اعتقاد به ظهور منجی در بین همه ادیان وجود دارد و مهدویت یکی از معارف اصلی الهی و دینی است، اما این مسأله در اسلام جزو مسلّمات محسوب میشود؛ یعنی مخصوص شیعه نیست و همه مذاهب اسلامی غایت جهان را که اقامه حکومت حق و عدل به وسیله مهدی (عجّل الله فرجه) است، قبول دارند. ولی بحث مهدویت و ظهور در بین شیعیان یکی از مباحث جدی است، به طوری که کسی نمیتواند خود را بدون باور به مهدویت، شیعه تلقی کند؛ زیرا این مسأله با بحث امامت که از اصول اصلی شیعیان است پیوند دارد. فارغ از بحث اعتقادی مسأله مهدویت و انتظار فرج، تبعات اجتماعی و سیاسی آن در بین شیعیان از اهمیت بسیاری برخوردار است. بحث انتظار نکته اصلی در فهم حرکتهای اساسی اجتماعی و باور اعتقادی الهام بخش در زندگی سیاسی شیعیان برای دست یابی به اهداف و حقوق والای انسانی و زندگی جمعی است. این روحیه موجب شده است که شیعیان به محرکی برای ایجاد تشکیک در تصمیمات و برنامههای سیاسی حکومتها تبدیل شوند.
*ضرورت شناخت عمیق نسبت به مهدویت
بحث انتظار که از مفاهیم جداناپذیر مسأله مهدویت به شمار میرود، با ایجاد انگیزه و امید در بین شیعیان مبارز و تبدیل آنان به رهبرانی آگاه و دلسوز به وضعیت اجتماعی و انسانی ملت اسلام، جامعه را برای رسیدن به سطوح عالی انسانی در زیست دنیوی و اخروی آنان آماده میکند. با توجه به اینکه مسأله مهدویت دارای چنین تبعاتی است و با توجه به اینکه شیعیان بیش از هر فرقه دیگری با مسأله مهدویت ارتباط دارند، ضرورت دارد با استفاده از کارهای علمی و دقیق و معتبری که متکی بر روایات و احادیث است، بر میزان شناخت و آگاهی شیعیان افزوده شود. این شناخت ضمن اینکه در بعد فردی موجب درک بهتر از امام غایب از نظر خواهد شد، روحیه بسیار بالایی را در بین مسلمین ایجاد میکند؛ چرا که بحث انتظار فرج در درون خود دارای مفاهیمی از جمله عدالت است که به زندگی اجتماعی و سیاسی مربوط میشود. امت اسلامی با شناخت عمیق نسبت به ویژگیهای دوران انتظار و ضرورت آمادگی برای انتظار فرج، با عنایت به ساختار نظام جهانی و تمایل قدرتهای بزرگ برای تسلط و استثمار ملتهای دیگر اجازه بهرهکشی از منابع مسلمین را نخواهند داد. برای دستیابی به این هدف مهم پیش از هر چیز ضرورت دارد که از اقدامهای عامیانه و جاهلانه نسبت به مهدویت پرهیز شود. کسب معرفت متکی بر اسناد معتبر در شناخت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) زمینه را برای ظهور مدعیان دروغین از بین میبرد. ادعاهایی که در طول تاریخ اسلام سابقه طولانی دارد و مردم را از شرایط انتظار حقیقی دور میکند که این مسأله به خصوص در چند سده اخیر با اهداف و نیات استعماری بشدت مورد حمایت بیگانگان بوده است.
*سوءاستفادهها از مسأله مهدویت
سابقه تاریخی چنین مدعیانی به خصوص در دوره معاصر تاریخ ایران چشمگیرتر بوده است که در پشت پرده بسیاری از آنان نیز دست خیانت کشوری بیگانه رخ مینماید. جامعه تشیع، بویژه از قرن سیزدهم هجری به این سمت، در این زمینه آسیبپذیرتر بوده و از این جهت آگاهی بخشی و ارتقای معرفتی نسبت به مهدویت و دوران غیبت و ظهور به تودههای مردم ضرورت بیشتری یافته است. بر اساس جاذبههایی که این نظریه در بهرهگیریهای سیاسی و دینی داشته، همواره میتوانسته بستری برای گرد آوردن مردم به دور یک مدعی مهدویت باشد و به قصد ایجاد یک حرکت و جنبش سیاسی، مورد سوء استفاده قرار گیرد. مسأله بابیت که در دوره قاجار مطرح شد و با سوء استفاده و حمایت دولتهای استعماری غربی باورهای انحرافی را در جامعه مطرح کرد و از طرفی نیز پایه فرقه انحرافی بهائیت را گذاشت، با همین نیتها آغاز شد. بهائیت که چه در آن دوره و چه در دورههای بعد به ابزاری برای اجرای سیاستهای استعماری بیگانگان و تعقیب منافعشان در ایران بوده است. توطئه فتنه گران و دشمنان در طرح شبهات در مورد مهدویت به یکی از سیاستهای اصلی در مواجهه با کشورهای مسلمان منطقه به خصوص در ایران بدل شده است. در این بین بیش از همه صهیونیستها و حامیان ظاهراً مسیحی مذهب آنها هستند که بیشترین دشمنی را با جهان اسلام و مسلمانان دارند و باورهای خاصی که در حوزه آخرالزمان و مسأله منجی جهانی دارند در ذیل تمایلات سیاسی قدرت طلبانه و سلطه خواهانه آنان تعریف میشود. اعتقادات آخرالزمانی صهیونیستها همچون سایر یهودیان و یا مسیحیان نیست که هیچ کاری جز انتظار کشیدن در آن تعریف نمیشود.
*نظرات خطرناک درباره آینده جهان
صهیونیستها معتقدند که باید برای آمدن منجی کارهایی را انجام دهند؛ مثلاً ایوانجلیستها میگویند برای نزول عیسی (که مدعی اند منجی شان است)، باید یهودیان عالم را در فلسطین جمع نمود و برای آنها حکومت تشکیل داد و آنها را یاری داد تا دشمنانشان که مسلمانان هستند را نابود کنند و مسجدالاقصی را تخریب و به جای آن معبد موسوم به سلیمان را ساخت تا اینکه منجی بیاید، و این گونه ادعا میکنند که منجی مسلمانان، دشمن منجی غربیها و مسیحیان است و باید منجی مسلمانان و پیروان او را نابود کرد تا جهان متعلق به خودشان گردد. حامیان اصلی رژیم صهیونیستی یعنی کشورهای غربی و آمریکا نیز با ترویج اندیشه هایی همچون لیبرال دموکراسی سعی در القای حقانیت این نوع حکومتها برای آینده محتوم بشر دارند. استراتژیستهای این گروه که پایگاه اصلی شان در آمریکا حزب دموکرات است، نظرات خطرناکی درباره آینده جهان عنوان مینمایند. از جمله این افراد فرانسیس فوکویاما، ژاپنی الاصل آمریکایی است که در نظریه و کتاب معروفش «پایان تاریخ» عنوان نمود تمامی ادیان و مکاتب در طول تاریخ ما را به اینجا رساندند که بفهمیم لیبرال دموکراسی تنها دین و راه زندگی است و مابقی ادیان و مکاتب باید نابود شوند و بشر در آینده یک دین، یک حکومت و یک کشور دارد و در یک حکومت جهانی قرار خواهد گرفت که همان روش لیبرالی، یعنی سبک زندگی آمریکایی است . ساموئل هانتینگتون نظریه پرداز دیگر آمریکایی است که با ارایه نظریه «برخورد تمدن ها» راه را برای اقدامهای صهیونیستهای لیبرال هموار نمود؛ او جهان را به چند حوزه تمدنی تقسیم مینماید و اعلام میکند هر تمدنی که قوی تر است، حق است! و چون تمدن غربی بر پایه لیبرال دموکراسی از همه قوی تر است، پس باید حاکم باشد و مخالفینش نابود شوند. در راستای تحقق این اهداف، دشمنی با مسلمین را با اقدامهای فرهنگی تکمیل کرده اند. ترویج اندیشههای خرافی و منحرف کردن مردم از ضرورت شناخت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه) و آمادگی برای ظهور و نیز مشغول کردن آنان به امور واهی در حوزه زندگی اجتماعی و کم رنگ نمودن تعلقات دینی، جزو همین برنامههای فرهنگی است که همسو با سیاست کلی برای تسلط آنان بر جهان به اجرا در میآید.
نظر شما