قدس آنلاین- گاهی حادثه آنقدر بزرگ است که نمیتوان آن را باور کرد؛ اما واقعیت دارد و شاید واقعیت بزرگتر از آن چیزی باشد که ما تصور میکنیم؛ اما مهم این است که رویدادهای بزرگی مانند واقعه عاشورا دقیقاً در بستر همین اجتماعاتی رخ میدهد که ما در آن زندگی میکنیم و نه حتی کمی آن طرفتر.
پرسشی که دقیقاً پس از شهادت امام حسین(علیهالسلام) مطرح شد، این بود که این ویرانی، پس لرزه های کدامین زلزله اجتماعی بود یا به زبان سادهتر چه شد که چنین شد؟ در پاسخ به این پرسش نظریههای گوناگونی ارائه شده و هرکس از زاویهای به این جریان نگریسته است؛ اما بهترین آسیب شناسی را باید در کلام کسی جست وجو کرد که برای بازسازی این ویرانه قیام کرد.
وجود مقدس سیدالشهدا(علیهالسلام) در جملهای عمیق، انحراف آن روز جامعه را خروجی فرایندی دو مرحلهای میداند که حاصلش ایجاد روحیهای است که به قتل حسینبنعلی(علیهالسلام) منجر خواهد شد. حضرت در تبیینی دقیق و کوتاه در مورد جامعه آن روز مسلمین میفرمایند: «النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیا، وَالدِّینُ لَعِقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ، یحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایشُهُمْ، فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیانُون(بحارالانوار: ج۴۴ ص۳۸۲) مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست، گرد دین میگردند تا زمانی که معیشتشان فراهم باشد و چون گرداب بلا آمد دیندارها کم میشوند. »
مرحله اول: بندگی دنیا
امام حسین(علیهالسلام) بندگی دنیا را مرحله اول این فرایند دانسته و میفرمایند: «النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیا... مردم بنده دنیا هستند...»
مُسلّم اینکه خدای هر کسی مسیر زندگی او را مشخص خواهد کرد؛ به فرموده امام حسین(علیهالسلام) مردم زمان ایشان بردگان زرخرید و سر به مُهر دنیا بودند و در این میان ابنزیاد به عنوان کارگزار دنیا با سکههای زر مسئول خرید کوفیان و انداختن طوق بندگی به گردن آنها شد و همین طوق بندگی آنها را به کربلا کشاند، در طرف دیگر کسانی بودند که خدای یکتا را میپرستیدند و عنان بندگی خدا اتفاقاً آنها را نیز به کربلا رسانده بود؛ اما یکی را برای قتل حسین(علیهالسلام) و دیگری برای یاری حسین(علیهالسلام).
مرحله دوم: سطحی شدن باورهای دینی
امام در خصوص دومین مرحله ای که در فرایند حسین کُش شدن جامعه قرار دارد به باورهای سطحی دینی اشاره کرده و میفرماید: «وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ... دین لقلقه زبان مردم شده است...»
جهتگیری اجتماعی در واقع محصول باورهای جامعه است و اگر باورهای آرمانی آن جامعه سطحی شود، در بزنگاههای حساس عملکردی خلاف آنچه از پوسته ظاهری جامعه انتظار میرود مشاهده خواهید کرد. در جامعه زمان سیدالشهدا(علیهالسلام) گزاره های دین در زبانها پرطمطراق و با هیاهو مطرح میشد و هر کس برای خود دکانی از دین درست کرده بود؛ اما دین در تصمیمگیریها و عملکرد مردم و خواص جایگاه خاصی نداشت و در واقع هرکس را که میدیدی پشت نقاب دین به دنبال مطامع خود بود تا در بستر انقلاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) سفرهای برای خود پهن کند.
ثمره این فرایند دو مرحلهای میرسد به روحیهای که حضرت در تبیین آن میفرماید: «یحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایشُهُمْ. دور دین میگردند تا زمانی که معیشتشان فراهم باشد. »
جامعه ای که باور دینی عمیق ندارد حاضر به پرداخت هزینه برای اعتقاداتش نیست و اگر به این عدم باور عمیق، بندگی دنیا هم اضافه شود، ثمره ای جز دینداری در عافیت به بار نخواهد آورد و اینجاست که جمله آخر سیدالشهدا(علیهالسلام) نمود پیدا میکند که فرمودند: «فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیانُون. چون در بلا گرفتار شوند، دیندارها کم میشوند. »
و این دقیقاً همانچیزی بود که در کربلا اتفاق افتاد و نتیجه اش صف بندی جبهه حق با تمام ظرفیت یعنی ۷۲نفر در مقابل جبهه باطل با بخشی از ظرفیت یعنی ۳۰هزار نفر در مقابل یکدیگر بود.
باید توجه داشت، این فرایند در هر جامعه ای اتفاق بیفتد، ثمرهاش یکی است.
نظر شما