قدس آنلاین - نام "تابستان داغ" توقع بیننده را نسبت به داغی فیلم بالا می برد و انتظاری را به وجود می آورد که فیلم، حداقل در ۴۰ دقیقه ابتدایی ماجرا به آن پاسخی نمی دهد. نامی که چون وصله ای نچسب به جان فیلم افتاده و کارگردان هر از چندی یادش می افتد که باید فیلم را تابستانی داغ جلوه دهد و تلاش می کند با بیان "پنجره رو باز کن خنک شی" و "هوا گرمه نمی تونم بشینم توی ماشین" و باد زدن خود پس از دویدن، فضا را گرم نشان دهد.
این در حالی ست که دمای جریان فیلم از ابتدا کاملا متعادل جلوه می کند. ۲خواهر سر موضوعی با هم بحث می کنند، زن و شوهری اختلاف دارند، زن و شوهر دیگری برای نگهداری فرزندشان مشکل دارند، کلید برقی که اتصالی دارد و چندین مشکل دیگر که همه مسائلی رایج در هر زندگی یا هر فیلم می تواند باشد و داغی یا گرمایی به اوضاع نیفزاید.
شاید به همین دلیل است که ۴۰دقیقه بی گره ِ ابتدایی فیلم به مذاق برخی خوش نمی آید. اما واقعیت این است که موفق ترین بخش فیلم دقیقا همان ۴۰دقیقه ابتدایی ست که اگرچه فضایی بسیار شبیه به ابد و یک روز برای مخاطب به تصویر می کشد، اما مقدمه چینی بجا و متناسبی را می آفریند.
مخاطب را می آورد در دل مشکلات هر دو خانواده و فضا را به نحوی شرح می دهد که پس از وقوع حادثه، بیننده می تواند به خوبی درک کند چرا این اتفاق افتاد و چه واکنش ها و اتفاقاتی ممکن است پس از آن به وجود بیاید. این نه تنها نقطه ضعف فیلم نیست که اتفاقا نقطه قوت اثر در همین دقایق است و مخاطب این را پس از بلند شدن از روی صندلی سینما متوجه می شود.
تعلیق و انتظاری خسته نکننده برای مخاطب می آفریند و هر لحظه او را تا جایی می برد که فکر می کند الان این یا آن یکی اتفاق می افتد. اما مسئله این است که پیش فرض تماشاگر با توجه به اسم، نه تنها چنین ریتم منظم و بجایی نیست، که این عدم تناسب پیش فرض با واقعیت فیلم می تواند آزار دهنده هم باشد.
نحوه چینش وقایع به شکلی که به نظر طبیعی بیاید تا زمان حادثه خوب است اما از آن نقطه به بعد گویا کارگردان دچار نوعی بدفهمی از اتفاقاتی که ممکن است در عالم واقع پدید بیاید می شود. دنیای تنش داری بسیار نزدیک به فضای فیلم های اصغر فرهادی (علی الخصوص جدایی نادر از سیمین ) توصیف می کند و سعی می کند ماجرا را منطقی پیش ببرد و افتادن در سراشیبی فیلم از همین دقایق شروع می شود.
مادری که به دنبال فرزندش از خود بی خود است، ناگهان رها می شود. نگاه معنا دارش به دختر ۶ساله بی دلیل ادامه نمی یابد و احساسات مادری اش بی هیچ توجیهی فروکش می کند و در برابر آنچه به نظرش واقعیت است به سادگی تسلیم می شود. در واقع فیلم از زمانی که پسر در پارک رها می شود کاملا دو تکه می شود. گویی فیلم تمام و مجددا آغاز می شود. آن هم آغازی که انگار به فیلم چسبانده شده است.
کارگردان تلاش می کند پایان بندی فیلم را از کلیشه خارج کند اما احتمالا به این فکر نمی کند که این از کلیشه خارج شدن باید برای مخاطب توجیه شود! آیا به راستی یک مادر، پیگیری نمی کند که چرا و چگونه فرزندش به این عاقبت دچار شده است؟ و آیا پلیس واقعا به همین سادگی از سر قضیه می گذرد و چنین پرونده ای را با یک علت ظاهری ِ احمقانه می بنند؟
اصلا چرا داستان در نقطه ای ناتمام، تمام می شود و در نقطه دیگری خیلی بد شروع می شود؟ کلاه خود را قاضی کنید! بعد از بسته شدن ِ بیخودی ِ پرونده، خانواده آقای دکتر باید پیگیر علت اتفاق می شدند یا خانواده مقابل؟ اینجا نوعی تناقض در مادرانگی رخ می دهد. سوز و گداز بعد از وقوع حادثه با آرامش و زود قانع شدن پس از یافتن ِ فرزندش تناسب دارد؟
گذشته از جریان فیلم، بازی خشک و تکراری علی مصفا و شخصیت شدیدا شبیه به ابد و یک روز ِ پریناز ایزد یار در فضای خانه ای شبیه به همان فیلم، نیز بیننده را از شور و شوق می انداخت. و البته که بازی ِ دوست داشتنی ِ مانیا علیجانی در نقش هانیه ۶ساله، به تنهایی توانست لمس فیلم را برای بیننده آسان کند. موسیقی جذاب که کاملا با فضای فیلم همخوانی داشت و فضاسازی و رنگ و نور خوب هم به موفقیت فیلم کمک کرده بود.
در مجموع تابستان داغ اگر نام دیگری برای خود برگزیده بود، با ریتمی بسیار منظم و یک نواخت که هر چیزی به طرز غیر غافلگیرانه ای رخ می داد، می توانست تا پر تنشترین نقاط داستان، فیلمی قابل قبول باشد اما از نقطه اوج، پرداخت بد به باقی ماجرا او را از ادامه مسیر ِ مورد انتظار دور کرد. با این همه بسیار خوب توانسته بود دنیایی واقعی تر از فیلم هایی که یک یا دو نفر مقصر یک واقعه می شوند را ترسیم کند.
سوژه قرار دادن مسئله زنان شاغل و کودکانی که باید در این فضاها رشد کنند، موضوع اجتماعی و خانوادگی مناسبی برای پرورش بود که انتخاب این موضوع برای فیلم از طرف سازندگان در خور توجه است. اما این پیام ِ قابل تقدیر فیلم که یکی از مسائل مبتلا به دنیای امروز بود و جای خالی اش در بین دیگر فیلم ها به روشنی درک می شد، قربانی ِ ضعیف پرداختن به ماجرای توصیف شده شد.
نظر شما