2ـ قدر گلستان
نعمتهای خدا در گوشه و کنار زندگی دنیای ما پراکنده شدهاند و لمس میشوند. آنقدر زیادند که گاهی تشخیص بعضی از آنها در تشخیص بعضی دیگر، گم میشود... تا میآییم نعمتی را درک کنیم، از درک بقیه جا میمانیم... وقتی طلوع خورشید... با رایحة دلپذیر هوای صبح... و منظرة زیبای پیش چشم... و رسیدن خبری خوش... و یاد خاطرهای شیرین؛ دچار «تقارن نعمتها» میشویم. فراوانی تقارن نعمتها، «تشخیص و شکر»شان را دشوار میکند.
3ـ از زندگی چه میخواهیم؟
«زندگی» برای بعضی از ما، مجموعهای از کارهای «معمولی» که ممکن است اندکی «واجبات دینی» هم چاشنی آن بشود... آشامیدنها... دیدارها!... و برای گروهی دیگر، زندگی، فراتر از اینهاست. گروه اول، فقط «ظاهر نعمتها» و «نعمتهای ظاهری» را میبینند... نمیدانند که در باطن نعمتها چه میگذرد و نعمتهای باطنی (همانها که در باطن مایند و دیده نمیشوند) چیستند. «پیامبر» و «امام» را درک میکنند اما نمیدانند حضورشان در زندگی چگونه است. «شُکر» را میفهمند اما تأثیرش را بر زندگی نمیدانند. گروه دوم، ظاهر و باطن همهچیز را «با هم» میبینند... و علاوه بر دیدن، «درک» میکنند... یعنی تأثیر رفتارهای ظاهری را بر «باطن زندگی» میدانند. گروه اول، «زنده»اند... اما گروه دوم، «زندگی» میکنند. بهرهمندی زندهنماها و زندگان از نعمتهای دنیا یکسان است اما شُکرشان یکجور نیست.
4ـ سپاس و طمع
پیشوایان ما برای «شُکر»، شیوهها، کلمهها و دعاهایی را پیشنهاد کردهاند. یاد گرفتهایم که به محض یادآوری نعمتی، «کلمههای شُکر» را بگوییم. اغلب، شکر ما نسبت به «فایدهای است که نعمتها برای ما دارند»... پیشوایان گفتهاند که «شُکر حقیقی»، به خاطر فضلِ پروردگار است که بیمنَّت در نعمت گذاشته است.
5ـ نرسیدن نِقمتها
براساس سخن پیشوایان ما، نتیجة طبیعی شُکر، «فراوانی حتمی نعمت» است. گاهی شکر میکنیم و نعمتها فراوان نمیشوند. آیا شکر، بیتأثیر بوده است؟... شکر بیتأثیر نیست اما فراوانی نعمت، فقط «ظاهری» نیست. گفتهاند که پیشگیری از حادثهها و بیماریها نیز نعمت است. بالاترین «درآمد»، بینیازی از «مخارج» است.
6 ـ َمرکَبهای جان ما
در سخن پیشوایان ما، نعمتهای ظاهری، نمونههای بسیاری دارند: سلامت... ثروت حلال... خانة خوب... همسر متناسب... فرزند صالح... نزدیکی محل کار به خانه... بینیازی مالی به دیگران... آرامش کشور... و شبیه اینها. برای نعمتهای باطنی هم نمونههای بسیاری یاد شده است: توفیق عبادت خداوند... شناخت «امام»... ولایت ولی... توفیق زیارت... توفیق گریستن بر مصایب حضرت «سیدالشهدا(ع)» و مشابه اینها. گویا نعمتهای ظاهری را بخشیدهاند تا نعمتهای باطنی را بشناسیم و از آنها استفادة درست کنیم.
7 ـ آنچه دیده میشود
نعمتهای ظاهری مدام به چشم میآیند و با کمی تَقَیُّد و اعتقاد به «شکرگزاری» و تکرار کلمهها و دعاهای شکر ـ آدمها ـ «شاکر» میشوند... اما نعمتهای باطنی، به خاطر دیدهنشدن و لمسنشدنها، فراموش میشوند. شاید به همین دلیل است که تأکید بر نعمتهای باطنی در سخن پروردگار و پیشوایان دینی ما بیش از تأکید بر نعمتهای ظاهری است... و تأکید کردهاند که والاترین شکر، «استفادة درست از نعمتها»ست.
8 ـ زائر شاکر
گفتهاند که «قدر نعمت» را کسی میداند که از آن محروم شده باشد. برای منی که بیخیال و شتابزده... در «تکراری همیشگی»، به «زیارت» میروم؛ درک نمیکنم که کسی در جایی از دنیا، عمری به حسرت زیارت نشسته است. گفتهاند هنگامی شاکر نعمت «زیارت» خواهم شد که قدر لحظه به لحظة آن را با آرامش... ادب و احترام به زائران دیگر بدانم.
دریافت، تلخیص و بازنویسی از کتاب شریف «مَفاتیحالجَنان»، چاپ اول (بیتاریخ) از شرکت «اسوه». صفحة 597. «دومین زیارتنامة امیرمؤمنان علی(ع) مشهور به زیارت امینالله»: ـ (اللّهُمَّ... شاکِرَهً لِفَواضِلِ نَعمائِک... ذاکِرَهً لِسَوابِغِ آلائک) خدای من!... یاریام که که به خاطر نعمتهای فراوان ظاهریام سپاسگزارت باشم و نعمتهای باطنیام را نیز فراموش نکنم.
نظر شما