترمی دانم. سرعت این بازیکن را هیچ کس ندارد. مهدوی کیا می گفت وقتی می کَند یک باره مثل بازیکن های آلمانی می رود. باید مربی بداند که در چه پستی او را بازی بدهد که با دو سه پاس به دروازه برسد و گل بزند. من دلم برای این بازیکن ها می سوزد. الان هم طارمی و رضاییان در پرسپولیس خیلی خوب هستند. در استقلال هم یکی دو بازیکن خوب داریم. ولی آن جنس نابی که می خواهیم را ندارند.

کلا تکنیک دوست دارید.
همه دنیا دوست دارند. برای دیدن دریبل های کریمی مردم می آمدند.

علی کریمی حالا که کمتر با او در ارتباط هستید و او به کلاس مربیگری رفته چه نظری درباره اش دارید.
علی کریمی می گوید اگر یک وقتی یک اتفاقی افتاد یک جایی خواستیم برویم نگویند این تا امروز کجا بوده و مدرکش کو.

یعنی هنوز هم از سر علاقه نیست؟
همین تیم خونه به خونه که می گویند؛ هر چهره ای مثل علی کریمی وارد چنین تیمی شود اولین چیزی که می گویند این است که یک پولی گرفته. ولی او هیچ پولی نگرفته.

امیر حاج رضایی را خودش به آنجا برده. گفته تیم بحران تجربه فنی دارد حاج رضایی بیاید.
علی کریمی یک نوع مایلی کهن مانند است که می بیند الان کفش تیم ملی ناجور است می خواهد همانجا کل فدراسیون را بهم بریزد که چرا اینطور است. همه آرزویشان است که به هر دلیلی خودشان را به تیم ملی برسانند با تیم به جام جهانی بروند. حالا علی کریمی که آنجا هست چرا ول کرد رفت؟

سر یک سری پاداش.
یکی گفت بلیط فرست کلاس به او نداده اند و ... اینطور نبود. تمامش به خاطر بازیکن ها بود. رفته بود یک پولی از آقای هدایتی گرفته بود برای پاداش بازیکن ها. فدراسیون بخشی از این پول را در راه دیگری خرج کرده بود. او هم به همین دلیل بیرون آمد. کی‌روش هم خودش گفت کریمی آمد برای ما پول هم آورد ولی دیگران به دنبال پول گرفتن هم هستند. علی کریمی باید در سوئیس زندگی کند که همه چیز قانونی است. این حرص و جوش می خورد و یکباره همه را بهم می ریزد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.