فوتبالیستی که تا چند سال پیش، به جای چپ و راست مصاحبه کردن، پاسخ همه انتقادها را با تکنیک و قدرت حفظ توپ یا بازی سازیاش در زمین میداد و هر طور بود خودش را به مربیان تیم ملی تحمیل میکرد، این روزها اگر پایش بیفتد حاضر است علاوه بر فوتبال درباره مسائل سیاسی و اجتماعی هم حرف بزند، انتقاد کند و راهکار بدهد.
■ شیراز یا آبادان؟
خیلی فرق نمیکند که آبادان به دنیا آمده باشد یا شیراز! مهم این است که میدانیم اصل و نسبش آبادانی است و خرداد ماه سال 63 آن طور که برخیها نوشتهاند، در شیراز به دنیا آمده و آن طور که برخیهای دیگر گفتهاند، سال 62 در آبادان متولد شده و چهار ماه بیشتر نداشته است که به اقتضای شغل پدر، خانوادهاش ساکن شیراز شدهاند. «مسعود» در پنج سالگی دوباره و لابد باز هم به خاطر شرایط شغلی پدر به آبادان برگشته و از این شهر به دنیای فوتبال پا گذاشته است. یکی از سایتهای زندگینامه نویس که نمیدانیم اطلاعاتش چقدر درست است درباره او مینویسد: «... تحصیلات را تا دیپلم علوم انسانی ادامه داده و بعد از آن بیخیال درس و مشق شده است... از 15 سالگی به باشگاه صنعت نفت آبادان پیوسته و با این تیم خودش را به استعداد یابهای فوتبال ایران معرفی کرده است...».
■ آتیش پاره
آسمان به زمین نمیآید اگر یک بار هم که شده فقط در همین قسمت مطلب، بشویم مثل سایتها و مجلههای زرد و درباره کودکی و نوجوانی، خانوادهاش و اینکه ظاهراً هنوز ازدواج نکرده بنویسیم. حرفهای مادرش «شهناز دره شوییان» را که مربوط به سالهای پایانی دهه80 است، میشود در برخی سایتها پیدا کرد: «مسعود به خودم رفته...از لحاظ اخلاقی به من شبیه است... واقعا خونسرد است و از این نظر با بقیه بچههایم فرق میکند... اولین کلمهای که توانست بگوید توپ بود...آتیش پارهای بود که حد و حساب نداشت. همیشه لباس هایش گلی و خاکی بود.هر چه قدر پول تو جیبی میگرفت، توپ میخرید. شاید باورتان نشود اما اون قدر عاشق فوتبال بود که با ساک ورزشی به مدرسه میرفت. همیشه توپ و لباس ورزشی همراهش بود». البته نوشتههای برخی سایتها و وبلاگهای دیگر درباره وضعیت مالی نامساعد خانواده مسعود و اینکه مادرش در تهران، مختصر طلاهایش را میفروشد تا بتواند او را در مدرسه فوتبال ثبتنام کند و... را میتوانید خیلی جدی نگیرید.
■ سطح اول اروپا
یک فصل بازی در «صنعت نفت» آبادان، حدود 12 بازی و تنها یک گل زده کافی بود تا جوان خوزستانی و خوش تکنیک به چشم دست اندرکاران تیم سایپا بیاید. در «سایپا» البته وضعیت از حیث تعداد بازی بهتر بود و «مسعود» فرصت داشت خودش را به فوتبال ایران ثابت کند. تعداد پنج گل در 60 بازی که برای سایپا انجام داد، قابل توجه نیست و حتی ناامید کننده است اما مربیان از او گل زنی نمیخواستند و بیشتر به تکنیک ناب و قدرت حفظ توپش توجه داشتند. جوان سر به زیر و ساکت فوتبال ایران پس از سه فصل بازی در باشگاههای ایرانی خیلی زود لژیونر شد و از باشگاه «شارجه» امارات سردرآورد. «مسعود» حالا درخشش واقعیاش را آغاز کرده بود. هافبک خلاق ایرانی با 40 بازی و 12 گل زده در بازیهای تیم ملی هم خودنمایی کرد تا از امارات یکباره راهی اسپانیا و در «اوساسونا» همبازی جواد نکونام شود. مبلغ 5/9 میلیون یورو برای سه سال رقم قابل توجهی نبود اما فراموش نکنیم «شجاعی» با این قرارداد توانسته بود به لیگ سطح اول باشگاههای اروپا راه پیدا کند.
■ اشتباه کردم
«اوساسونا» هم محل درخشش «مسعود» شد و هم مقدمه فروکش کردن شعله این درخشش. آسیب دیدگی شدید و مدتها دور ماندن از میدان نگذاشت «مسعود» موفقیت و محبوبیت «نکونام» را در این تیم اسپانیایی تکرار کند. در نهایت به تیم دسته دومی «لاس پالماس» رفت اما حاضر نشد به لیگ برتر خودمان برگردد. سر و کله منتقدان نوع بازی «شجاعی»، هم در میان ورزشی نویسان و کارشناسان پیدا شده بود و هم در میان تماشاگران روی سکوها و طرفداران تیم ملی. در همه این سالها «شجاعی» سکوت کرد و فقط یک بار که حوصلهاش سر رفت در مصاحبهاش گفت: «کمکم به این نتیجه رسیدهام که اشتباه میکنم حرف نمیزنم... من دو سال پایم به توپ نخورده. جراح من پس از آنکه پنج بار جراحی کردم و توانستم به تمرین برگردم گفت من تلاش کردم پای سالمی داشته باشی و به زندگی عادیات برگردی نه اینکه دوباره برگردی فوتبال بازی کنی...».
■ می خواهم حرف بزنم
مدتی بازی کردن در لیگ قطر، بازگشت دوباره به تیمهای درجه 2 اروپایی، بالا رفتن سن و... همه و همه نشان میداد «مسعود» همان طور که اهل برگشتن به باشگاههای ایرانی نیست، دیگر به روزهای رؤیاییاش هم بر نمیگردد. با این همه «کی روش» انگار مسعود و بازیاش را در هر شرایطی دوست داشت. از سوی دیگر شجاعی هم تصمیم گرفته بود در قبال انتقادها، ساکت نماند. بعد از گوشه و کنایه هایی که سال 92 به رواج «کارچاق کنی» در فوتبال ایران زد، سال 95 به سیم آخر زد. فوتبالیستی که حتی درباره خودش کمتر حرف میزد، یکباره آن هم در گفت وگو با «رادیو فردا» از فساد در فوتبال ایران، راه ندادن زنان به ورزشگاه آزادی، بدرفتاری با مهاجران افغانستانی، تجاوز، فساد در برخی رسانهها و... حرف زد!
■ مرا دوست دارند!
حضور در تیم «پانیونیوس» یونان اگرچه سبب شد «مسعود» در تیم ملی ایران باقی بماند اما دردسر بزرگی را هم برای او و «احسان حاج صفی» رقم زد. بازی مقابل تیم باشگاهی رژیم صهیونیستی، فوتبالیست بی حاشیه سابق و حاشیه دار فعلی را حاشیهدارتر کرد. خیلی از سایتها و روزنامههای ورزشی و غیر ورزشی این اقدام او را محکوم کردند و از بی توجهیاش به خط قرمزهای نظام نوشتند. «مسعود» به قول گزارشگران فوتبالی: میرفت که برای همیشه از فوتبال ایران حذف شود...! اما فشار «فیفا» برای جلوگیری از محرومیتش و اینکه به خاطر اجبار مدیران باشگاه مجبور به بازی شده بود، خطر محرومیت و تعلیق برای فوتبال ایران و... سبب شد «مسعود» در تیم ملی ماندگار شود. همه اینها در حالی بود که او با وجود اخطارهای رسمی و غیر رسمی و «مسعود دقت کن» هایی که از محافل ورزشی به گوش میرسید، حتی با وجود اصرار «کی روش» حاضر به عذرخواهی رسمی و کتبی نشد!
فقط پنج ماه بعد در گفت و گو با یک روزنامه اسپانیایی و با چشم گریان گفت: من از سرمربی تیم خواستم تا در این بازی به میدان نروم... ولی آنها این اجازه را به من ندادند... دوست دارم به تیم ملی بر گردم. کارلوس کیروش من را خیلی دوست دارد و بازیکنان و فدراسیون فوتبال نیز من را خیلی دوست دارند...»!
■ درخشش آخر
حاشیه آخر را البته خودش درست کرد و مدیران هیچ باشگاهی او را مجبور نکردند در فضای مجازی پست بگذارد و به بهانه مشکل بی آبی در خوزستان، پای مسائل سیاسی و اعتقادی را بکشد وسط. وقتی نوشت: «چرا پولها و گنبدهای طلا را به جای عراق به شلمچه نمی آورید که پیکر هزاران جوان ایرانی آنجا مفقود و دفن شده است» انتقاد کاربران مختلف از او شروع شد. آنها بیرودر بایستی برایش نوشتند:«اگه خیلی دلت به حال مردم خرمشهر میسوزه به جای توییت زدن از توی استخر و ویلا، نیم درصد از درآمد فروشگاه «ماسیمو دوتی» و دستمزدهای میلیاردی رو واسه کمک بهشون اختصاص بده...». روز بعد هم بسیج دانشگاه شهید چمران از او دعوت کرد تا با حضور در جمع جهادگران این منطقه، حسن نیتش را ثابت کند.
«شجاعی» این بار انگار شعار «مسعود دقت کن» را شنید ! در جمع اعضای بسیج دانشجویی حاضر شد و هزینه نصب سه دستگاه آب شیرین کن را هم از طرف ملی پوشان به عهده گرفت. شاید برای اولین بار، نوشتن یک پست در فضای مجازی که میتوانست فقط یک اظهار فضل به روش سلبریتیها باشد، به شکل گرفتن یک اتفاق قشنگ منجر شد. «مسعود» در سالهای پایانی عمر فوتبالش تصمیم گرفت، در عمل و بیرون از مستطیل سبز، در میدان سازندگی و کمک به هموطنانش، هم بدرخشد. فقط خدا کند این درخشش دقیقه 90، با یک آسیب دیدگی، خیلی زود فروکش نکند!
نظر شما