خاک دزفول برای خانم دکتر جوان، گرم بود و او را ماندگار کرد. علاقه خانم اورارا به مردم شهر دزفول آنقدر شدت یافت که حتی در روزهای سخت جنگ نیز شهر را ترک نکرد و درکنار مردم ماند. دکتر باتارا، جزو معدود پزشکان داوطلب خارجیای بود که در دوران دفاع مقدس در ایران ماند و رزمندهها را تنها نگذاشت. این درحالی بود که تعهد خدمت پزشکان خارجی در کشوری که درگیر جنگ و بحران داخلی یا خارجی میشود از بین میرود و آنها میتوانند به کشور خودشان برگردند، دکتر باتارا اما به واسطه روحیه انسانیاش در ایران ماند. این اما همه ماجرا نیست، بیشتر که پای حرفهای دوستان خانم دکتر مینشینیم به اطلاعات دیگری نیز میرسیم؛ مثل اینکه او در تمام روزهای پر التهاب جنگ، در روزهای آتش و خون و خمپاره ، نه تنها در دزفول به مداوای بیماران مشغول بود، که حتی به روستاهای دوردست اطراف این شهر هم میرفت تا به وظیفهای که بهعهده گرفته بود و سوگندی که خورده بود پایبند باشد. سوگندی که لباس سفید پزشکی به تن او پوشانده بود.
سکونت در خانه های سازمانی
باتارا در سالهای اول خدمتش بعنوان اولین پزشک بخش دیالیز بیمارستان افشار دزفول مشغول بهکار شد. سعید نظری درباره این پزشک مسلمان فیلیپینی میگوید: «خانم دکتر به معنای واقعی کلمه انسان شریفی بود؛ من ده سال با ایشان کار کردم و هیچ وقت ندیدم که ایشان حتی یک بار در اوج خستگی، مشغله کاری و ...با صدای بلند با بیماری صحبت کند، صداقت زیادی داشت و دلش با بیمارانش بود. به خاطر همین از سالها قبل از بیماران دیالیزی و پیوندی که به مطبش مراجعه میکردند ویزیت نمیگرفت. خیلی هم وقتشناس و مسئولیتپذیر بود». یکی از همکاران خانم دکتر درباره ویژگیهای اخلاقیاش می گوید: دکتر باراتا اولین پزشک بخش دیالیز در دوشیفت صبح و عصر در بیمارستان افشار کار می کرد، وقتی به او گفتیم چرا به کشور خودت فیلیپین بر نمیگردی؟، گفت: کشور من ایران است و بستگانم شما هستید. او در زمان جنگ تحمیلی در خانه های سازمانی بیمارستان یازهرا سکونت داشت. وی افزود: باراتا تمام این سالها خالصانه، بی ریا و بی ادعا در خدمت بیماران بخصوص بیماران دیالیزی بود. او تا قبل از بستری شدن در بیمارستان به عنوان پزشک بخش دیالیز خدمت کرد.
چرا ایران؟
در برگه اعلامیه ترحیم باراتا نوشته شده بود: «کشور من ایران است و بستگانم شما هستید». پیش از این هم درباره ایران و زندگی در ایران گفته بود: «من مردم ایران و مخصوصاً مردم دزفول را دوست دارم و علاقمندم که آنها هم من را از خودشان بدانند».
او این گفته هایش را باور داشت، چراکه در طول این سالها ، تمام اقوام نزدیکش را از دست داده و تنها بازماندهاش خواهرزادهای بود که در نیویورک زندگی میکرد. خواهرزادهای که بعنوان تنها ورثه باراتا، پس از دوماه از فوت او به ایران آمد تا مراسم خاکسپاری اش انجام شود.
سرانجام دکتر باراتا در اردیبهشت 96 بعد از 42 سال خدمت به مردم «شهر موشک ها» در حالی که در سال 94 به عنوان چهره ماندگار پزشکی دزفول انتخاب شده بود، از دنیا رفت و پس از بدرقه گرم و پر شور مردم درفول، در قطعه شهدای موشکی گلزار شهدای دزفول بین شهدای دوران دفاع مقدس به خاک سپرده شد.
نظر شما