همیشه وقتی خسته میشویم و یا حوصلهمان سر میرود، کاری میکنیم که حالوهوایمان عوض شود. اینکار ممکن است بازی باشد، بیرون رفتن باشد، تماشای تلویزیون باشد، خواندن ضمیمه هشت باشد یا هرچیز دیگر. گاهی شعر سپید هم احتیاج به هوا عوض کردن دارد. اگر میخواهید بدانید شعر سپید چطور حالوهوایش را عوض میکند، ادامه این مطلب را بخوانید.
شوک
گاهی لازم است در شعرمان کاری کنیم که مخاطب انتظارش را نداشته باشد. خیلی کارها میشود کرد که مخاطب منتظرش نباشد، اما امروز یکی از اینکارها را میگویم و بقیهاش باشد برای بعد. اینکار باعث میشود حالوهوای شعر سپیدمان عوض شود.
شما میتوانید یکچیز را برعکس بگویید تا مخاطب شوکزده شود و انتظار اینطور گفتن شما را نداشته باشد. مخاطب همیشه قبل از اینکه کار تمام شود، ادامه کار را حدس میزند. اگر شعر دقیقاً همانطوری باشد که او حدس میزند، برایش زیبایی زیادی نخواهد داشت، اما با این برعکس گفتن، مخاطب را غافلگیر میکنید و او از شعر لذت میبرد.
مثلاً:
در جنگل روی دست درختان
خانه کوچکی هست
خانهای از چوب و عشق
سینهسرخ برای جوجهها
تلاش به خانه میبرد
سینهسرخ برای جوجهها
دانههای رو به رشد میبرد
که جوجه ها پر بگیرند
ایثار مادر است
که قد بچه ها را بلند میکند
ایثار مادر است
که باعث میشود
آسمان دلش بخواهد
در قلب سینهسرخ پرواز کند
قبل از اینکه ادامه بدهم، با هم دستانمان را بالا ببریم و برای مادرهای مهربانمان آرزوی سلامتی کنیم.
خب در انتهای این شعر یک شوک به مخاطب دست میدهد، چون همیشه پرندهها در آسمان پرواز میکنند، اما اینبار آسمان در قلب پرنده پرواز کرده!
یا:
باید یک حادثه به کمکت بیاید
مثلاً سیبی به کلهات بخورد
تا قانون جاذبه پیدا شود
این خندهدار است
قانون جاذبه گم نشده بود!
جاذبه در قلبهای ما بود
در طبیعت بود
در دستهای پدر بود
سیب پایین آمد تا نیوتن این را بفهمد
حالا این سیب بود که نابغه بود
یا نیوتن؟!!
قسمت آخر این شعر هم مخاطب را وارد شوک میکند، چون برعکس جریان طبیعی است؛ ما همیشه فکر میکردیم که نیوتن نابغه بوده، اما این شعر میگوید سیب نابغه بوده!!!
حالا دیگر یکی از راههایی که حالوهوای شعر را عوض میکند، یاد گرفتهایم.
جمله را عوض کن
دوستانی که همیشه اینسری مطالب را دنبال میکنند یادشان میآید که چندوقت پیش درمورد «وجه جمله» صحبت کردیم؛ اینکه جمله پرسشی باشد، امری باشد، التزامی باشد، خبری باشد. حالا متوجه میشوید که بعدها با آموزشهایی که دادهایم سروکار خواهیم داشت.
یکی از راههایی که باعث میشود حالوهوای شعر عوض شود، عوض کردن وجه جملههاست؛ یعنی مثلاً اگر شعر با جمله امری شروع شده، با جمله پرسشی تمامش کنیم. متأسفانه امروز اکثر شاعرها، در شعرشان فقط از جملههای اخباری استفاده میکنند و فقط یکخبر به مخاطب میدهند. ما میخواهیم در یک شعر وجه جملهها را عوض کنیم:
دستت را در دست بهار بگذار
با شکوفهها معطر شو
میبینی؟ خدا دارد صدایت میزند
در دشتهای سبز
صدایت میزند
در بوی بهارنارنج
صدایت میزند
عجب بارانی در دل ما میبارد این بهار!
خب همانطورکه میبینید جملههای «دستت را در دست بهار بگذار/ با شکوفهها معطر شو» امری هستند و «میبینی؟ خدا دارد صدایت میزند» پرسشی است و «در دشتهای سبز/ صدایت میزند/ در بوی بهار نارنج/ صدایت میزند» اخباری هستند و جمله آخر عاطفی است.
بگو بیایند مادرانمان
از تاریخ بیایند
برای پسر شهیدشان گریه کنند
مگر میتوانیم اینهمه انارِ سرخِ قلب را از یاد ببریم؟
مگر میتوانیم فرزندانمان را فراموش کنیم؟
با اینهمه جوان شهید
باید یکی بیاید و بر گردن ایران مدال بیندازد
«بگو بیایند مادرانمان/ از تاریخ بیایند/ برای پسر شهیدشان گریه کنند» این جملهها امری هستند.
«مگر میتوانیم اینهمه انارِ سرخِ قلب را از یاد ببریم؟/ مگر میتوانیم فرزندانمان را فراموش کنیم؟» اینها هم پرسشی هستند و جمله آخر التزامی است.
پس ما با تنوع جملهها، حالوهوای شعر را عوض میکنیم و کاری میکنیم که مخاطب حوصلهاش سر نرود.
دوستان خوبم! این جلسه هم برایتان مثال زیاد زدم تا مطلب را بهتر درک کنید، با اینحال برای اینکه مطلب امروز را کاملاً بفهمیم، با هم یک شعر میگوییم که هم از «شوک» در آن استفاده شده باشد و هم از عوضکردن جملات. با اینکار مثل همیشه با یک تیر دو نشان زدهایم. به اینخاطر که تازه فصل بهار تمام شده، یک شعر بهاری با هم میگوییم:
دی
بهمن
اسفند دود کردیم
تا بهار بیاید
چطور میتوانیم منتظر نباشیم
که لباس سپیدار نو شود؟!
منتظر نباشیم و نبینیم عمو نوروز
کوچه را از زمستان پاک میکند
امسال نهال باغچه ما بهار را زیبا خواهد کرد
باید برگردیم
بهارهای عمرمان را ببوسیم
مگر تمام عمر چند بهار است؟
خب، تکلیف شما این است که تکنیکهایی را که امروز درس دادیم، در این شعر پیدا کنید.
تا هفته آینده خدانگهدار
نظر شما