به گزارش قدس آنلاین، نگران باشیم که کسی چیزی برای گفتن داشته باشد و نشنیده باشیم؛ نه حرفی که خیال میکنیم داشتهایم و نگفتهایم!
۱- کوزهها از گِل درست میشوند و جامها از بلور. و خانهها از چوب و آهن و خشت؛ اما این فضای خالی درون کوزه و جام هاست که آب را درون خود جای میدهد. و این فضای خالی درون خانه هاست که ما را درون خود پناه میدهند. ذهنها نیز از کلمات و تصاویر درست میشوند؛ اما ذهنهای بدون پرسش مثل کوزههای ترک خورده و جامهای شکسته و... خانههای پر از خاک گور میمانند که جا برای هیچ کشف و دریافت معنای جدیدی ندارند. سرگرم هستی شدهایم و غافل از جمع کردن نیستی...
۲- در ماه مبارک رمضان به سر میبریم و ایام روزه داری، اما خیلی وقت است که ندیدهام و نشنیدهام کسی روزه سکوت بگیرد! از فواید و مضرات شبکههای اجتماعی بسیار شنیدهایم، اما شاید یکی از خطرناکترین مضرات این جنس فضاها (بویژه در گروههای گفت وگو) عادت کردن به گفتن و نشنیدن است! میگویند یکی از بزرگترین عذابهای اهل جهنم اذیت و آزاری است که از این طریق به یکدیگر میرسانند. مدام یکدیگر را شماتت و مسخره میکنند و...
اما اهل بهشت، مخصوصاً سابقون غیر از سلام و درود، حرفی با یکدیگر ندارند. «لایسمعون فیها لغواً و لا تأثیماً. الا قیلاً سلاماً سلاماً(واقعه ۲۴) هیچ حرف لغو و بیهودهای نمیگویند و نمیشنوند، مگر سلام و درود. شاید تمام گفتنیها را فقط با نگاه و تبسّم میگویند. سکوت و آرامش و خشنودی. نه بحثهای صد من یک غاز سیاسی و روشنفکری، نه کار گرفتن مخ خلق الله، نه اظهار فضلهای مزخرف، نه از خود تعریف کردنهای بی سر و ته و... خوش به حال اهل بهشت!
۳- امّا ما که فعلاً در دنیا و روی زمین زندگی میکنیم، ناچاریم به حرف زدن. بگذریم از بحث سکوت و مراقبه، و اینکه به قول برخی از حکمای شرق، تفکر از سکوت و حیرت آغاز میشود و چه و چه. امّا آن که حرف میزند یا حق میگوید، یا ناحق؛ اولاً آن که گوش میکند از آفت و معصیت این دومی در امن و امان است. (مگر در برخی از شرایط و موارد که سکوت کردن نیز در واقع تأیید باطل است و به نوعی ناحق گفتن است که بماند.) در ثانی آن که گوش میکند، چیزی میآموزد، یا نمیآموزد. یا دست کم میفهمد که گوینده را حقی در کلام نیست و یک مشت اباطیل است و این نیز خود آموختن چیزی است. پس ضرری نمیکند؛ امّا آن که حرف میزند از هزار آفت و مکافات اگر برهد، فوق آخر اینکه ضرری نکرده.
۴- الغرض، بیشتر اهل دنیا بر عکس هستند. بیشتر نگران و در قید حرفهایی هستند که میخواهند بزنند، یا نزدهاند ... نه نگران حرفهایی که میبایست میشنیدند و میشد بشنوند! خلاصه نگران باشیم که کسی چیزی برای گفتن داشته باشد و نشنیده باشیم؛ نه حرفی که خیال میکنیم داشتهایم و نگفتهایم! حرفی را که داری و مطلبی را که میدانی، میدانی و داری. با سکوت آن را از دست نمیدهی، اما خیلی از ما آدمها، خیلی وقتها، خیلی چیزها میشد که بشنویم و بیاموزیم و فرصت آن را از دست میدهیم. تا جایی که: «و قالوا لو کنّا نَسمعُ او نعقل، ما کنّا فی اصحاب السّعیر» اهل دوزخ در پاسخ فرشتگان عذاب و خازنان جهنّم که میپرسند، مگر برای شما پیامبری نیامد و شما را از این اوضاع با خبر نکرد، میگویند: چرا آمد... اما اگر ما اهل گوش دادن بودیم، یا اهل فکر و اندیشیدن، حالا در این عذاب دردناک و جاودانه نبودیم و کارمان به «سعیر» نمیکشید.
و عجیب اینکه گوش دادن (نسمع) را بر اندیشیدن (نعقل) اولویت میدهند. یعنی آدمهای ورّاجی که به هیچ کس مجال حرف زدن نمیدهند. حتی وقتی ظاهراً دهانشان بسته است، در ذهن خود حرف میزنند و اوهام و خیالات بیپایان و هی حرف و حرف و حرف. (مگر ذهن آدم به این راحتیها ساکت و آرام میشود؟) میگفتند داد و قال و همهمه کنید که پیامبر(ص) نتواند حرف بزند و قرآن بخواند. میگفتند هلهله و جنجال کنید که کوفیان صدای حسین(ع) را نشنوند...
امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: «ای مردم، بدانید هرکس اختیار زبان خود را نداشته باشد، پشیمان میشود، هرکس خود را به آموختن وادار نکند، نادان ماند و هرکس بردباری را به خود تحمیل نکند به آن دست نمییابد.»
نظر شما