دکتر ساسان شاه ویسی کارشناس اقتصادی درباره اتفاقات رخداده تحت عنوان جنگ اقتصادی و تعرفه ای میان چین و امریکا به خبرنگار اقتصادی قدس آنلاین گفت: بعد از جنگ جهانی دوم و اتفاقات رخ داده، نظم اقتصادی در نظم امنیت بین الملل پدیدار شد و آمریکا به عنوان قدرت پیروز شده در جنگ جهانی دوم با استفاده از ظرفیت ها وقابلیت های اقتصادی خود توانست صاحب بلامنازع قدرت اقتصادی دنیا شود. بعد از این تاریخ بود که آمریکا توانست بیش از ۵۰ درصد از قابلیت های اقتصاد بین الملل را تحت کنترل خود بگیرد به نحوی که در این فرآیند بسیاری از کشورها به آمریکا بدهکار شدند و با ایجاد نظم مبتنی بر نظم لیبرالی در اقتصاد بین الملل عصر طلایی در اقتصاد آمریکا آغاز شد که این عصر تا اواخر دهه ۷۰ یعنی در دوره ای سی ساله همچنان برقرار بود وآمریکا حرف اول اقتصاد جهان را می زد.
این کارشناس اقتصادی خاطرنشان کرد: از پایان دهه هفتاد و بعد از طرح موضوع عدم وابستگی مطلق سایر قدرتها به آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم از سوی ژنرال دوگل رویکردهای جدیدی در قاره اروپا اول توسط فرانسوی ها و در نهایت در درون قاره اروپا به وجود آمد که خروجی آن از پیمان فولاد و ذغال سنگ تا به امروز کارکردهای خاصی را در اتحادیه اروپا داشته است. وی در بیان این رویکردها بیان داشت: از این پس بود که اروپایی ها در برابر اقتصاد اول جهان که از نظر حجم فرصت و قابلیت اقتصاد بزرگی را در اختیار داشت موضع گیری هایی را از خود نشان داده و توانستند در درون خود واحد پولی تحت عنوان یورو خلق کنند. بعد از اروپا، چین نیز با استفاده از ظرفیت های خود به دنبال فرصتی بود تا به جریان اقتصادی لیبرال از نوع شرقی و با استعدادهای سرزمینی و انسانی خود بپیوندد که یکی بعد از دیگری فرصت های اقتصادی آمریکا را با چالش مواجه کردند. شاه ویسی افزود: به عبارتی چین توانست قابلیت رقابت حتی خلاقیت در بهره گیری از سرمایه و مهاجرت پذیری سرمایه داران آمریکایی را به کشور خود افزایش و قابلیت و استعداد خود را در سرزمین خود و آسیای جنوبی به اشتراک بگذارد.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: این نوپدیده های اقتصادی که خروجی آن به تعبیری به افول هژمونی آمریکا و بر مداخلات آمریکا در مناطق دنیا تاثیر گذاشت موجب افول قدرت امریکا شد. کارکردی که همگرایی منطقه ای ودر عین حال جدا شدن از پیمانهای بزرگ در داخل ناتو به عنوان پیمان نظامی آتلانتیک شمالی که قریب به ۳۸ کشور با چند گونگی های سیاسی، قومی؛ منطقه ای وجغرافیای سیاسی با قابلیت های ژئوپلتیکی مختلف داشتند، یکی پس از دیگری به دنبال این بودند تا ترتیبات امنیتی خود را تعریف کنند که از آنجمله آن ها می توان به فروپاشی دیوار برلین اشاره کرد که کارکردهای جدیدی را برای دو آلمان و متحد شدن آنها در همگرایی نیروی انسانی آلمان شرقی و غربی فراهم کرد.
این کارشناس اقتصادی در ادامه گفت و گوی خود با قدس آنلاین تصریح کرد: دو دیدگاه عمده در آمریکا وجود داشت یکی این که سعی می کرد با روند نرم قابلیت ها را در اختیار داشته باشد که نمود آن را در دوران آقای اوباما شاهد بودیم که البته این روند نرم نه تنها نتوانست قابلیت و استعداد اقتصاد آمریکا را بهبود بخشد بلکه بخش بزرگ دیگری از قابلیت های اقتصادی امریکا از دست رفت که این مساله منجر به افول توان ملی آمریکا شد.
این کارشناس اقتصادی افزود: به نظر می رسد سیاست های جدیدترامپ تنها دوران گذار را تحت پوشش قرار می دهد تا بتواند از طریق این اقدامات بخش بزرگی از اقتصاد از دست رفته امریکا را ترمیم کند. کما اینکه مشاهده می کنیم آقای کسینجر در اجلاس داووس که در شانگهای برگزار شد صراحتا عنوان کرد ما افتخار می کنیم کشور چین امروز نگهبان مرزهای لییبرالیسم است، چرا که برای ما حفظ تفکر مرزهای لیبرالیسم بسیار مهم است. لذا به نظر می رسد با توجه به چالشهای ایجاد شده در ساختار منافع اقتصادی آمریکا و خروج انگلستان از اتحادیه اروپا و رویکردهای جدید کشورهای شرقی آسیا بسیاری از کشورها اعم از جهان اول تا سوم به دنبال ایجاد کارکردهای جدیدی درحوزه نظم وامنیت بین الملل برآمده اند که چالش های جدی را برای آمریکا رقم خواهد زد. وی در پایان خاطرنشان کرد: چین به عنوان یکی از قدرتهای بزرگ اقتصادی در دنیا اقتصاد آمریکا را با چالش هایی مواجه کرده که البته سیاست های اقتصادی ترامپ نیز در افزایش این چالشها بی تاثیر نبوده است.
انتهای پیام/
نظر شما