پذیرایی این خانه کارگاه خیاطی است که بیش از ۲۰ چرخ خیاطی سر دوز، میان دوز، پنج نخ، میز برش و... وجود دارد.
از این کارگاه کوچک بیش از ۳۵ خانواده روزی میخورند ویک آشپزخانه کوچک که هرروز صبح قابلمه را برای همه کارگرهای درون کارگاه بار گذاشته میشود وسالهاست که این خانواده بزرگ دور یک سفره مینشینند.
از فروشندگی تا شروع با یک چرخ
«فاطمه خانزاده» متولد ۱۳۵۶ و دیپلم تجربی است. کنارش که مینشینم، میگوید: ۱۶ ساله بودم که ازدواج کردم و همسرم تعمیرکار یخچال بود، اما درسال ۸۳ درتصادف با کامیون کشته شد وچون اوسبقت از سمت چپ گرفته بود، مقصر شناخته شد و هیچ دیهای به ما تعلق نگرفت.
مستأجر بودم با دو پسردوقلو «سید سعید» و «سید مسعود». آنها هنگام فوت پدرشان فقط ۶ سال داشتند.
از او درباره شروع کارش که میپرسم، بلافاصله میگوید: به خانه پدری برگشتم، مدتی فروشندگی کردم، اما زندگی با دو پسرکه آینده شان به من وابسته بود با فروشندگی نمیتوانست شکل بگیرد. از کار با یک چرخ در یک تولیدی به عنوان چرخکار شروع کردم واز طرفی تحت پوشش کمیته امداد قرارگرفتم.
شروع با وام یک میلیونی
سرانجام سال ۸۴ وام یک میلیون تومانی خودکفایی به من تعلق گرفت و زیرزمین خانه پدرم شد کارگاه و محل زندگی من و بچه هایم.
او از وامهای ۲ و ۳ و ۱۰میلیونی که هربار پس از پایان اقساط وامهای قبلی به او تعلق گرفته است، میگوید: از سال ۸۵ تا ۸۹ به همین شکل گذشت تا دربازدید استانداربه عنوان یکی از طرحهای موفق مددجویان ۱۵ میلیون به من وام تعلق گرفت.
همکاری ۳۵ نیرو دراین کارگاه کوچک
حالا تعداد چرخ هایم به ۲۰ تا رسیده بود و دیگر امکان ادامه کار در خانه پدری میسر نبود. وی افزاید: ۱۰ نفر در کارگاه کار میکنیم و حدود ۲۵ نفر هم همکار دارم که به دلیل مشکلاتی که دارند کار را در خانه خودشان انجام میدهند.
کارگاهی خانوادگی
این بانوی کارآفرین موفق میافزاید:واحد خوداشتغالی کمیته امداد که تلاش من را دیدند مبلغ ۳۵ میلیون وام به دادند و همین وام موجب شد بتوانم این طبقه را که هم محل کار و زندگی من است ۱۰ میلیون رهن و ۲۰۰هزار تومان اجاره کنم.
پسرها بزرگ شدهاند و هردو در کارگاه برای برش و دوخت و دوز کمک میکنند.
او ادامه میدهد: پسرها از سربازی معاف شدند وازدواج کردهاند یکی به خانه خودش رفته و دیگری در دوران عقد است.
تولید لباس کارو بیمارستان
او که یکی از تولید کنندگان لباس کار برای شرکتها و کارخانهها و لباس بیمارستانی است، تأکید میکند: حالا خانوادگی کارمی کنیم عروسم هم با ما کار میکند، اما خانواده ما خانواده بزرگتری است همه بچههای کارگاه سالهای سال است که در کنارهم مثل یک خانواده با هم کار میکنیم. ما یک خانواده بزرگی هستیم که هرروز در شرایط معمولی ناهار و اکنون افطار را باهم میپزیم و دور یک سفره مینشینیم.
بازاریابی معضل کار
وی بزرگترین مشکل را بازاریابی میداند و تصریح میکند: متأسفانه بزرگترین مشکل ما گرفتن سفارش است و این در حالی است که ما امکان تولید بیش از ۱۰۰۰ کار در روز را داریم.
افزایش قیمتها و اجرتهای ثابت
او خاطر نشان میسازد: از مشکلات دیگر ما این است که مشتریان ما مشتریان گذشته مان هستند که با همان قیمت گذشته به ما سفارش میدهند و چون تیراژسفارش بالاست سود و اجرتها بسیار پایین است. برای مثال برای هردست لباس ما مبلغ ۲۰۰۰ تومان برآورد میشود و این در حالی است که قیمت خرج کار، مثل نخ، دکمه، اجرت چرخکاربالا رفته است و برای هر کاری مبلغ ۲۰۰ تومان برای ما سود باقی میماند.
۵۰۰ مددجو تحت پوشش
از آرزو هایش که سؤال میکنم، بلافاصله میگوید: داشتن خانهای که پسرها با عروسها در آرامش زندگی کنند و من در طبقه پایین آن بتوانم کارگاه و زندگیم را آنجا بگذرانم.
وی تأکید میکند: امیدوارم در آینده بتوانیم کارگاه تولیدی را راه اندازی کنم که امکان تحت پوشش قرار دادن بیش از ۵۰۰ زن و سرپرست خانواده در آن جا بتوانند روزی حلال به دست آورند.
کیفیت و زمان تحویل
او در پایان تأکید میکند: بیش از ۲ میلیون هرماه اقساط وامهای مختلف من برای هزینه کارگاه و خرید وسایل و ازدواج بچههاست، اما همیشه سعی کردهام با برنامه ریزی در بدترین شرایط کار را با کیفیت و در زمان مشخص به مشتری تحویل دهم.
آمادگی حمایت
وی خاطر نشان میسازد: آمادگی لازم را برای همه زنان سرپرست خانوار که نگران سختیهای آینده هستند دارم تا آنها را آموزش بدهم، مشاوره داشته باشند، برای راه اندازی کارگاه کمکشان کنم و یا حتی اگر چرخ کمکی بخواهند و یا به آنها کارسفارش دهم. به یاد دارم من هم همین روزگاررا گذراندم درحال حاضر هم هر کاری بتوانم برای زنان سرپرست خانوار انجام خواهم داد.
نظر شما