به گزارش خبرنگار سیاسی سایت خبری_تحلیلی قدس آنلاین، بر خلاف توقع و پیشبینی عراق و متحدان شرقی، غربی و عربیاش، جنگ داشت به سال هفتم کشیده میشد و ایران و ایرانیها، نه در میدان جنگ و نه در عرصه دیپلماسی، دستها را بالا نبرده بودند. پس از عملیات کربلای 5 و پیروزی حاصل از آن، حساب دست همه آمد که «فرسایش» جنگ در مورد ایرانیها آنچنان که باید مؤثر نبوده یا حداقل نتیجه مورد انتظار را نداشته است. کارشناسان غربی در تحلیلهایشان نوشتند: «ارتش بعث برای تداوم جنگی فرسایشی و محدود ساختن ایران قابل اعتماد نیست و حتی توانایی حفظ دولت لائیک بعثی را هم در برابر تهاجم غیرمعمول «بسیجیان تکبیرگوی ایران» ندارد... توجه به ناتوانی عراق در نبرد زمینی و تلاش برای خنثیسازی برتریهای رزمی ایران، باید محور اصلی اقدامات آمریکا در خلیجفارس باشد». این تحلیلها نشان از رویکردی تازه به جنگ داشت. اگرچه غرب و متحدانش از مدتها پیش، با پیش انداختن سازمان ملل و دیگر میانجیگران بینالمللی، ساز پایان جنگ را کوک کرده بودند اما این بار تصمیم گرفته بودند، جور دیگری وارد عمل شوند. از نگاه آنها تنها راه به زانو درآوردن ایرانیها، بستن شیرهای نفتشان بود. کاری که صدام و جنگ افروزیاش تا آن روز نتوانسته بود آن را انجام دهد.
■ شیر نفتشان را ببندید
آمریکاییها هشدار اول را از زبان وزیر خارجه وقت شان بیان کردند. «جورج شولتز» اردیبهشت ماه سال 66 گفت: «ایران یا باید جنگ را پایان دهد یا با اقدامات شدید و مقتضی از سوی آمریکا، روبهرو خواهد شد». هشدار « شولتز» شاید در نوع خودش ناگهانی به حساب میآمد و نشان میداد آمریکاییها برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق، تصمیمهای جدید گرفتهاند اما این هشدار خیلی هم بی مقدمه نبود. مدتها پیش از آن «گری سیک» مشاور رئیس جمهور سابق آمریکا گفته بود: «عامل عمده ادامه جنگ از سوی ایران، توانایی صدور نفت توسط این کشور است و تا موقعی که نفت از ایران صادر میشود جنگ ادامه خواهد یافت، بنابراین باید جریان صدور نفت ایران را قطع کرد». در واقع آنها جنگ غیر مستقیم نفتی شان را از سال 1360 و با هدف زمینگیر کردن ایران و تغییر رژیم آغاز کرده بودند و توقع داشتند رژیم بعث عراق با حمله زمینی، هوایی و دریایی، کاری کند که دست ایران از بازار نفت جهان کوتاه شود. اما با گذشت چند سال از جنگ تحمیلی، حالا مجبور شده بودند آستینهایشان را بالا بزنند تا کاری را که صدام نتوانسته بود به پایان برساند، تمام کنند. هدف این بود که با قطع کردن جریان صادرات نفت، دستِ کم، ایران را به آتش بس و صلح راضی کنند.
■ با ایران چه کنیم؟
«ویلیام فایر» کارشناس اقتصادی سیا در پاسخ به پرسش «با ایران چه کنیم؟» اعتراف میکند: « هر چه پول در رگهای عراق تزریق شد نتیجه نداد... حالا تنها یک روزنه امید هست، شاید با سقوط قیمت نفت، ایران ورشکست شود و ماشین جنگیاش از کار بیفتد...». یعنی آمریکاییها تنها در یک جبهه پیش نمیآمدند. آنها ضمن برنامهریزی جنگی برای قطع جریان صادرات نفت ایران، سعی داشتند در بازار جهانی هم با کاهش قیمت نفت به 11 و بعدها 8 دلار، شرایطی را ایجاد کنند که ایران بیشترین لطمه را ببیند. این در حالی بود که آمار نشان میداد ۷ درصد نفت مورد نیاز آمریکا، ۲۵ درصد نفت اروپای غربی و ۶۰ درصد نفت ژاپن، از طریق منابع نفتی کشورهای حوزه خلیج فارس تأمین میشود. آنها تصمیم گرفتند شرایطی را رقم بزنند که فروش نفت تنها برای ایران غیر ممکن یا حداقل دشوارتر از قبل شود. بر این اساس آمریکا سعی میکرد از طریق حضور نظامی فعال در این منطقه، امنیت صادرات نفت مورد نیازش را تأمین کند. در واقع زمینههای جنگ آشکار نفتی که بعدها به «جنگ نفتکشها» معروف شد در حال شکلگیری بود.
■ کشتی به کشتی
جنگ میان ایران و عراق از همان سالهای نخست هم به شکلی جنگ نفتی به شمار میرفت. در سال 1982 عراقیها برای نخستین بار به یک نفتکش ترکیهای که نفت ایران را حمل میکرد، حمله بردند. به فاصله کمی از این حمله، حمله دوم صورت گرفت و نفتکش یونانی حامل نفت ایران در خلیج فارس بشدت بمباران شد. جنگ نفتکشها در سال ۱۹۸۴ وارد مرحله جدید شد. عراق با اجاره پنج فروند هواپیمای «سوپر اتاندارد» و حمله به تأسیسات نفتی جزیره خارک و نفتکشهای موجود در اسکله آن، صادرات نفت ایران را با خطر مواجه ساخت. شرکتهای بینالمللی بیمه از بیمه کردن کشتیهای حامل نفت ایران سر باز زدند و ایران مجبور شد محل تحویل نفت را به جزیره سیری منتقل کند. با شروع حملات به جزیره سیری در سال ۱۳۶۵، ایران نفت را در تنگه هرمز، روی آب به صورت کشتی به کشتی، تحویل مشتریانش میداد. در همین زمان حملات تلافی جویانه ایران به کشتیهای عراقی نیز آغاز شده بود. آرام آرام کار به جایی رسید که ایران مجبور شد از حق حاکمیت خود بر تنگه هرمز و خلیج فارس استفاده و نظارت شدیدی را بر عبور و مرور کشتیها اعمال کند. مدتی بعد که دخالت و حضور غربیها در جنگ و خلیج فارس افرایش پیدا کرد، تهران هم اعلام کرد: «اگر ما از صادرات نفت محروم شویم تمامی خلیجفارس محروم خواهند شد».
■ جلسه فرماندهان
با تهدیدهای ایران، کویت و عربستان که از مهمترین متحدان عراق به حساب میآمدند، احساس خطر کردند. کویتیها بلافاصله از آمریکا درخواست کردند کشتیهای کویتی را با نصب پرچم ایالات متحده، حمایت و پشتیبانی کند. آمریکاییها چند ماه بعد به درخواست آنها پاسخ مثبت دادند. کویتیها نفتکشی را از شوروی اجاره کرده و با اسکورت ناوهای آمریکایی میخواستند آن را از خلیج فارس عبور دهند. خاطرشان جمع بود که ایران هرگز با دو ابر قدرت در نمیافتد. 18 اردیبهشت سال 66 رئیس جمهور وقت ایران اعلام کرد شوروی نباید منافعش را در خلیج فارس به خطر بیندازد و عصر همان روز، نفتکش روسی حامل نفت کویت مورد حمله ایران قرار گرفت. ماجرا به نقطه حساسی رسیده بود. اگر آمریکا میتوانست امنیت نفتکشهای مختلف را تأمین کرده و آنها را به سلامت از خلیج فارس عبور دهد این مسئله برای ایران گران تمام میشد. خرداد سال 1366 جلسهای با حضور فرمانده کل (محسن رضایی)، فرمانده نیروی دریایی (حسین علایی)، رئیس ستاد مشترک (محمد فروزنده)، قائم مقام نیروی دریایی (حسینی تاش) و معاون عملیات ستاد کل (غلامعلی رشید) برگزار شد. در تهران هم مسئولان با امام(ره) درباره واکنش ایران مشورت کردند. امام پیغام داد که هر طور مسئولان تشخیص دادند، عمل شود. جلسه سران هم همین را تصویب کرد و تلفنی هم از رئیس جمهور آیتالله خامنهای نظر خواستند که تأیید شد. 29 تیرماه 1366 پرچم آمریکا بر اولین نفتکش کویتی نصب شد. همین روز شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه 598 را به اتفاق آرا تصویب کرد. اولین ناوگان اسکورت آمریکا هم مدتی بعد به حرکت در آمد. چهار کشتی جنگی این ناوگان را حمایت میکردند... سحرگاه دو روز بعد، نفتکش بریجتون، به مین خورد. کاروان آمریکایی که نفت کویت و نفتکش روسی را اسکورت میکرد، بدجوری آشفته شد.
■ آنها زدند... ما زدیم
کارشناسان معتقدند پس از جنگ دوم جهانی، جنگ نفتکشها در خلیج فارس بزرگترین نبردی محسوب میشود که آمریکا به طور مستقیم در آن درگیر شده است. سردار «علایی» قائم مقام اسبق وزارت دفاع درباره جنگ نفتکشها میگوید: «آمریکاییها با کمک اروپاییها وارد جنگ شدند و حدود 90 فروند کشتی جنگی به خلیج فارس آوردند... ما در سال آخر جنگ 9 درگیری نظامی مستقیم با آمریکاییها داشتیم... آنها وقتی ناکام شدند که اولین کشتی کویتی با 450 هزار بشکه نفت روی مین رفت و نابود شد... بنابراین آمریکاییها به قایقهای تندرو سپاه در کنار جزیره فارسی حمله کردند و دو تا از قایقهای ما را با نفراتش زدند... در این درگیری، رزمندگان ما با استفاده از موشک استینگر آمریکایی که از مجاهدان افغان به دست آورده بودند، هلیکوپترشان را زدند که نابود شد و دو خلبانش کشته شدند... در درگیری بعدی، آمریکاییها کشتی نیروی دریایی را که به سمت بحرین حرکت میکرد، زدند و تعدادی شهید و مجروح شدند و تعدادی نیز توسط آمریکاییها اسیر شدند که ما از طریق عمان آنها را تحویل گرفتیم... وقتی یک کشتی با پرچم آمریکا به نام سانگاری کنار اسکله احمدی کویت مورد اصابت موشکهای ساحل به دریا قرار گرفت، آمریکاییها سکوهای نفتی نصر و سلمان را زدند؛ بعد از آن نیز یک ناو مین جمعکن آمریکاییها به نام «ساموئل بی رابرت» روی مین رفت و دو تکه شد به طوری که امکان بازسازیاش وجود نداشت... در پی انهدام این ناو، آمریکاییها سکوهای نفتی رشادت و رسالت را زدند و به این ترتیب درگیری مستقیم با آمریکا ادامه پیدا کرد... آنها به ناوهای سهند و سبلان و جوشن نیز حمله کردند... یکی از ناوها غرق شد و دو تا از آنها بعد از جنگ بازسازی شد...».
■ چاره کار
یک طرف ایران بود و 8 سال ایستادگی، طرف دیگر عراقی که با همه ادعاهایش نتوانسته کاری را از پیش ببرد و البته در کنارش همه متحدان عربی، غربی و بالاتر از همه خود آمریکا که حالا با 90 فروند کشتی جنگی به بهانه تأمین امنیت به خلیج فارس آمده بود. ماجرای جنگ نفت و نفتکشها هم اما انگار آن جور که آمریکا حساب کرده بود پیش نرفت. مینهای ارزان قیمتی که سر راه ناوها و نفتکشهای میلیاردی آمریکا و متحدانش کمین کرده بودند، اجازه نمیدادند اوضاع آن طور که آمریکاییها میخواهند پیش برود. تحلیلگرانی که پیشنهاد بستن شیرهای نفت ایران را برای زمینگیر کردن جمهوری اسلامی داده بودند، چارهای نداشتند جز اینکه به اصرار سردمداران کاخ سفید و نظامیان آمریکایی تن بدهند. حالا که دهها ناو جنگی و هواپیمابر، نتوانسته بودند کاری از پیش ببرند، شاید شلیک یکی دو موشک به یک هواپیمای مسافربری ایرانی بتواند چاره کار باشد!
انتهای پیام/
نظر شما