به گزارش قدس آنلاین به نقل از الف، در این خاطره نگاری آمده است؛
استاد مرتضی مطهری به شهادت رسیده بودند و مردم برای عرض تسلیت در مدرسه فیضیه خدمت آقا می رسیدند. من هم که سن و سالی نداشتم و ذوق همراهی ایشان را داشتم به دنبالشان راه می افتادم و می رفتم.
امام سخنرانی را شروع کردند که من پایم به بلندگو گیر کرد و صدا با خش خش پخش شد. آقا تشری به من زده و گفتند: بچه اینقدر به این سیم ها دست نزن.
در حال و هوای بچگی خودم، دلخور شدم اما وقتی مراسم تمام شد و سوار ماشین شدیم تا به خانه برگردیم، آقا من را کنار خودشان نشاندند و از من دلجویی کردند.
نظر شما