مرحوم دکتر عنایتالله رضا که از سال ۱۳۲۵ تا ۱۳۴۷، در شوروی زندگی کرده بود، برایم تعریف میکرد خاصان و نازنینان و عزیزکردگان، هر ماه یک صندوق بزرگ پلاستیکی شامل ماهی، خاویار دو یا سه شقه گوشت و انواع کنسروها، کمپوتها، کالباس ژامبون، انواع نوشیدنیها، پنیر و کره و سیگار در خانه ویژهگان میآوردند و به آن ها سفارش میکردند به همسایگان چیزی نگویند. البته انواع حبوبات و حتی دستمال توالت سهمیه ماهانه و فلفل و نمک و زردچوبه و انواع سسها در این سهمیه که بهای ارزانی داشت، دیده میشد. مایحتاجی که مردم حسرت آن را داشتند، کفش و پوشاک هم جداگانه برای خودمانیها کنار گذاشته میشد.
این طبقه لوس و ننر را «نومن کلاچر» میخواندند. در حدود سال های دهه ۱۹۶۰ یک عروسی افسانهای در شهر تفلیس بین دو خانواده نومن کلاچر انجام شد که سر و صدای آن ابتدا در شوروی و سپس در دنیا پیچید. پدر عروس مدیرکارخانه دولتی و پدر داماد بازرس عالی جمهوری گرجستان آن زمان بود، حقوق هر دو مشخص بود اما از کل دزدی و رشوه خواری و رانت خواری، حدود یک میلیارد روبل خرج عروسی دو نازدانه شد و حتی میدان اصلی شهر را به وسیله پلیس بستند و قرق کردند و در آنجا چادرهای بزرگ بالا بردند و میزهای صدگانه پر از مشروب و اغذیه گرم و سرد و «زاکوسکی» یعنی اوردور ترتیب دادند و ۱۰۰۰ تن از مقامهای شهر را به عروسی دعوت کردند. کار بالا گرفت و هیئت بازرسی از مسکو به شهر عزیمت کرد و معلوم شد در این شهر همه مقام ها دزدند و رشوه میگیرند و سوءاستفاده میکنند. از جمله اعلام شد در آبجوی تولید شده (ماءالشعیر) فقط کمی جو میریزند و به جای آن از کف دریای سیاه که در بطریها میریزند، استفاده میکنند و از گوشت گرازهای مریض ژامبون میسازند.
متأسفانه در کشور ما نیز نوعی «طبقه جدید» شکل گرفته که چون بدون اصالت و شخصیت و هویت هستند سعی میکنند با تظاهر به ثروت و شوکت و مکنت ایجاد تشخص کنند.
خاستگاه های پایین و فقرزده و ثروتی که نه از راه کار و کوشش بلکه رابطه و خویشاوندی و پارتی و دریافت رانتهای کلان و وام های بالا کشیده شده به دست آمده، اینان را وامیدارد برای زدودن سوابق خانوادگی فقیرانه و محقرانه خود با پول بادآورده، اتومبیل های میلیاردی خریداری کنند و زیر پای فرزندان لوس و نااهلی بیندازند که چند سال پیش یکی از آنان در کنار دوست دختر خود در خیابان قدیم تهران با زدن خودرو به درخت به ورطه مرگ کشانده شد.
تصویر رنگینی از سالن پذیرایی کاخ بابک زنجانی در فضای مجازی دست به دست میگردد که انگار بابک زنجانی لویی چهاردهم بوده که در چنان سالنی شرفیاب شوندگان را به حضور میپذیرفته، کاخ تابستانی یک مربی فوتبال در لواسانات را دولت، بابت بدهی ۲۵ میلیارد تومانی پسر او مصادره کرده که شباهت زیادی به استراحتگاه ترامپ رئیس جمهوری آمریکا دارد. وزارت بازرگانی دست یک وزیر سوداگر است که ورود هر کالایی را اجازه میدهد و گویی در برابر سخنان عدیده و ملامتآمیز رهبری که ورود کالاهای بیارزش خارجی را منع فرموده، گوش جناب وزیر تجارت و معدن و صنعت همچنان دچار ناشنوایی است. راستی چرا آن عضو اتاق بازرگانی در جلسه اتاق برمیخیزد و با بانگ رسا به پذیرایی در اتاق با بیسکویت و چیپس وارداتی اعتراض میکند؟ زمانی در ایران صد جور بیسکویت و چیپس تولید میشد، حالا بیسکویت ویتانا، گرجی، مینو کجا رفتند. آن عضو اتاق بازرگانی و تولیدکننده قالبهای سدسازی، تونل سازی، تونلهای مترو و سازههای بتونی میگویند تا سال ۱۳۹۲ یعنی ابتدای دولت پربرکت یازدهم ۱۵۰۰ پرسنل داشتم امروزه تنها ۱۲۰ کارمند و کارگر دارم.
او میگوید آخر چرا بیسکویت و چیپس که سادهترین فناوری را دارند، وارد میشود، او میگوید همسر یکی از کارکنانش که از ناچاری او را اخراج کردهاند، شبانه به او زنگ میزند و میگوید «شوهرم را دوباره به خدمت بازگردانید، تا اجاره خانه ماهانه آنها عقب نیفتد.»
دولت آقای روحانی و معاون اول ایشان سر مردم را به مسائل فرعی و بیاهمیت و منت های مهمل گرم میکنند. ایشان مرتب از این و آن شخص و سازمان گله میکند. آمارسازان این دولت از تورم تعدیل شده و نرخهای تثبیت شده تعریف و تمجید میکنند، اما عده ای روز به روز بیپناهتر و فقیرتر میشوند.
خجالت آور است وزارت تجارت جواز ورود آب معدنی فرانسه را که بهای آن بین ۲۰ هزار تومان تا ۶۰ هزار تومان در هر بطری است، بدهد. آیا ایران آب معدنی ندارد؟ آقای روحانی چرا این تشکیل کابینه را این همه به درازا میکشاند؟ چرا وزرای سالخورده و تاجر و بیاعتنا به مردم را به سر کاسبیهای سودمندشان نمیفرستد؟
زنجیرهای از فساد مالی و رشوهگیری و تبانی سبب صدور مجوزهایی چون چوب بستنی، بیل و دسته بیل میشود. میلیاردها تومان پول از کشور به صورت ارز خارج شده به مصرف واردات لوکس میرسد.
نومن کلاچر برای دور شدن از خاستگاه های پایین خود در لباس، کفش، مبلمان، اتومبیل، وسایل خانگی میکوشد با تجملگرایی پیشینه پایین خود را فراموش کند. هر آنچه در آمریکا و اروپا میبینید تکرار میکند؛ لودگی در فضای مجازی، شوخیهای رکیک مستهجن، جوکهای جنسی، تصاویر دخترانی که تمام چهره خود را به دست جراح زیبایی داده و بعضی مانند جغد و عقاب شدهاند، حتی پسرانی که زن مینمایند؛ بخشی از تغییر ساختار اجتماعی ماست. تغییر ساختار و هویتی که برای میهن ما بسیار گران تمام خواهد شد.
نظر شما