تحولات لبنان و فلسطین

۱۱ مهر ۱۳۹۶ - ۱۱:۰۰
کد خبر: 566302

و علی بود اسم من، اما...

احمد عبدالله‌زاده مهنه

دو روز پس از عاشورا، بنی اسد اومدن پیکر شهدا رو دفن کنن. شهدای قطعه‌قطعۀ پامال‌شده رو نمی‌شناسن. ناگهان دیدند از دور، آقایی خسته و خاک‌آلود خودش رو رسوند به صحرای کربلا...

بسم الله الرحمن الرحیم. السلام علیک یا اباعبدالله. السلام علیک یا علی بن الحسین.

دو روز پس از عاشورا، بنی اسد اومدن پیکر شهدا رو دفن کنن. شهدای قطعه‌قطعۀ پامال‌شده رو نمی‌شناسن. ناگهان دیدند از دور، آقایی خسته و خاک‌آلود خودش رو رسوند به صحرای کربلا:

صبر کنید، این کشته‌ها را می‌شناسم

جاماندگان نینوا را می‌شناسم

من زادۀ زهرا، علی‌بن‌الحسینم

هم زخم‌ها را، هم شفا را می‌شناسم...

تا رسید به گودال قتلگاه. بنی‌اسد اومدن کمک کنن. صدا زد: «نه. با من هستند کسانی که کمکم می‌کنن». این کشتۀ فتاده به هامون رو فقط امام‌سجاد(علیه السلام) می‌تونه شناسایی کنه:

یک پیرهن حتی نماند از یوسف، اما

من یوسف کرب‌وبلا را می‌شناسم... (مهدی مقیمی)

عجیب نیست اگه حدود چهل سال بعد، توی همین دوازدهم محرم به شهادت برسه. داغ روبه‌روشدن با جسم‌های بی‌سر شهدای کربلا، کوه‌ها رو از پا درمی‌آره. آخه توی همۀ صحنه‌های کربلا، اهل‌بیت(علیهم‌السلام) کنار هم بودند. غم‌ها رو باهم تقسیم می‌کردند. ولی موقع دفن شهدا، از اهل‌بیت(علیهم‌السلام) فقط امام‌سجاد(علیه‌السلام) توی صحنه حاضر بود. بار این مصیبت رو تنهایی به دوش کشید. این دیگه معجزۀ کربلاست که چنین آقای داغدیده‌ای، توی کوفه و شام، یزید رو انگشت‌نما کنه:

مثل من هیچ‌کس در این عالم، وسط شعله‌ها امام نشد

در شروع امامتش چون من، این‌قدَر دورش ازدحام نشد

لشکری از مغیره می‌آمد، خیمه‌ غارت شد و در آتش ‌سوخت

غیر زهرا به هیچ معصومی این‌قدَر گرم، احترام نشد

روضه از این شدیدتر هم هست: لحظه‌ای که حسین یاری خواست

و علی بود اسم من اما خواستم پا شوم ز جام... نشد

مصلحت الهی بود که آقا در کربلا توان جهاد نداشته باشه:

به لبِ تشنۀ علی‌اصغر، به لب تیز ذوالفقار قسم

تا به امروز هیچ شمشیری این قدَر تشنه در نیام نشد...

اگه زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) بعد از عاشورا کمتر از دو سال زنده موند، امام سجاد (علیه‌السلام) نزدیک چهل سال با داغ کربلا زندگی کرد:

آه! زینب کجا و بزم یزید؟ او کجا و جواب ابن‌زیاد؟

بازهم صدهزار مرتبه شکر، اینکه با شمر همکلام نشد...

دیدم از زیر چادرش زینب، گفت طوری که نشنود عباس:

رنج‌ها دیده‌ام حسین، اما هیچ جایی شبیه شام نشد

هر فرصتی که پیدا می‌شد، هرچند دم دروازۀ شام، امام‌سجاد(علیه‌السلام) روشنگری می‌کرد و شأن اهل‌بیت(علیهم‌السلام) رو دوباره به یاد مردم می‌آورد:

چه مسلمانیِ عجیبی بود، که در آن بر عیال پیغمبر

نان و خرما حلال بود، اما سنگ‌انداختن حرام نشد... (قاسم صرافان)

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.