امام موسی بن جعفر(ع) در یکی از سختترین شرایط اجتماعی و سیاسی مسلمین میزیستند. بیشترین دوران زندگی امام هفتم شیعیان در زندان عباسیان سپری شد. این برخوردهای تند و رادیکالی با رهبر دینی و معنوی شیعیان برای جلوگیری از اقدامهای سیاسی و اجتماعی و تزلزل پایههای حکومت عباسی بود. گرچه بخش اعظمی از عمر امام کاظم(ع) در زندان سپری شد، اما این اتفاق نتوانست مانع ارتباط امام و شیعیان و تحقق اهداف امام در جامعه شود. موسی بن جعفر(ع) با پی ریزی راهبرد «خدمت در مسند قدرت» فضای امنی برای زندگی پیروان خود فراهم کرد.
حجت الاسلام دکتر محمدباقر پورامینی؛ مدرس حوزه علمیه قم، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و نویسنده و کارشناس دینی در گفت وگو با قدس از حیات سیاسی امام کاظم(ع) میگوید.
زندانهای متوالی برای امام کاظم(ع) یکی از برخوردهای رادیکالی عباسیان با امام هفتم و مواضع سیاسی ایشان است. دلیل این هراس عباسیان چه بود؟
هارون الرشید نسبت به موقعیت معنوی و اجتماعی امام کاظم(ع) حسادت داشت و از آشکار شدن حقیقت و ارتباط مردم با امام بشدت میهراسید. از این رو به محدود کردن ارتباط دیگران با امام پرداخت و بارها امام را به زندان افکند.
این پرسش ممکن است مطرح باشد که آیا امام کاظم(ع) در پی سرنگونی هارون بود که خلیفه این گونه واکنش تند در برابر فعالیتهای امام از خود نشان داد؛ بدیهی است که خلیفه از نفوذ محبت امام در دلها هراسناک بود. او بخوبی به عمق نفوذ امام واقف بود؛ ابن حجر هیثمی تأکید دارد که در زمان امام موسی کاظم(ع) هیچ کس در معارف الهی و دانش و بخشش به امام نمیرسید و دیگران فرسنگها با او فاصله داشتند.
بسیاری میدانستند که عباسیان غاصبان خلافت هستند و این ردا از آنِ عترت است که در آن عصر در امام موسی کاظم(ع) متبلور بود. بنا بر نقل شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا(ع)، هارون به فرزندنش مأمون به این شکوه شخصیت امام اذعان کرده بود که «هَذَا إِمَامُ النَّاسِ وَ حُجَّةُ اللهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ خَلِیفَتُهُ عَلَی عِبَادِهِ؛ او امام مردم و حجّت خدا بر خلقش و خلیفهاش در بین بندگانش است».
بنا بر نقل قندوزی حنفی در کتاب ینابیع الموده، روزی هارون در کنار کعبه امام را دید و گفت: تو کسی هستی که مردم پنهانی با تو بیعت کردهاند؛ امام نیز در پاسخ فرمود: «انا امام القلوب و انت امام الجسوم؛ من بر دلها حکم میرانم و تو بر تن¬ها».
هارون در پاسخ به پرسش تعجب برانگیز فرزندش مأمون، از موقعیت سست خلافت خود چنین یاد کرده بود: «أَنَا إِمَامُ الْجَمَاعَةِ فِی الظَّاهِرِ وَ الْغَلَبَةِ وَ الْقَهْرِ وَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ إِمَامُ حَقٍّ؛ من در ظاهر و از روی قهر و غلبه امام مردم هستم و موسی بن جعفر امام حقّ است».
این اقبال عمومی و توجه بزرگان جهان اسلام به سمت امام، برای خلیفهای که در پی تعیین جانشین و ولیعهد بود؛ خوشایند نبود. خلیفه در یک اقدام غیرمنتظره همه نخبگان و دانشمندان عالم اسلامی را به مکه فراخواند تا همگان را از تصمیم خود در تعیین خلیفه آگاه کند؛ در این موقعیت، در مدینه به دستگیری امام دستور داد و این اقدام زشت یکی از موارد دستگیری و به زندان افکندن امام بود؛ خلیفه برای حفظ قدرت حاضر به قربانی کردن همه بود و بر این مستی قدرت نیز اذعان داشت و به فرزندش مأمون چنین یاد آور شده بود: «او از من و از همه مردم به جانشینی حضرت رسول(ص) سزاوارتر است، و قسم به خدا که اگر تو نیز بخواهی حکومت را از من بگیری، گردنت را میزنم، زیرا حکومت و پادشاهی عقیم است و فرزند و غیر فرزند نمیشناسد».
برخورد امام کاظم(ع) با ترفند ابراز خویشاوندی عباسیان با خاندان وحی چگونه بود؟
هارون به دلیل انتسابش به عباس عموی پیامبر(ص) اصرار داشت خود را از منسوبان اصلی حضرت محمد(ص) و میراث دار آن حضرت به شمار آورد. در حالی که در جهان اسلام کسی وجود داشت که نواده پیامبر(ص) شمرده میشد و این نزدیکی امام، برای هارون سخت گران میآمد، زیرا هارون برای مشروعیت بخشی خلافت و همچنین تثبیت حکومت سخت به انتساب به رسول خدا(ص) نیاز داشت از این رو تلاش میکرد حداقل خود را همسنگ امام کاظم(ع) قرار دهد و از برتری امام بکاهد؛ اما به هدف شوم خود نمیرسید.
روزی هارون به امام گفت: ما و شما همگی شاخ و برگ یک درخت و از نسل عبدالمطلب میباشیم، ما فرزندان عبّاس هستیم و شما فرزندان أبوطالب، و این هر دو، عموی پیامبر(ص) بودهاند و خویش و قومی آنها با پیامبر یکسان است، پس چرا شما بر ما برتری دارید؟ امام فرمود: زیرا ما به پیامبر نزدیکتریم، گفت: چطور؟ امام فرمود: چون عبدالله و ابوطالب از یک پدر و مادر بودند ولی جد شما عباس، از مادر با عبدالله و أبوطالب مشترک نبود.
هارون ادامه داد: چرا شما اجازه میدهید که مردم شما را به رسول خدا(ص) منتسب بدانند و به شما بگویند «ای فرزندان رسول خدا» در حالی که شما فرزندان حضرت رسول(ص) نیستید، بلکه فرزند علی(ع) هستید و اشخاص را باید به پدرشان منتسب نمود، حضرت رسول(ص) جدّ مادری شماست و نباید شما را منسوب به ایشان دانست؟ امام در پاسخ به این سخن سرشار از حسادت و کینه هارون، فرمود: اگر پیامبر اکرم(ص) زنده شوند و دختر شما را خواستگاری کنند آیا به ایشان جواب مثبت میدهید؟
هارون گفت: سبحان الله! چطور ممکن است جواب مثبت ندهم؟ بلکه با این کار بر عرب و عجم و قریش افتخار میکنم. امام فرمود: ولی آن حضرت نه از دختر من خواستگاری میکند و نه من دخترم را به ازدواج آن حضرت در میآورم، گفت: چرا؟ فرمود: زیرا ایشان پدر من است و پدر شما نیست، هارون مجبور شد به نیکویی این سخن امام اعتراف کند.
این گفتوگوها چند بار میان امام و هارون تکرار شد و در هر مناسبت با محکومیت هارون پایان یافت.
مهمترین اقدام امام کاظم(ع) در ارتباط با نیازهای عمومی مردم چه بود؟
در نفوذ معنوی و سلطه بر دلها، امام حرف نخست را میزد، امام نه شمشیر داشت و ثروت و نه مجموعه تبلیغاتی حکومت در خدمت او بودند؛ اما امام کاظم(ع) بر دلها حکومت میکرد و گاه نزدیکترین افراد در دربار عباسی مانند علیّ بن یقطین یا حاکم اهواز نیز از پیروان و شیفتگان حضرت بشمار میآمدند که با راهنمایی امام سرآغاز خدمات بزرگی میشدند و به گره گشایی از مشکلات مردم، رسیدگی به فقرا و همدردی با بیچارگان میپرداختند.
امام کاظم(ع) غمخوار محرومان و مونس فقیران و گره گشای مشکلات بود، از چهرههای مؤثر و مرتبط نیز چنین سلوکی را مطالبه میفرمود.
وقتی به چشم انداز آینده جهان تشیع در حوزه فرهنگ و سیاست نگاه میکنیم، چه درسی از شیوههای مبارزاتی امام کاظم(ع) برای امروز جهان میتوان گرفت؟
جمعی از نخبگان جهان اسلام و چهرههای مؤثر از شاگردان امام کاظم(ع) هستند که این یادگاران علم و اندیشه خدمات بزرگی به ترویج مذهب و همچنین آشنایی مردم با اسلام ناب محمدی انجام دادند.
از سویی با توجه به سلطه بنی عباس بر مسند خلافت، امام مشروعیت خلافت آنان را زیر سؤال برد و یاران و دوستان خود را از کمک به نفع دستگاه حکومتی منع میساخت؛ مثلاً صفوان جمال را ملامت کرد که اگر کرایه دادن شترانت به هارون به معنای انتظار در زنده برگشتن هارون برای ادای کرایه باشد، این انتظار به معنای راضی بودن به بقای ظلم است و گناه است؛ اما امام راضی به مختل شدن امور مسلمین نیز نبودند، به برخی از یاران خود اجازه میدادند برخی از مدیریتهای مهم را عهدهدار شوند و ضمن تلاش در کاستن و محو ظلم و شرارت، گره گشای مشکلات امت اسلام گردند؛ امام به علی بن یقطین سفارش کردند با کتمان تشیع خود و رعایت تقیه، در مسند وزارت هارون باقی بماند و فرمود: «ان الله مع کل طاغیة وزیراً من اولیائه یدفع بدعتهم؛ خداوند با هر حاکم ستمگری، از دوستان خود وزیری دارد که به سبب او بدعتهای آنان را دفع میکند». ابن بزیع شخصیت مؤثر دیگری است که به دستور امام، در ساختارحکومتی بنی عباس ماند؛ او به نیازمندان پناه میداد و شیعیان را از گرفتاری میرهانید. یعقوب بن داود نیز چنین نقشی را ایفا کرد و در مسند وزارت آثار مثبت زیادی را انجام داد.
این حرکت امام الگویی برای نخبگان جهان اسلام است که از موقعیت ممتاز خود در خدمت بیشتر و مؤثرتر و علاقهمند سازی مردم به مذهب استفاده کنند.
نظر شما