انتخابات

امروز می‌خواهم برایتان از دو اتفاق شاعرانه دیگر بگویم. اتفاق‌های امروز در شعر سپید شکل می‌گیرند. یکی از دلایلی که من بیشتر درمورد شعر سپید می‌گویم و از شعر سپید مثال می‌زنم این است که امروز شعر سپید کمی ضعیف شده است و منتظر شما دوستان نوجوان خوب است که با کارهای درخشانتان، به این شعر و جریان شعر در کشور کمک کنید.

اتفاق‌های شاعرانه

همیشه وقتی خسته می­شویم و یا حوصله­مان سر می­رود، کاری می­کنیم که حال‌وهوایمان عوض شود. این‌کار ممکن است بازی باشد، بیرون رفتن باشد، تماشای تلویزیون باشد، خواندن ضمیمه­ هشت باشد یا هرچیز دیگر. گاهی شعر سپید هم احتیاج به هوا عوض کردن دارد. اگر می­خواهید بدانید شعر سپید چطور حال‌وهوایش را عوض می­کند، ادامه­ این مطلب را بخوانید.

شوک
گاهی لازم است در شعرمان کاری کنیم که مخاطب انتظارش را نداشته باشد. خیلی کارها می­شود کرد که مخاطب منتظرش نباشد، اما امروز یکی از این‌کارها را می‌گویم و بقیه­‌اش باشد برای بعد. این‌کار باعث می­‌شود حال‌وهوای شعر سپیدمان عوض شود.

شما می‌­توانید یک‌چیز را برعکس بگویید تا مخاطب شوک‌زده شود و انتظار این‌طور گفتن شما را نداشته باشد. مخاطب همیشه قبل از این‎که کار تمام شود، ادامه­ کار را حدس می­زند. اگر شعر دقیقاً همان‌طوری باشد که او حدس می­‌زند، برایش زیبایی زیادی نخواهد داشت، اما با این برعکس گفتن، مخاطب را غافلگیر می­کنید و او از شعر لذت می­برد.

مثلاً:

در جنگل روی دست درختان
خانه­ کوچکی هست
خانه­‌ای از چوب و عشق
سینه­‌سرخ برای جوجه­‌ها
تلاش به خانه می­برد
سینه­‌سرخ برای جوجه‌­ها­
دانه‌­های رو به رشد می‌­برد
که جوجه ­ها پر بگیرند
ایثار مادر است
که قد بچه­ ها را بلند می­‌کند
ایثار مادر است
که باعث می­شود
آسمان دلش بخواهد
در قلب سینه‌سرخ پرواز کند

قبل از این‌که ادامه بدهم، با هم دستان‌مان را بالا ببریم و برای مادرهای مهربان‌مان آرزوی سلامتی کنیم.

خب در انتهای این شعر یک شوک به مخاطب دست می­‌دهد، چون همیشه پرنده­‌ها در آسمان پرواز می­‌کنند، اما این‌بار آسمان در قلب پرنده پرواز کرده!

یا:

باید یک حادثه به کمکت بیاید
مثلاً سیبی به کله­‌ات بخورد
تا قانون جاذبه پیدا شود
این خنده­‌دار است
قانون جاذبه گم نشده بود!
جاذبه در قلب­‌های ما بود
در طبیعت بود
در دست­های پدر بود
سیب پایین آمد تا نیوتن این را بفهمد
حالا این سیب بود که نابغه بود
یا نیوتن؟!!

قسمت آخر این شعر هم مخاطب را وارد شوک می­کند، چون برعکس جریان طبیعی است؛ ما همیشه فکر می­‌کردیم که نیوتن نابغه بوده، اما این شعر می­‌گوید سیب نابغه بوده!!!

حالا دیگر یکی از راه­هایی که حال‌وهوای شعر را عوض می­‌کند، یاد گرفته‌­ایم.

جمله را عوض کن

دوستانی که همیشه این‌سری مطالب را دنبال می­‌کنند یادشان می‌­آید که چندوقت پیش درمورد «وجه جمله» صحبت کردیم؛ این‌که جمله پرسشی باشد، امری باشد، التزامی باشد، خبری باشد. حالا متوجه می‌­شوید که بعدها با آموزش‌­هایی که داده­ایم سروکار خواهیم داشت.

یکی از راه­هایی که باعث می­‌شود حال‌وهوای شعر عوض شود، عوض کردن وجه جمله‌هاست؛ یعنی مثلاً اگر شعر با جمله­ امری شروع شده، با جمله­ پرسشی تمامش کنیم. متأسفانه امروز اکثر شاعرها، در شعرشان فقط از جمله­های اخباری استفاده می‌کنند و فقط یک‌خبر به مخاطب می­دهند. ما می­‌خواهیم در یک شعر وجه جمله‌ها را عوض کنیم:

دستت را در دست بهار بگذار
با شکوفه­‌ها معطر شو
می­بینی؟ خدا دارد صدایت می­زند
در دشت­های سبز
صدایت می‌­زند
در بوی بهارنارنج
صدایت می­‌زند
عجب بارانی در دل ما می­‌بارد این بهار!

خب همان‌طورکه می‌­بینید جمله­‌های «دستت را در دست بهار بگذار/ با شکوفه‌­ها معطر شو» امری هستند و «می­‌بینی؟ خدا دارد صدایت می‌­زند» پرسشی است و «در دشت‌­های سبز/ صدایت می‌­زند/ در بوی بهار نارنج/ صدایت می­‌زند» اخباری هستند و جمله­ آخر عاطفی است.

بگو بیایند مادران‌مان
از تاریخ بیایند
برای پسر شهیدشان گریه کنند
مگر می­‌توانیم این‌همه انارِ سرخِ قلب را از یاد ببریم؟
مگر می‌­توانیم فرزندانمان را فراموش کنیم؟
با این‌همه جوان شهید
باید یکی بیاید و بر گردن ایران مدال بیندازد

«بگو بیایند مادران‌مان/ از تاریخ بیایند/ برای پسر شهیدشان گریه کنند» این جمله­‌ها امری هستند.

«مگر می‌­توانیم این‌همه انارِ سرخِ قلب را از یاد ببریم؟/ مگر می‌­توانیم فرزندان‌مان را فراموش کنیم؟» این­ها هم پرسشی هستند و جمله­ آخر التزامی است.

پس ما با تنوع جمله­‌ها، حال‌وهوای شعر را عوض می­‌کنیم و کاری می­‌کنیم که مخاطب حوصله­‌اش سر نرود.

دوستان خوبم! این جلسه هم برایتان مثال زیاد زدم تا مطلب را بهتر درک کنید، با این‌حال برای این‌که مطلب امروز را کاملاً بفهمیم، با هم یک شعر می­‌گوییم که هم از «شوک» در آن استفاده شده باشد و هم از عوض‌کردن جملات. با این‌کار مثل همیشه با یک تیر دو نشان زده‌­ایم. به این‌خاطر که تازه فصل بهار تمام شده، یک شعر بهاری با هم می­‌گوییم:

دی
بهمن
اسفند دود کردیم
تا بهار بیاید
چطور می­‌توانیم منتظر نباشیم
که لباس سپیدار نو شود؟!
منتظر نباشیم و نبینیم عمو نوروز
کوچه را از زمستان پاک می­‌کند
امسال نهال باغچه­­ ما بهار را زیبا خواهد کرد
باید برگردیم
بهارهای عمرمان را ببوسیم
مگر تمام عمر چند بهار است؟

خب، تکلیف شما این است که تکنیک‎‌هایی را که امروز درس دادیم، در این شعر پیدا کنید.

تا هفته­ آینده خدانگهدار

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.