*خسرو معتضد
باز هم خبر شهادت چند مأمور انتظامی، مرزبان بوسیله اشرار در مرزهای ایران و پاکستان، متأسفانه تکرار همان اخباری است که در سال های گذشته بارها شنیدهایم و هر بار اطمینان داده شده که با به کار گرفتن مهارت های تازه و امکانات جدید از وقوع این فجایع که دل هر ایرانی را به درد میآورد جلوگیری خواهد شد. اما متأسفانه باز هم اخباری از این دست میشنویم.
اخیراً در یکی از روستاهای دور از یک شهر استان مازندران بودم. باغ های بزرگ، خانههای دور از هم، جمعیت پراکنده.
از صاحبخانه پرسیدم اگر در اینجا واقعهای، سرقتی، مزاحمتی، قتلی روی دهد مرجع انتظامی که باید آن را باخبر کنید کجاست؟ آیا پاسگاهی این مناطق گسترده را تحت حراست دارد؟
گفت نه، در مرکز شهرستان، به پلیس شهر فلان باید مراجعه کنیم.
گفتم: چه خواهید کرد؟
گفت: به ۱۱۰ تلفن خواهیم زد.
پرسیدم: ۴۰ کیلومتر فاصله اینجاست تا مرکز شهرستان است، چگونه پلیس به کمک شما خواهد رسید؟
فکری کرد و سوالم بدون پاسخ ماند. یعنی سکوت اختیار کرد.
در سال ۱۸۵۰ م/حدود ۱۲۶۶ هـ.ق/ ناپلئون سوم در پاسخ نامهای که به ناصرالدین شاه برای او نوشته و برای حفظ امنیت کشور و تأسیس پادگان در سراسر مملکت از او کمک فکری و تدبیر خواسته بود و تأسیس پاسگاه های ژاندارمری را پیشنهاد کرد.
در زمان مظفرالدین شاه بنا به نوشته صاحب کتاب افضل التواریخ، یگان ژاندارمری در تهران تأسیس شد.
پس از مشروطه دولت سوئدی کلنل یالمارسون را به ایران فرستاد. دولت مشروطه او را برای برقراری نظم در ایران استخدام کرده بود. یالمارسون مدت سه ماه به مطالعه عینی تحقیقی پرداخت و به جای ازدیاد لشکرها، تأسیس ژاندارمری در روستاها و دشت و بیابان و کوهستان ها و تأسیس پلیس (نظمیه) را در شهرها یگانه راه حل دانست. به دنبال او کلنل وستداهل به ایران آمد. تشکیلات نظمیه در تهران راهاندازی شد که کم کم در شهرهای دیگر مانند اصفهان و مشهد و تبریز و شیراز هم تأسیس گردید اما ژاندارمری شامل ۹ رژیمان (هنگ ۱۰۰۰ نفری) در نه استان راهاندازی شد.ژاندارمری تقریباً به تمام نواحی برون شهری نظارت داشت و ژاندارم ها در پاسگاه ها میزیستند و گاهی از دختران روستاهای مجاور همسر اختیار میکردند و به تمام وضعیت ده ها روستاهای حوزه استحفاظی خود اشراف داشتند.
در زمان رضاشاه مراقبت از مرزها با ارتش بود. از سال ۱۳۳۹ ژاندارم ها که در استخدام دولت بودند مرزبانی را هم عهدهدار شدند. ژنرال نورمن شوارتسکف در دوران پس از شهریور ۱۳۲۰، در دولت قوام السطنه (۱۳۱۲ هـ.ش) به ایران فراخوانده شد و با حدود ۱۵ افسر درجه دار مرزبانی آمریکا ژاندارمری را گسترش داد و حتی حدود ۵/۳ میلیون دلار برای آن زره پوش صحرایی و جیب کامیون و فروشنده بیسیم خرید و ۱۹ هنگ تشکیل داد که در هر استان کشور یک هنگ مستقر بود و تعداد زیادی پاسگاه ساخته دایر شده بود. ژاندارمری در سراسر کشور مستقر بود حتی رسیدگی به تصادفات و سوانح با ژاندارم ها بود. بعدها که پلیس راه تشکیل شد پس از چندین سال پلیس راه را هم از شهربانی گرفتند و به ژاندارمری دادند.
صدها پاسگاه ژاندارمری از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب کشور احداث شد، در نواحی مرزی پاسگاه ها را به صورت دژ میساختند که قابلیت دفاعی داشته باشد فرق ژندارم ها با سربازان نیروی انتظامی که در برخوردهای مرزی در کمین گاه های اجانب و اشرار به دام افتاده به شهادت میرسند، سن بیشتر آنان، حرفهای بودنشان و تجارب کمتر در برخورد با اشرار بوده است.
نصایح ژنرال یا لمارسون و تعلیمات او که ایران کشوری پهناور و شبه قارهای است و پلیس شهری نمیتواند تمام اراضی برون شهری را تحت مراقبت قرار دهد مدت ها آویزه گوش مسئولان بود، عده ژاندارم ها به تدریج تا ۷۰ هزار نفر افزایش یافت. در دهه ۱۳۵۰ تمام پاسگاه ها مجهز به دستگاه های مدرن ارتباطی بود و چند وسیله نقلیه در اختیارشان بود. سال ها در سیستان و بلوچستان و نواحی کویری ما ژاندارم جمازه سوار (شترسوار) هم داشتیم.
امروزه برای جلوگیری از شبیخونهای اشرار جنایتکار که دورههای آموزشی خاصی بوسیله مربیان کشورهای خارجی ضد ایران میبینند باید به جای سربازان وظیفه جوان ۱۹- ۱۸ ساله از سربازان حرفهای یعنی همان ژاندارم های مجرب استفاده کرد همه میدانیم که بسیاری از بزهکاران، جنایتکاران و قاچاقچیان امروز حیطه فعالیت خود را به روستاها مخصوصاً روستاهای مرزی منتقل کردهاند.
ژاندارمری حال تحت هر نامی باید از نو تأسیس شود منتهای بتوان فرماندهی آن را تحت فرماندهی نیروی انتظامی تعیین کرد. در هر حال برای جلوگیری از تکرار این جنایات که قلب همه مردم ایران را مانند قلوب پدران و مادران آن سربازان جریحهدار کرده است باید از تمام وسایل مراقبت هوایی مانند هواپیماهای گشتی، هلیکوپتر، دوربین اشعه مادون قرمز استفاده کرد. باید با استفاده از عشایر محلی و استخدام دلاور یا چریک از اوضاع آن سوی مرز خبردار شد. من به میرجاوه سفر کردهام. در سال ۱۳۵۲ آن نقطه امنترین منطقه مرزی بود و ایرانیان تا پنجاه کیلومتر داخل خاک پاکستان میشدند و از دهکدههای مرزی بلوچستان انگلیس سابق که به ایالت بلوچستان پاکستان تبدیل شده بود سوغاتی میخریدند.
در دوران رضاشاه عدهای از عشایر بلوچ که دولت آنان را مورد مهربانی قرار داده بود تا جنایت سرتیپ البرز را فراموش کنند (سرتیپ البرز در سرکوب بلوچ ها شقاوت زیاد به خرج داده بود. بعدها در تهران محاکمه و محکوم به اعدام شد اما مورد عفو قرار گرفت و فقط زندانی گردید) به استخدام امنیه درآمدند و سال ها امنیت در بلوچستان برقرار بود. دولت باید با اجرای اصلاحات چشمگیر، تأسیس تعدادی کارخانجات نساجی، تعدادی واحدهای ایجاد اشتغال، برقراری نظم و امنیت را با آبادانی و رونق بلوچستان همراه گرداند. به امید همکاری دولت پاکستان که خود درگیر تروریسم و انفجارهای انتحاری است نباشد و تمام امکانات امنیتی از نظر مراقبت هوایی و دریایی از مرزهای بلوچستان را به کار بندد و بویژه تأسیس دوباره سازمان ژاندارمری سراسری کشور را مدنظر قرار دهد.
نظر شما