قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: از آن دست معاشرت هایی که این سال ها مرسوم شده که در سکوت پذیرایی شوی یا به این طرف و آن طرف آنقدر خیره بمانی تا جمع به پایان برسد. از آن مهمانی های بی گپ و بی روح که بعد از برگشتن به خانه انگار هنوز منتظری، شروع بشود...
به اصرار چند باره صاحبخانه رفتیم و حالا که پشت پنجره گوش به زنگم تا خواهرجان تماسم را جواب بدهد، احساس می کنم رفتنم اشتباه بود و ساعت ها پای ملاقاتی هدر رفت که دستاوردی نداشت!
گوشی را که گلی برمی دارد هزاربار قربان صدقه اش می روم و او خوشحال از عروسک های انگشتی می گوید که آفرینش برایش خریده. و من این طرف خط، قند توی دلم آب می شود.
عین آدم هایی که غصه دارند و حالا حالشان رو به بهبود است، به ترتیب با آفرینش و خواهرجان حرف می زنم!
می گویم یادت می آید، مادرجان کنارِ آن دیگ های پلو و فسنجانی که بار می گذاشت و چایی که تیار می کرد، چه میزبان آداب دانی بود برای اقوام دعوت گرفته اش!
به ما می گفت که حال بچه های میهمان را چه جور خوش کنیم با عروسک ها و دست و دلبازی و لبخندمان... یادت می آید چطور هروله می کرد به استقبالِ غریبه و آشنا...
خواهرجان با نُچ نُچ معروفی که دارد حرفم را نصفه می گذارد و می گوید: مطمئنم که هنوز لباس های پلوخوری تان را درنیاورده اید... چای دارچین ام دَم کشیده... بیا که حرف های نزده ات را به جان می خرم.
پی نوشت: و زمزمه آقای همسر در راه: پس آمارها درست اند که خانواده ها روزانه کمتر از نیم ساعت باهم گفتگو دارند!
نظر شما