از سفارشی و مناسبت نویسی بیزار بوده و هستم؛ اما نه وقتی پای خداوندگار سخن، جناب «فردوسی» بزرگ در میان باشد. امروز در تقویم ما روز اوست، بنابراین دلم نمیآید شبیه بیشتر این مناسبتها که تنها در تقویمها اعتبار دارند، از کنار آن بگذرم.
بگذارید کمی صریح باشم. هر ملتی اگر گوهری چون شاهنامه در پیشینهاش بود، تردید نکنید جهان را از آوازه آن پر میکرد. بنا ندارم با تخفیف فرهیختگان دیگر ملل، نظیر برخی پان ایرانیستها همه پیشرفتهای بشری را به نام نیاکان خودمان بنویسم، اما در مقام مقایسه شاهکارهای او بر دیگر ملل با شاهنامه، الحق و الانصاف، قیاس ماه من تا ماه گردون است.
به طور مثال در مهمترین زبان جهانی معروف، یعنی زبان انگلیسی، شما نمایشنامههای شکسپیر را با آنچه در شاهنامه است در دو پله ترازو بگذارید. بگذریم، قصد ورود به این عرصه را ندارم، اما چرا با تمام اینها تا امروز، حق این شاعر بزرگ ادا نشده است؟ پرسش بزرگ این است؟
بسیاری تصور میکنند، این معضل پیش از انقلاب و پس از آن تفاوت معناداری دارد یعنی آن زمان بسیار فردوسی و شاهنامه قدرمی دیده و عزت داشتهاند و پس از انقلاب از آن غفلت شده. این تصور غلط است. توجه غلوآمیز به فردوسی و شاهنامه در رژیم پادشاهی بود، بله، اما کسی از آن رهگذر در پی پر کشیدن شاهنامه و جهانی کردن شاهکار جناب فردوسی و معرفی او در ادبیات بینالمللی نبود. بنا بر سوءاستفاده از این اثر در جهت استحکام تخت پادشاهی و توجیه سلطنت بود و بس.
اگر برگردید و جستوجو کنید میبینید اغلب به بخشهای عدالت طلبانه و شورش مردم بر پادشاهان ظالم در این اثر، کمترین توجهی نمیشد و بالعکس بخشهایی که ترویج نظام پادشاهی و ستایش آن را در پی داشت، درشت و مرتب به مخاطب گفته میشد.
پس از انقلاب به واسطه همین سابقه و سوءاستفاده از شاهنامه، برخی بر این اثر غضب کردند و بر آفریننده آن نیز. تفهیم این مهم به آنها سخت بود که چگونه میتوان از شاهنامه و فردوسی بزرگ برخلاف تصور آنها برای ترویج همان آرمانهای انقلابی و حتی ترویج و گسترش آنها در ورای مرزهای سیاسی مملکت بهره برد.
برخی اصولاً باور نداشتند که فرهیختگانی هستند با عشق بیپایان به فردوسی و شاهنامه از یکسو و عشق به آرمانهای سرخ شیعی و کربلا و زیارت عاشورا از سوی دیگر. اصولاً تصور میکردند این دو با یکدیگر قابل جمع نیست.
نظر بسیاری از گرههای فرهنگی مشابه، این قفل را نیز رهبر انقلاب سالها پیش برای مخاطبان و دلسوزان فرهنگ این سرزمین باز و این معما را حل کرد. در دهه هفتاد من وابسته فرهنگی ایران در افغانستان بودم. طبق برنامه مدونی، همه ساله رایزنان فرهنگی ما در سراسر جهان در روزهای مشخصی در تهران جمع میشدند.
تبادل آرا داشتند و برنامههایی و از جمله ملاقات با رهبر انقلاب. یکی از آن سالها که خدمت ایشان رسیدیم دو وظیفه اصلی برای رایزنان ما در خارج کشور تعریف کردند. خط سیر فعالیتهای دینی و ایمانی و بحث گسترش زبان فارسی و تأکید کردند زبان عربی به عنوان زبان عالم جهان اسلام شناخته شده و زبان فارسی به عنوان زبان حامی و حاوی فرهنگ تشیع... بحث بر این محور بود که هر جا زبان فارسی برود، ارزشهای شیعی که شالوده آرمانهای انقلابی ماست نیز میرود.
من مدتی را نیز در آسیای مرکزی بودهام. میدیدم رژیمهای ممالکی که فارس زبانها در آنجا ساکنند تا چه حد از تغییر خط و محبوبیت ادبیات نیاکان از دیوان حافظ گرفته تا شاهنامه که قله غالب این ادبیات بود، وحشت زده میشوند. به سادگی میشد فهمید آنها میترسند مردم با شیوع این فرهنگ و آموزش این الفبا به عشق شاهنامه و سعدی و خیام و... پس از آن به سراغ متون معاصر زبان فارسی خواهند رفت. سراغ کتابهای شهید مطهری و امام(ره) و دکتر علی شریعتی و... را خواهند گرفت. هم از آن روست که تا امروز برای تغییر خط به سختی مقاومت میکنند.
رسانههای فراگیر غرب در غیبت حضور مؤثر رسانهای ما موفق شدهاند اذهان عموم جهانیان و از جمله ممالک همسایه و نزدیک به ما را به بهانه تروریسم و افراط گرایی، علیه هرگونه تبلیغ دینی و مذهبی و ستارههای انقلابی مبتنی بر آن، برانگیزند. به طوری که مخاطب این موارد را طرح ناشده، پس میزند. اما همانها شیفته فرهنگ غنی و ادبیات شگفت و شگرف ما هستند. آنها تشنه حافظ و مولانا و فردوسی بزرگند. همان ها شاهنامه را چون ورق زر میبرند.
این راه کاملاً باز و مشتاقان آن بسیارند. چرا تاکنون از این مسیر برای انتقال و ترویج همین فرهنگ انقلابی بهره نگرفتهایم؟ آیا زمان تجدیدنظر در برخی از رویهها و سیاستهای کج و معوج فرهنگی گذشته فرا نرسیده است؟ آیا نظر روشن رهبر انقلاب را در این حیطه نمیبینیم؟ چرا خودمان را از این توانایی شگفت انگیز فرهنگی خویش محروم میکنیم و آن را معبری برای تعمیق و ترمیم روابط با ملتهای تشنه فرهنگ انقلابی و ایرانی خویش قرار نمیدهیم؟
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۱۷:۱۸
کد خبر: 600488
برخی اصولاً باور نداشتند که فرهیختگانی هستند با عشق بیپایان به فردوسی و شاهنامه از یکسو و عشق به آرمانهای سرخ شیعی و کربلا و زیارت عاشورا از سوی دیگر. اصولاً تصور میکردند این دو با یکدیگر قابل جمع نیست.
نظر شما