قدس آنلاین- مردم ما با نوستالوژیهای خود همیشه سر ذوق آمدهاند، بخصوص نوستالوژی دهه شصت برای نسلی که امروز دیگر پای به میانسالی گذاشته است. «بمب» به همین نوستالوژی پرداخته است، صفهای مدارس ابتدایی و شعارهای انقلابی دانش آموزان، معلمانی که در تنبیه دانش آموزان کوتاهی نمیکردند، بمباران تهران، صدای آژیر، ژیان و موتورگازی و شعارنویسی روی دیوارهای شهر.
فیلم اما در این کار اغراق میکند چرا که قصد دارد در حجمی فشرده، همه چیزهایی که جالب است و ممکن است نوستالوژی بازها را خوشحال کند، به مخاطب نشان دهد برای همین در بخشهایی از داستان، کارگردان همه فیلم را معطل میکند تا مثلاً دیوارهای شعارنویسی شده را نشان دهد و سخنرانیهای مدیر مدرسه را. به همین دلیل در فیلم، شاهد استندآپ کمدیهای سیامک انصاری هستیم که اگرچه باعث خنده حضار میشود، روند روایت داستان را مختل میکند. صحنههایی مانند صف نفت، بحث برسر شعارهایی که باید روی دیوار نوشته شود و ... از همین جنس هستند. آمده اند تا کمیتماشاگر را بخندانند اما خودشان مشکل ساز شده اند. صحنههایی که با اغراق همراه اند، اغراقی که قرار است طنزآفرین باشد اما در همه چیز فیلم خود را منتشر کرده است، حتی در مشکلی که میان میترا (لیلا حاتمی) و ایرج (پیمان معادی) ایجاد شده است، شاهد اغراق هستیم.
چالش اصلی فیلم، رابطه ای به بن بست رسیده میان یک زن و شوهر است، رابطهای که بالاخره با همان نسخهای که زن برای شاگرد خودش میپیچد، حل میشود: سکوت نکن و درباره مشکلت حرف بزن! ولی به نظر میرسد این سکوت لجبازانه در طول داستان خیلی کش پیدا کرده است و همین باعث شده است فیلم در دقایقی طولانی خستهکننده و کشدار شود.
فیلم با وجود بهرهمندی از فیلمبردار قهاری چون محمود کلاری از ترس گافهایی که ممکن است به دلیل شبیهسازی دهه شصت ایجاد شود، اغلب از نماهای بسته استفاده میکند، همه چیز فیلم در یکی دو مکان محدود خلاصه شده است. فیلم صحنههای بیرونی بسیار کمیدارد اما همان صحنههای بیرونی هم تا جایی که شده، خلاصه و ساندویچی نشان داده میشود. همین فقر در تصویر باعث شده است فیلم، به شدت دیالوگمحور باشد و گرههای اصلی آن با گفت وگو باز شود. البته فیلم سرشار از دیالوگهای خوب است اما در برخی لحظات، کارکرد نمایش رادیویی را دارد بخصوص با موسیقی درخشانی که برای فیلم ساخته شده است.
نظر شما