قدس آنلاین-گروه استان ها-مهناز خجسته نیا: گرچه سالهاست اینجا اسم «حلوایی» را یدک میکشد اما با حلوا حلوا کردن وعدهها، هیچ کامی هنوز شیرین نشده است.
چراکه قبل از اینکه تابلوی روستای «حلوایی» تو را به جایی برساند که دنبال آن میگردی انبوه زبالههای تلنبار شده در گوشه و کنار زمینهای رها شده روستا و گوسفندانی که برای فروش آنجا جمع شدهاند به استقبالت میآیند.
راه اصلی روستا هم تا آخرین خانه هنوز خاکی است و تمام اهالی سالهاست که خاک آن را به جای هوای پاک روستا فرو میبرند.
همه دلخوشی اهالی از زندگی در این روستا سقفی است که روی سرشان است اما برای آن هزینههای زیادی از بابت بیماری پرداخت کردهاند که هرگز دیده نمیشود تا حساب و کتابش را پس بدهند.
حلوایی کجاست؟
کال انتهای گلشهر در میدان پاسگاه قدیمی را که رد کنی آن طرف کال «حلوایی» است.
جایی که هنوز در برزخ شهر و روستاست و تنها یک کال او را از همه آبادانیهای شهر دور کرده است.
«حلوایی» برخلاف همه روستاهای همجوار که با توسعه حاشیه شهر از امکانات خوبی برخوردار شدهاند، هنوز از ابتداییترین امکانات که مدرسه، تلفن و راه آسفالته است بهره مند نیست.
وقتی به سراغ اهالی میروی همه دل پر دردی دارند. یکی از جای خالی مدرسه در این روستا گلایه دارد و میگوید: اکنون دور افتادهترین روستاهای مرزی حداقل مدرسه کاه گلی دارند اما اینجا دریغ از وجود مدرسهای یک کلاسی!
دیگری هم از نبود وسیله نقلیه عمومی برای رفت و آمد به شهر ناراضی است و میگوید: برای رساندن خودمان به شهر هر روز مجبوریم از میان راه خاکی روستا خودمان را به آن طرف کال برسانیم.
زن جوانی هم با اشاره به اینکه نانوایی این روستا سرانجام پس از پیگیریهای متعدد اهالی تازه آغاز بکار کرده، میگوید: نداشتن نانوایی یک درد است اما داشتن نانوایی در جوار گاوداری و در حاشیه راه پرتردد و خاکی روستا هم درد دیگری است.
پیرمرد روستایی هم میگوید: عمر ما که تمام شدای کاش مسئولان به فکر جوانان این روستا باشند که هنوز موفق به دریافت یک خط تلفن ثابت نشدهاند.
زن جوانی هم با تأکید بر اینکه ما هیچ چیز نداریم، میگوید: شما به خاک عادت ندارید، چادرتان را خاک نگیرد خانم!
او که هم سن و سال خودم است، میافزاید: اگر برای رفع مشکلات این روستا به داد اهالی برسید، دعای خیر ما برای همیشه بدرقه راهتان خواهد بود.
چراغ روشن مسجد به کمک اهالی
دیدن صندوق سبز فلزی که روی چهارپایهای در وسط راه خاکی روستا گذاشته شده نیز جلب توجهام را جلب میکند.
اهالی میگویند همه دلخوشی مردم روستا به همین مسجد روستاست که باید با کمک اهالی درش باز و چراغش روشن بماند.
به گفته آنها همه ساختمان مسجد را با همین هزینهها ساختهاند؛ چون اهالی معتقدند چه دعاهایی که در این مسجد مستجاب و چه آرزوهایی که برآورده شده، جز آبادانی روستا!
دهیاری بدون دهیار
سراغ دهیاری روستا را که میگیرم آدرس دفتر دهیاری را میدهند اما هنگامی که برای ورود به دفتر دهیاری در میزنم، کارگری که مشغول کار بنایی است میگوید: اینجا کارگاه بنایی است.
او میگوید: دهیار چون ساکن شهر است هر از گاهی میآید و میرود، بنابراین سؤالات بسیار من بی پاسخ میماند.
سؤالاتی که شاید پاسخ آن دغدغه ۳۰۰ خانواری است که سالهاست لبخند رضایت بر لبانشان خشکیده و تاوان محرومیتی را پس میدهند که در گرو همت مدیران روستا، بخش، شهر و استان است.
نظر شما