قدس آنلاین - امروز همسران شهدای مدافع حرم مصداق شیرزنانی هستند که دلتنگ اما امیدوار به روشنی راه همسرانشان دردهایی را تجربه میکنند که شاید کمتر زنی آنها را تجربه کرده باشد. زنان جوانی که امروز همسران شهدای مدافع حرم نام گرفتهاند، بیشک سهم عظیمی در خلق حماسه شهادت همسرانشان داشتهاند. ایستادگی در برابر مصیبت و راضیبودن به رضای خدا از آنها اسطورههایی ساخته که نشان میدهد از بانوی صبر چه خوب درس آموختهاند و از آن پاسداری میکنند.
فاطمه صبوری، متولد ۱۳۷۰، همسر شهید اکبر شهریاری است. آشنایی زوجی که قرار است یکی از آنها مسافر بهشت شود، از هیأت عزاداری امام حسین(ع) شروع شد.
خانم صبوری درباره این آشنایی و وصلت مبارک میگوید: شهید اکبر شهریاری مداح یکی از هیأتهای حسینی و با برادران و پسرعموهایم دوست بود. تا زمان خواستگاریام حتی اسم شهید را نشنیده بودم اما در سفر مسافرتی مشهد مقدس که با خانواده شهید داشتیم، با خانواده ایشان آشنا شدم. زیارت امام رضا(ع) که به پایان رسید، فصل تازهای در زندگی من آغاز شد. خانواده شهید به خواستگاریام آمدند. سال ۸۹با خواندن خطبه عقد به هم محرم شدیم و سال ۹۰ زندگی مشترکمان که کوتاه بود اما بوی بهشت از آن حس میشد، آغاز شد.
با همه متفاوت بود
فاطمه صبوری ادامه میدهد: شاید کسانی که با شهدا از نزدیک محشور بودهاند، با توجه به شناختی که از ایشان دارند، بهتر از دیگران شهدا را بشناسند. به عنوان همسر شهیدی که ۲ سال با او زندگی کردم، میگویم که از همان آغازین روزهای زندگیام متوجه تفاوت رفتاری و شخصیتی وی با دیگران شدم. بهشتیبودن و شوق شهادت در وجود و رفتار وگفتارش کاملاً مشهود و عیان بود. خواندن نماز اول وقت از نشانههای مردان خوب خداست. او نمازش را اول وقت میخواند و به قرائت قرآن و زیارت عاشورا اهتمام ویژهای داشت. روزش را با یاد خدا و ذکر امام حسین(ع) آغاز میکرد و حسینیشدن و ماندن و بودن در راه ولایت تمام همّ و غم زندگیاش بود. بهقدری به خانواده احترام میگذاشت که دیگران از او الگوبرداری میکردند. در بین اقوام و در بین فرزندان فامیل به عنوان فرزندی که به والدینش بسیار احترام میگذاشت، معروف بود. خدمت به پدر و مادر را وظیفه انسانی، عاطفی و دینی خود میدانست و به این خاطر محبوب فامیل بود زیرا دیگران دوست داشتند فرزندانشان از او الگوبرداری کنند. علاوه بر رفتارهای نیکویی که داشت، سعی میکرد تمامی کارهایش برای رضای خدا باشد. مردان خدا اینگونه هستند. غذا میخورند تا برای خدمتگزاری به جامعه و رضای خداوند انرژی داشته باشند. بخشی از شب را میخوابید تا فردا بتواند به خلق خدا خدمت کند و به راز و نیاز و عبادت بپردازد.رضای خدا اول و آخرین موضوعی است که مردان خدا به دنبال کسب آن هستند و شهید اکبر شهریاری هم در زمره چنین مردانی بود.
گفت ممکن است شغلم هووی شما شود!
همسر شهید ادامه میدهد: با آنکه از ابتدا به بنده نگفته بود که شغلش چقدر حساس است، اما در همان اولین روز خواستگاری گفت که ممکن است شغلم هووی شما شود! میدانستم پاسدار است و از اینکه همسرم برای خدمت به میهن و اسلام شغل پاسداری را انتخاب کرده، بسیار راضی بودم. پاسداری را خود انتخاب کرده بود زیرا او در رشته پزشکی قبول شده بود و با اینکه میتوانست در آینده به لحاظ اجتماعی و درآمد موقعیت خوبی داشته باشد، هرگز از علاقهمندیاش دست نکشید و پاسدار شد.
بارها به من میگفت که ممکن است صبح از در منزل سالم بیرون روم اما شب مجروح شوم یا خبر شهادتم را بیاورند. از همان ابتدای زندگی و در سال اول، شهید مایل بود که هرچه زودتر بچهدار شویم تا در کنار هم بتوانیم فرزندمان را بر اساس اصول دینی تربیت کنیم. با آنکه در اوایل تولد فرزندمان هم زیاد در کنارمان نبود اما حضورش مایه دلگرمی ما بود. ۲ ماه و نیم از تولد محمدباقر گذشت که شهید اکبر به سوریه اعزام شد. او از من خواست این موضوع را با کسی در میان نگذارم و حتی به نزدیکترین افراد خانواده بگویم که به مأموریت داخلی رفته است. این سفر ۱۰ روزه در نگاه اول کوتاه بود اما به اندازه یک عمر بین ما جدایی انداخت. ۱۰ روز به عنوان مدافع حرم از حریم اهل بیت(ع) پاسداری کرد، بدون اینکه حتی کسی از این مجاهدتش اطلاعی داشته باشد. ۱۰ روز مدافع حرم شد اما تا ابد مدافع حرم ماند. کربلایی و بهشتی شد. شاید ۱۰ روز از من دور شد اما آنقدر به بهشت نزدیک شد که اینک که در منزل نیست، حضورش و بوی آسمانی بهشتیاش را احساس میکنم.
اسلام حد و مرزی نمیشناسد
خانم صبوری ادامه میدهد: شهید اکبر شهریاری مسلمان غیرتمندی بود که برای اسلام مرزی قایل نبود. میگفت هرجا مسلمانی ناله میکند، غیرت انقلابی و دینی ما باید برای دفاع از آن مسلمان آنجا حاضر باشد. با آنکه میدانست ممکن است فرزندش بدون پدر، بزرگ شود اما هیچ چیز مانع هدف والایش نشد. از همان زمانی که جنگ و حمله تروریستها به سوریه رسانهای شد و دوستان شهید عازم سوریه شدند، بیقرارِ رفتن بود. اما به من نمیگفت که به خط مقدم میرود. امیدوار بودم که پشت صحنه و برای تدارکات فعالیت میکند. بنابراین با آنکه میدانستم عاشق شهادت است، کمتر احتمال چنین مسألهای را میدادم. او ۲۱ دیماه سال ۹۲ عازم سوریه شد و اول بهمنماه یعنی ۱۰ روز بعد بر اثر اصابت خمپاره به فاصله نیممتریاش به شهادت رسید. همسرم شهید اکبر شهریاری از جانش و از دیدن لحظاتی که میتوانست با پسرش زندگی کند، گذشت. فرزند ۲ و نیم ماههاش را گذاشت و رفت؛ فرزندی که پدر را ندید. شهید اکبر شهریاری برای حفظ اسلام و دین خطر کرد تا دین اسلام از خطرات دشمنانش مصون بماند.
نظر شما