طبیب می تواند طیب خاطر باشد و مایه آرامش جان اما اینکه چرا گروهی از پزشکان به جای آنکه یار شاطر باشند، بار خاطر بیماران و همراهانشان می شوند نکته ای است که در چرایی اش باید قدری تامل کرد.
پزشک، به استناد سوگندی که برای پرهیز از تضییع حقوق بیماران ، تقدم سلامت و بهبود آن ها بر منافع مادی و امیال نفسانی خود خورده، متعهد می شود بیش از آنچه بیمارانش در دخل وی می اندازند ، آستین همت اش را برای بهبود آن ها بالا بزند.
شاید حکایت زیبای دکتر مرتضی شیخ؛ پزشک حاذق کشورمان را از قول فرزندش شنیده باشید که می گوید:" روزی دیدم پدرم سرگرم صاف کردن و شستن انبوهی در فلزی بطری های نوشابه است. با تعجب پرسیدم: پدر جان بازی تان گرفته؟! با این ها چه کار دارید؟ پدرم پاسخی داد که اشکم را درآورد. گفت: دخترم مردمی که می آیند اینجا شاید سرنوشابه گیرشان نیاید. تمیز هم باشد بهتر است تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند. این ها را آخر شب جلوی پیاده روی سیمانی مطب می ریزم تا مردم دچار زحمت نشوند. بعضی ها خجالت می کشند پایان کاری چیزی داخل جعبه نیندازند. »
این روزها اما تکرار چنین قاعده ای را کمتر می توان سراغ گرفت. شاید پزشکانی که تفاوت درآمدشان از دو تا صد و حتی ۱۵۰ میلیون تومان در ماه متغیر است- و چه بسا اگر در بخش خصوصی هم طبابت کنند حقوقهای یک میلیاردی نیز دریافت خواهند کرد- درد محرومانی را که از سر ناچاری پایشان به مطب آن ها افتاده نمی فهمند.
چندی پیش دکتر محمد رضا زالی؛ عضو فرهنگستان علوم پزشکی کشور گفته بود :"۳۵درصد شکایات مردم از پزشکان به علت غرور و عجله پزشک است!"
به اعتقاد وی، رهاکردن، بیاعتنایی و بیوفایی به بیماران، بیارزشدانستن نظرات بیماران، عدم ارائه اطلاعات لازم به بیماران و ناتوانی در شناخت دیدگاهها و علاقه بیماران بیش از هشتاد درصد کل شکایات ناشی از عدم ارتباط صحیح بین پزشک و بیمار را تشکیل میدهد.
دندانپزشکی هم می گفت: "غرور کاذب ما پزشکان سبب می شود تا از بالا به مردم جامعه نگاه کنیم. غرور ما به جامعه ضربه می زند. فاصله طبقاتی پزشکان با مردم بسیار بالاست و همین شکاف نمی گذارد که ما با مردم در ارتباط باشیم. دندان پزشکان حفره بزرگی به نام غرور دارند که سبب می شود به سراغ علم نروند."
شاید شما هم پزشکانی را دیده باشید که همیشه خُلق شان تنگ است ، گاه شده بیماری را نزد همسر و فرزندانش با عبارات و پاسخ های کوتاه و حتی توهین تحقیر کرده اند. حالا این روزها هم که چشم شان به دفترچه بیمه تان می افتد سگرمه های شان توی هم می رود.اگر می خواهند دردتان را بگویند از همان اول، تمام دار و ندار و امید به جا مانده توی دلتان را خالی می کنند ، جارو می زنند و بعد با مشتی خرت و پرت یاس و نا امیدی پُرش می کنند.
...بگذریم؛ فراموشمان نشود بی اخلاقی داس مهلکی است که اگر به جان مزرعه تان بیفتد همه را از دم تیغ می گذراند.این صنف و آن صنف نمی شناسد.پزشکان را هم با آرایشگرها ، مکانیک ها ، قصاب ها و ما روزنامه نگارها با هم درو می کند.
نظر شما